ده فیلم بدتر سال ۲۰۱۵ از نگاه یاهو
به آخر سال که نزدیک میشویم، سایتها و مجلات مختلف هستند که لیست بهترینها و بدترینها را در میآورند و البته هر لیستی به مذاق عدهای خوش میآید و بعضی لیستها را انگار آدمهای کور و کر نوشته باشند، کلی حرف و حدیث درشان هست. لیستها زیاد اند و مجال کم، البته خوبی چنین مطالبی این است که میشود آنها را خیلی سرسری مرور کرد و فقط مطلع شد از اینکه حالا مثلا به خیال نویسندههای این سایت کدام بازیها خوب بودند و کدام فیلمها بد. کدام آلبومهای موسیقی را باید گوش بدهیم و کدام کتابها را نباید بخوانیم. در بین لیستهای منتشر شده، لیست یاهو از ده فیلم تولید سال 2015 که بهتر است نبینید اگر تا هنوز ندیدهاید حسابی توجهمان را جلب کرد که در ادامه میخوانید.
آنچنان که فیلمسازان و بازیگران بارها و بارها گفته و باز هم خواهند گفت، ساختن یک فیلم خوب کار بسیار سختی است. فاکتورهای بسیاری هستند که باید در کنار هم جمع شوند تا یک فیلم خوب ساخته شود. از استخدام بهترین کارگردان ممکن گرفته تا پیدا کردن تون مناسب برای برقرار ساختن بهترین ارتباط ممکن بین نقشهای اصلی. در ادامه لیستی ده تایی مشاهده میکنید که نمونههای بارزی هستند از فیلمهای سال 2015 که ثابت میکنند فیلمسازی کاری دشوار است، کار هر کس نیست و خلاصه همه چیز در این فیلمها اشتباه چیده شده است. انتخابها از بد به سوی بدترین میرود.
10. ‘Insurgent’
موفقیت چشمگیر فیلم «بازی گرسنگان» باعث شد که تهیهکنندگان به سمت رمانهای علمی تخیلی دیستوپیایی روی آورده و به هر ضرب و زوری که شده بخواهند آن را به فیلمهای تراز اول پر فروش تبدیل کنند. متاسفانه، هیچکدام از این موارد به موفقیت منجر نشده است و نه در ادبیات، نه در سینما، این گونه تقلیدها ثمری نداشته. تنها فیلم قابل تحمل از این دست، دایورجنت بود که در سال 2014 ساخته شد، و در سال 2015 تصمیم گرفتند که ادامهی آن را هم به سینما بیاویزند. اینسرجنت نه تنها هیچکدام از جنبههای سیاسی و انتقادی بازی گرسنگان را ندارد، بلکه از لحاظ فنی و تکنیکی هم فیلم خوبی نیست.
9. ‘The Boy Next Door’
دقیقا. داستان همان است که حدس زدید. یک «تریلر» (ژانر مثلا دلهره آور) قابل پیشبینی که در آن «جنیفر لوپز» نقش یک مادر خوشگل را بازی میکند که پسر دبیرستانی همسایهشان عاشقش شده و ماجراهایی این میان اتفاق میافتد. همین. واقعا همین.
8. ‘Aloha’
یا به عبارتی دیگر «گمگشته در بهشت» فیلمی است که ظاهرا کارگردان و نویسندهی آن اینقدر محو تماشای مناظر فوقالعادهی هاوایی شده که فراموش کرده فیلمنامهای بنویسد و بدین ترتیب یک عده بازیگر خوب را جلوی دوربین به حال خود رها کرده است. به هدر دادن بازی «اما استون» و «بیلی مورای» هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد که این فیلم، فقط حرام کردن پول بیتالمال بوده و بس!
7. ‘Terminator Genisys’
هر استودیوی فیلمسازی دلش میخواهد که در سریسازی دستی داشته باشد و برای آن استودیوهایی که امتیاز ساختن کامیک بوکها یا جنگهای ستارهای را ندارند، تنها راه چاره نبش قبر عناوین قدیمی است برای سر هم بندی یک فیلمی که به واسطهی اسم و رسمی که یک زمانی داشته و پولساز خوبی به شمار میرفته حالا هم ممکن است دوای درد شود.
