فیلمهایی که اشکتان را درمیآورند
خنداندن تماشاگر کاری سخت است، ولی درآوردن اشکش کاریست سختتر، فیلمهایی زیادی سعی کردهاند تا بیننده را تا مرز به گریه انداختن تحت تاثیر قرار دهند ولی بیشترشان فیلمهایی اغراق شدهاند که فقط سعی دارند به زور اشک تماشاگر را بیاورند، فیلمهایی که این زیر معرفی میکنم در این دسته جای ندارند، بلکه در اینجا تا حد زیادی هم به جنبهی هنری و سینماییِ فیلمها توجه شده. تعداد فیلمهای مدنظر زیاد است، به همین دلیل این لیست ادامه خواهد داشت.
فرصتی برای به خاطر آوردن:
نمیشود این فیلم را دید و با سکانسی که مرد در آن میگوید: “تو فقط از پیشم نرو. من میشم قلبت، حافظت، خاطراتت…تو فقط تنهام نذار”، اشک نریخت. در آغاز فیلم یک فلش بک داریم که نقطهی حال رابطهی عاشقانهی دو کاراکتر فیلم را به نقطهی آغازین آن به گونهای وصل میکند تا یک بهیادآوری به نظر برسد، یادآوریای که در یک چشم به هم زدن است، چشم به هم زدنی که در آن مردی منتظر روشناییست. فرصتی برای بهیادآوردن فیلمی غمگین، احساسی و تاثیرگذار است و یکی از عاشقانههای برتر قرن 21 در سالِ رویایی 2004 برای سینما.
شعلهها:
دختری به همراه برادرش و به درخواست مادرش میرود تا نامهای را به برادر دیگر و پدر خود برساند. دنیس ویلنوو فضای زشت و بی رحم حاکم بر جنگ را به شکلی تراژدیک، غم انگیز و هولناک به تصویر میکند و تاثیر فیلمش را با تراژدیِ بزرگ نهایی تکمیل میکند. داستان زنی که سعی میکند داستان دردناک خود را و گذشتهی اسفبارش را بیان کند. “شعلهها” یکی از متفاوتترین فیلمهایی است که تابحال دربارهی جنگ ساخته شده، فیلم داستان اختلاف بین مسلمانان و مسیحیها و افراطی گریهای آنها را بازگو میکند، و انسانهایی را که تبدیل به هیولا میکند.
هاچی: داستان یک سگ:
اگر سنگ هم باشد، در برابر شاهکار غمناک لیس الستروم آب خواهید شد. شخصا فیلمی را ندیدهام که تا این حد بتواند قلب مخاطبانش را تحت تاثیر قرار دهد. فیلمی براساس داستانی واقعی در مورد سگی به نام هاچیکو که بعد از مرگ صاحبش سالها کنار محل کارش منتظر او میماند. هالستروم فیلمی ساخته که تماشاگران را با چشمانی خیس به بیرون سینماها فرستاد.
هاراکیری: مرگ یک سامورایی
تاکاشی میکه … او یک دیوانه است، در سال 2001 سه تا از بهترین فیلمهای خود و منزجرکننده ترین فیلمهای سینما را ساخت. البته به خاطر خود فیلمهایش است که به او میگویم دیوانه، او 96 اثر در کارنامهی 25 سالهاش دارد، بیشتر فیلمهایش تهوع آور و دارای خشونت گرافیکی هستند، اما این زیاد دربارهی “هاراکیری: مرگ یک سامورایی” صدق نمیکند، این فیلم بیننده را آزار میدهد ولی از همان طریقِ فون تریر در رقصنده در تاریکی، کسی است که در سکانس مردن کودک شیرخواره اشکهایش نریخته باشد؟
رفتگان:
مردی نوازندهی ویولن سل از کارش خارج شده و به کاری جدید وارد میشود، آن کار آماده کردن مردگان برای تشییع جنازه است. فیلمی زیبا و فوقالعاده تاثیر گذار که به شکلی جدید به مسالهی عش و مرگ میپردازد، با تم فلسفیاش، موسیقی زیبا و بازیهای عالی نه تنها احساسات مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه او را به تفکر وا میدارد. شاهکاری که با ریتم آرامِ خلاقانهاش شما را با خود همراه میکند. راجر ایبرت این فیلم را در “فیلمهای بزرگ” قرار داد، در کنار “زندگی” از کوروساوا و “داستان توکیو” از ازو، فیلمهای ژاپنیای که همگی حول مرگ میچرخند.
