یادداشتی بر فیلم «استیو جابز»؛ فقط کمی نمایشیتر از واقعیت!
«استیو جابز» بدون شک یکی از بهترین بازیگران عصر ما بود. مردی که بیشترین تاثیر را از روی استیج بر روی طرفداران خود میگذاشت و «کاریزما» و «محبوبیت» دو عنصری بودند که او را به آنچه حالا در نظر ما است تبدیل کردند. جذابیت جابز به کاریزما و محبوبیت او محدود نمیشود و وقتی زندگی او را مرور میکنیم میبینیم که واقعا با یک مرد منحصر به فرد طرفیم. کسی که مثل هیچکس نیست. افسانهای هم عصر ما که در هیچ لحظهای از زندگیاش مثل هیچ کس دیگر تصمیم نگرفت.
فیلم «استیو جابز» بدون شک درصد زیادی از موفقیت خود را مدیون استیو جابز است. برای اثبات این موضوع کافی است تصادفا تعدادی نقد فیلم را مرور کنیم و ببینیم که “ضعف در شخصیتپردازی” چقدر محل اشکال است. حالا شخصیتی مثل استیو جابز را در فیلمنامهای قرار بدهید که با دقت و وسواس تمام جزئیات و ریزهکاریها را در خود گنجانده و آن را به دست کارگردانی بدهید که هر چه نباشد، در کار خود خبره است. نقطهی قوت اصلی فیلم هم دقیقا همینجا است. شخصیت در فیلمنامه و کارگردانی جدی گرفته شده و بهترین استفاده از آن شده است. «آرون سورکین» نویسندهی فیلمنامه در واقع بیش از اینکه روی دیالوگهای زیادی که برای شخصیتهای مختلف فیلم نوشته کار کرده باشد، روی سکوت و تامل استیو جابز در نقاط ثقل شخصیت کار کرده و کارگردان با شناسایی دقیق این نقاط توانسته تصویری بدون نقص از بازی فوقالعادهی «فسبندر» به دست آورد. شاید در نظر اول و در روند سریع فیلم گم شود ولی در انتها تک نماهایی که بیشتر در ذهن مخاطب میماند همین لحظات حساس هستند.
فیلم استیو جابز به تصور مردم از این شخصیت پایبند میماند، در عین حال او را به چالش و نقد میکشد و در نهایت تصویری متفاوت نشان میدهد. البته که به هیچ وجه نمیشود نقش شخصیت حقیقی استیو جابز در شکلگیری چنین فیلم دست اولی را دست کم گرفت، اما اگر از جزئیات فیلمنامه غافل شویم اشتباه بزرگی انجام دادهایم. جزئیاتی که حضورشان برای شکلگیری اثری اینچنین متقن لازم و ضروری بوده اما از حد لازم بیشتر نمیشوند. نویسندهی فیلمنامه قطعا با نگاه درستی به سراغ داستان استیو رفته و با تبحر و شناخت درست، آنچه نیاز بوده را انبار کرده و به بهترین نحو ممکن به اجرا در آورده است. فیلمنامه به درستی به چیزی جز هستهی اصلی (جابز) و جاهطلبیهای او نمیپردازد. فیلم هرگز به سمت تاکید بیش از حد بر حقیقت وجودی امثال «استیو وازنیاک» نمیرود و تا پایان این نقش استیو جابز است که در داستان بر همهی وجوه دیگر برتری دارد. این البته حاصل هوشمندی کارگردان نیز هست چون به هر ترتیب، اوست که انتخاب میکند در مواجهه به عناصر فیلمنامه به سمت کدام نگاه رفته و چه دیدگاهی را غالب جلوه دهد.
فیلم یکی از یکپارچهترین و به هم پیوستهترین ساختارهای این روزهای سینما را دارد و با وجود سنگینی نسبی فیلمنامه نسبت به دیگر بخشها، بارها در فیلم شاهد به اوج رسیدن همزمان همهی ارکان آن هستیم که نشان از کارگردانی حسابشدهی فیلم دارد.
فیلمنامهی استیو جابز یکی از شاخصترین کارهای ارون سورکین به شمار میرود و بر خلاف تصور غالب، یکی از فیلمهای مهم کارگردان «دنی بویل» هم هست. برقراری ارتباط با تکههای زندگی یک شخصیت دوستداشتنی، بدون ایجاد یک تعادل دراماتیک بین نقاط ضعف و قوت سیر تحول شخصیت ممکن نیست. آن هم وقتی فقط چند دقیقه قبل از شروع نمایشهای منحصر به فرد او را در فیلم داشته باشیم! مخاطب در مواجهه با فیلم، با شومن بودن استیو جابزی که دنی بویل به معرض نمایش میگذارد هیچ مشکلی ندارد و به راحتی او را باور میکند، و وقتی در سکانس پایانی درام ماجرا شکوفا میشود همهی حواشی را از یاد میبرد و لحظه را در مییابد و تحقق چنین هموارگیِ جاریِ مشخصی که مخاطب را با خود همراه کند کار دشواری است. در این راه دوربین و پرفورمنسهای درجه یک به کارگردان کمک میکنند.
فیلم استیو جابز را میشود بارها دید. به خاطر اینکه استیو جابز را خیلی از ما خیلی دوست داریم و این شخصیت به همان اندازه در فیلم هم محبوب و دوستداشتنی درآمده است. یک بار برای متنی که استیو جابز را خلق کرده و کلماتی که در دهانش گذاشته. یک بار برای بازیگری که استیو جابز را درک کرده و او را دوباره روی صحنه آورده است. یک بار برای کارگردانی که استیو جابز را ضبط کرده و به تصویر در آورده است. و این داستان همچنان ادامه خواهد یافت. استیو جابز فقط کمی نمایشیتر از واقعیت شده است.
به نظرم نباید از بازی فوق العاده ی کیت وینسلت چشم پوشی کرد و اینکه پایان فیلم خیلی خوب بود و اینکه کارگردان دیگه نشون نمیده که آیا در نمایش آخر از تیم اپل 2 قدردانی میکنه یا نه