پارامونت، امسال سعی داشت که روح تازهای به کالبد فرتوت ترمیناتور بدمد و برای اینکار حتا از ستارهی کهنهکار فیلم یعنی «آرنولد شوارتزینگر» هم کمک گرفت. بدین ترتیب فیلمی ساخته شد با حضور آرنولد، خط فراموش شدن خط داستانی سفر در زمان، تغییر بازیگران نمادین فیلم مثل بازیگر نقش سارا کانر و این فیلم اینقدر دوست داشت پول در بیاورد که فراموش کرد باید ارزش دیدن داشته باشد!
6. ‘Hot Pursuit’
یک افتضاح کمدی که قطعا تا سالها بعد برای همهی کسانی که به نوعی در به وجود آمدن آن دست داشتند خاطرهی بد باقی خواهد ماند. مخصوصا برای «ریز ویترسپون» که سال پیش نازمد دریافت جایزهی اسکار بود و امسال نقش یک پلیس زن عصا قورت داده را بازی میکند که مامور محافظت از «سوفیا ورگارا»یی است که اصلا هیچ نیازی به توضیح ندارد. تصاویر کاملا گویا است. با فیلم خیلی خیلی بدی طرفیم.
5. ‘Strange Magic’
آنطور که گفتهاند، در پستوهای زیرزمین لوکاس فیلم که در سال 2012 توسط دیزنی خریداری شد، یک انیمیشن جورج لوکاسی دفن شده بود که افسانهها حاکی از قدمت 15 سالهی پروسهی شکلگیری و ساخت آن دارند. اتفاقی که در سال 2015 افتاد ساخته و اکران شدن این فیلم بود. اتفاقی که با نتیجهی سه بر صفر به ضرر سازنده تمام شد و هر عقل سلیمی میتواند گواهی دهد که یک انیمیشن سه بعدی مرده و ترکیب وحشتناک آهنگهای پاپ با یک دنیای افسانهای نخ نما شده بهتر بود در همان پستوها میماند و به افسانه تبدیل میشد.
4. ‘Pixels’
این فیلم یک ایدهی امیدوارکننده بود. حملهی بیگانگان فضایی به زمین در فرم کارکترهای رتروی پیکسلی! این فیلم که ایدهی خود را از یک فیلم کوتاه بسیار خوب میگیرد، توسط ماشینی به نام «آدام سندلر» تخریب میشود. فکر میکنید که دیدن مانکی کونگ، پکمن و دیگران در حالی که آزادانه در زمین ول میچرخند جالب است؟ آدام سندلر اصلا این طور فکر نمیکنید. ما هم همینطور. بازی تمام شد آقای سندلر.
3. ‘Mortdecai’
این فیلم یکی دیگر از کلیشهایهای ژانر سرقت آثار هنری به سبکی کمدی است که منتقدین متعاقبا از آن متنفر هستند. اما برای پی بردن به عمق فاجعه لهجههای بریتانیایی تقلبی جانی دپ و خانم پالترو کافی نیستند، که متن فاجعه و کارگردانی به شدت مبتذل هم به آن اضافه شده و شوخیهای جنسی سخیف هم به آن اضافه میشوند.
2. ‘The Cobbler’
این فیلم به منزلهی خنجری است که به پشت ژانر رئالیسم جادویی فرو میشود. آدام سندلر کفاشی است که یک ماشین دوخت و دوز دارد که با آن میتواند به روح مشتریهای کفشهایش رخنه کند. این فیلم قرار بود یکی از ایندیهای دراماتیک امسال باشد، اما فقط به اندازهی مردی قدرت دارد که خرده سنگی در کفشهای کتانیاش است و میخواهد بدود. جالب است که کارگردانی این فیلم را «تام مککارتی» کارگردان فیلم «اسپاتلایت» که از بهترینهای امسال است را بر عهده داشته. این فیلم واقعا نباید ساخته میشد.
1. ‘Fantastic Four’
بیشتر شبیه چهار دلقک احمق به نظر میرسد تا چهار شگفتانگیز. همه چیز برای تبدیل شدن به یک فیلم خوب حاضر بود. یک کارگردان خوب که ایندیهای قدرتمندی در این سالها ساخته بود، یک گروه بازیگر جوان و آیندهدار که قرار بود روح تازهای به شخصیتها بدهند و یک دنیای شگفتانگیز کامیک بوکی که خیلی میشد پیرامون آن مانور داد. اما این فیلم دچار آفتهای پشت صحنه شد و اینشکلی به فنا رفت تا اگر کسی خواست یک چهار شگفتانگیز ببیند به سراغ فیلمی جز Incredibles پیکسار نرود.