مدفن کرمهای شب تاب:
داستان یک پسر نوجوان به همراه خواهر کوچکش که سعی میکند از آتش بمباران جنگ فرار کند. از درخشانترین فیلمهای ضد جنگ تاریخ سینما و از غمانگیزترینهای آنها. فیلم شما را تا حد ممکن به کاراکتر فیلم نزدیک میکند تا شما را از عمق وجودتان ناراحت کند، چه کسی وجود دارد که در آن صحنهای که خواهر کوچک برای سوتغذیه میمیرد گریه نکند؟ فیلمی که به رد پای آثار میازاکی در آن دیده میشود اما بسیار حزن انگیز است. درام 1988 ایسائو تاکاهاتا به قول راجر ایبرت آنچنان تجربهی احساسیِ عمیقی است که ما را مجبور میکند دربارهی ژانر انیمیشن دوباره فکر کنیم. از انیمیشن استفاده میکند تا داستانی را بگوید که معمولا در استایلی جدی تر بیان میشده. تاکاهاتا از آزادیها و امکانات این مدیوم بصری استفاده میکند تا فیلمی به معنای واقعی غمانگیز بسازد.
راه رفتن مرد مرده:
“مجازات اعدام تصریح نهایی جامعه بر این نکته است که کسی را نخواهد بخشید”. “راه رفتن مرد مرده” فراتر از فیلمی دربارهی جنبهی اخلاقی مجازات اعدام است، بلکه دربارهی رستگاری و عشق بی قید و شرط است، دربارهی اینکه چطور بدترین گناهها هم لایق بخشیده شدن هستند. داستان تراژدیک دربارهی زنی که برای قاتلی متجاوز بی رحم دوستی و تسلی را هدیه میآورد و کاری میکند تا او در نهایت به نیاز به بخشش و مسئولیتش در قبال کاری که انجام داده اعتراف کند. راجر ایبرت میگوید: “شخصیتهای مذهبی در سینما کمند، کسانی که به دین خود باور داشته باشند و آنرا سرلوحهی کار خود قرار داده باشند، بازی سوزان ساراندون باعث شده تا خواهر هلن از بهترینهای این شخصیتها باشد”.
داستان توکیو:
ابر شاهکار یاسجیرو ازو، کارگردانی که فیلمهایش بیش از اندازه ژاپنی بودند اما او کرگردانی جهانی است، راجر ایبرت میگوید که صدای گریهی تماشاگران را برای هیچ فیلمی به اندازهی “داستان توکیو” نشنیده است. اثری که فراتر از فیلمی دربارهی تفاوت نسلهاست، بلکه دربارهی کارهای به ظاهر کوچکی است که میتوانستیم انجام دهیم ولی ندادیم، نیم ساعت پایانی اشک هر کسی را جاری میکند، ولی من در این فیلم نه فقط برای نیم ساعت آخر، بلکه حتی این خندههای پدر پیر بود که مرا به گریه می انداخت.
رقصنده در تاریکی:
در فیلم کاراکتر اصلی برای دور شدن از حزن خود دوست دارد با کوچکترین ندای ریتم داری، شروع به وارد شدن به رویا بکند، رویاهایی که کارگردان با آنها کنایهای به واقعیت میزند، سلما دلیل این کار را چنین بیان میکند که در فیلمهای موزیکال هیچ اتفاق بدی نمیافتد، در حالی که نمیدانسته دارد غمانگیزترین موزیکال تاریخ سینما و البته یکی از بهترینهای آنها را تشکیل میدهد. “رقصنده در تاریکی” یکی از تلخترین و هولناکترین فیلمهای سینماست، هولناک از این جهت که به ما گوشزد میکند واقعیت تا چه حد میتواند از رویا تلختر باشد. آخرین قسمت از سهگانهی قلب تاریکی که دو قسمت قبلی “احمقها” و “شکستن امواج” بودند، این فیلم با اینکه همچون “احمقها” کاملا پایبند جنبش دگما 95 نیست اما وقتی سلما در واقعیت است همه چی حالت دگما 95 به خود میگیرد. وقتی او وارد رویای موزیکال خود میشود، دوربین از روی دست خارج شده، در پایان هم وقتی سلما اعدام میشود، دوربین روی جرثقیل میرود که دوربین حتی نسبت به رویاهای موزیکال هم ثبات بیشتری دارد. فونتریر یک دیوانست، یک نابغهی دیوانه که دیدن فیلمهایش جرات میخواهد، فیلمهای او بیننده را آزار میدهد، “رقصنده در تاریکی” تنها اشک شما را درنمیآورد، بلکه شما را داغون میکند. کارگردان با بیان داستان تراژدیک زنی اهل چک که برای سلامتی پسرش مجبور میشود به آمریکا بیاید، مثل همیشه خود را یک ضدآمریکایی نشان میدهد.
واقعا مدفن کرم شبتاب گریه داره 🙁
از همه بدتر اونجایی که خواهره میمیره :(((
مدفن کرم های شب تاب و هیچوقت فراموش نمی کنم از اعماق وجودم گریه کردم
غیر از هاراکیری همه رو دیدهام. برای مدفن کرمهای شبتاب در حدی گریه کردم که خودم هم باورم نمی شد. این فیلم بسیار بسیار غمناکه!