Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

پنجشنبه کلاسیک : هیروشیما عشق من

2

هیروشیما عشق من محصول سال 1959 فرانسه و ژاپن است.فیلمی فرمیک در ستایش صلح و عشق است.آلن رنه در این فیلم به زبانی سخن می گوید که نمونه اش را در سینما کمتر دیده ایم.فیلمی ضد جنگ با تمی شاعرانه که در دل فیلم نامه ای بی نقص و محکم جای گرفته است.

هیروشیما عشق من داستان زنی بازیگر است که برای مدتی کوتاه به ژاپن می آید و قرار است در فیلمی صلح محور با محوریت بمباران هیروشیما بازی کند.در هیروشیما با مردی ژاپنی آشنا می شود که این آشنایی باعث پیوند خوردن خاطرات دو نفر و عشق ها و حوادث گذشته آن ها می شود.

سکانس اول فیلم یکی از متفاوت ترین سکانس های سینماست.صحنه ی عشق بازی زن و مرد ژاپنی همراه با روایتی که زن از هیروشیما دارد.این دو نفر چنان با هیروشیما و فجایع و ضایعات آن اجین شده اند که صحنه ی عشق بازیشان توامان همراه با سکانس هایی از شهر ویران شده است و این را آلن رنه به صورتی نشان می دهد که این فاجعه از هر نظر دردناک جلوه کند آنجایی که دیالوگ های زن در مورد خاکستر های به جا مانده از هیروشیما به خاکستر شدن صحنه ی عشق بازی پیوند می خورد.تک برداشت هایی سریع از هیروشیما با روایت دردناک زن و دیالوگ های پارادوکسیکال منتقل شده بین او و مرد ژاپنی تاثیر عمیقی در بهتر فهمیده شدن تلفات این بمباران اتمی می گذارد.دیالوگ ها ضربدری و ریتم دار به صورت شاعرانه بیان می گردد که از قلم قوی فیلم نامه نویس فیلم نشات می گیرد.دوراس، نویسنده فیلم اهل رمان و ادبیات هست و این ادبیات شاعرانه به شدت به تاثیرگذاری این فیلم کمک کرده است و برگ برنده اصلی آلن رنه در این فیلم بدون شک دوراس فیلم نامه نویس است.

یکی از محوریت های اصلی درون مایه ی فیلم های آلن رنه خاطرات گذشته،گذر عمر و مرگ هست که در هیروشیما عشق من نیز این مضامین نمود کاملی یافته است.زن مدام دارد از فراموشی خاطرات و فراموش کردنشان صحبت می کند وبه خودش اعتراض دارد واین در بسیاری از نماهای فیلم به تصویر کشیده می شود و بدون شک بهترین نمایی که این مهم را نشان می دهد نمایی است که زن دارد با خودش در آینه حرف می زند و فراموش کردنش را توسط بازتاب آینه دریافت می کند.اما در مواجه با مرد ژاپنی است که او دارد گذشته اش،دردهایش و جدایی هایش را به یاد می آورد.به یاد شهر فراموش شده اش می افتد،به یاد اولین عشق زندگیش می افتد.عشق او به سربازی آلمانی در زادگاهش نوور که قربانی جنگ آلمان و فرانسه می شود و کشته می شود و غم او در یاد زن می ماند.مرد ژاپنی برای او نقش سرباز مرده را بازی می کند و زن با عشق مرده اش حرف می زند.گذر عمر هم در این فیلم در دیالوگی که زن فریاد می زند:یه زمانی خیلی جوون بودم” به گویاترین شکل ممکن نمایش داده می شود.سایه مرگ هم که در تار و پود اثر جای گرفته است.او زیبایی عشق را با مرگ در سکانس های زیادی از فیلم پیوند می دهد و روایت فلش بکی که آلن رنه در این فیلم به کار برده است را در کمتر فیلمی می توان مشاهده کرد.فلش بک هایی که زمان در فیلم را یکی از شخصیت های محوری معرفی می کند.زمانی که مانند یک رمان سیال ذهن همچون کارهای ویرجینیا وولف و جیمز جویس سیر خطی شبانه روزی ندارد و در افکار شخصیت ها معنی پیدا کرده است.در واقع رنه نوعی از روایت را بنا گذاشت که قبل از او کمتر سینماگری این نوع روایت خیر خطی را بنا گذاشته بود.هیروشیما عشق من مهم ترین و موفق ترین فیلم در استفاده از این نوع روایت غیرخطی و استفاده از فلش بک در آن سال ها بود.

یکی از بهترین سکانس های فیلم آنجایی است که زن به مرد ژاپنی در حال خواب می نگرد و ناگهان او را عشق سابقش میبیند که مجروح روی تخت افتاده است و دوباره تبدیل به مرد ژاپنی می شود.یک رفت و برگشت سریع سکانس که با یک تک برداشت به بهترین شکل ممکن فراموشی و یادآوری زن را نمایش می دهد.زن به درد کشیدن اعتقاد دارد و معتقد است که این درد کشیدن کمی از درد مرگ را آرام می کند.

شخصیت پردازی دوراس در این فیلم بی بدیل است.همان طور که عرض کردم از سکانس یک شخصیت های زن فرانسوی و مرد ژاپنی به بهترین نحو پرداخته می شوند و شخصیت هایشان با محل زادگاهشان یعنی هیروشیما و نوور یکی می گردد.مرد ژاپنی قرار است غریبه ای برای زن باشد و نقش مرد مرده او را ایفا کند که این مرد هم به خاطر موقعیت های جغرافیایی و اجتماعیش عاشق او می شود.عشقی که به شهر محل زندگی آن ها هم پیوند می خورد.شهر در فیلم آلن رنه به یکی از شخصیت های محوری تبدیل می گردد که شخصیت های زن و مرد فیلم را به خود وابسته کرده است.انسان ها به جغرافیایی که در آن زیست کرده اند وابسته اند و خاطرات آن ها را نمی توانند از یاد ببرند حتی اگر با تغییر مکان بخواهند تغییر هویت بدهند.

یکی از نقاط قوت فیلم از دیالوگ های شاعرانه ی مارگریت دوراس نشات می گیرد که مخاطب را با نوعی بی بدیل از بیان آشنا می کند.بیانی که پازولینی و پاراجانف نیز بعدها به آن دست می یابند که همان پیوند محکم ادبیات و شعر با سینماست و این به تاثیرگذاری تصویر سینمایی کمک شایانی می کند.در هیروشیما عشق من کم نیستند دیالوگ هایی که به صورت شعر بیان می گردند و یک پارادوکس محکمی را بین عشق،مرگ،فراموشی،خاطرات و چرخه ی عمر به وجود می آورند.

پایان فیلم مسحور کننده است.مرد و زن فیلم چنان با درد و رنج شهرهایشان عجین یافته اند که در پایان فیلم همدیگر را به شهرهایشان صدا می زنند.مرد او را نوور صدا می زند و زن او را هیروشیما.پیوندی که ضدجنگ بودن اثر را به بهترین نحو ممکن تکمیل می کند و یک فید به تاریکی در پایان که همه چیز را با خودش به سیاهی می برد.

2 نظر برای این مطلب
  1. باقر می‌گوید

    خوب بود

  2. غزل می‌گوید

    خیای خیلی ممنونم

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.