ماشین جنگی برای اتمام جنگ؛ «متالگیر سالید ۵» را چگونه قضاوت کنیم؟
ارتشی مستقل به رهبری «ونوم اسنیک» در تلاش است تا با ناامنیها مبارزه کند. این ارتش پس از سالهای متوالی مبارزه با تهدیدهای جهانی به شکلی ناگهانی توسط نیروهای «سایفر» از بین میرود. با حملهی نیروهای سایفر به پایگاه نیروهای دایموند داگز، ونوم اسنیک پس از انفجار هلیکوپترش به کما میرود و ده سال بعد در بیمارستانی در قبرس به زندگی باز میگردد. شروع کار شما در بازی از همین بیمارستان خواهد بود. نکتهای که در ابتدای امر توجه شما را به خود جلب خواهد کرد جلوههای بصری و گرافیکی بازی و نحوهی حرکت دوربین فوقالعاده بازی است. بازی شروعی طوفانی دارد. نیروهای سایفر که از به هوش آمدن اسنیک باخبر شدهاند با حمله به بیمارستان سعی در نابود کردن او دارند. در همین ابتدای بازی سوالات بسیاری برای شما به وجود خواهدآمد. اسنیک به کمک نیروهایی فرازمینی از بیمارستان فرار میکند و هیچ توضیح و نشانهای دربارهی آنها داده نمیشود. تمامی این معماها و سوالات در پایان بازی جواب داده خواهند شد. روند داستان بازی به خوبی پیش میرود و تکههای پازل یکییکی کنار هم چیده خواهندشد.
شخصیتپردازی خوب بازی نیز به نوعی مکمل داستان بازی شده. طراحی ویژگیهای ظاهری کاراکترها به خوبی نمایانگر شخصیت کاراکتر هستند. خراشهای روی صورت اسنیک، دست آهنیش و یا چشمبندی که به چشم دارد، کت بلند، کلاه نظامی و عینک آفتابی که میلر همیشه به چشم دارد و یا موهای بلند و دستمال گردن ریولور از جمله این موارد است. میتوان گفت که چنین جزئیاتی را کمتر در سایر بازیها شاهد بودهایم و میتوان این مورد را برای یک بازی امتیاز به حساب آورد اما نکتهی قابل توجه این است که به عنوان یک اثر هنری، طراحی شخصیتها و به طور کلی دنیای بازی به هیچ عنوان قابل قبول نیست. شخصیتها به هیچ عنوان ملموس و واقعی نیستند. شخصیتهایی که بیشتر شبیه به اسطورههای افسانهها میمانند تا یک کاراکتر واقعی دنیای امروز. نکتهای که از ابتدای کار شمارا ناامید میکند تکه آهنی است که در پیشانی اسنیک فرورفته. از بحث کلیشهای یک نفر دربرابر صدنفر که بگذریم اسنیک هیچوقت خسته نمیشود، هیچوقت اشتباه نمیکند و هیچگاه از چیزی نمیترسد. چنین شخصیتی به هیچعنوان پذیرفتنی نیست و فرد نمیتواند با آن ارتباط برقرار کنید. انگار که اسنیک دربازی حکم خدا و منجی دارد. سوالی که در بعضی نقاط بازی به ذهن شما میآید این است که چه توجیه و توضیحی برای درستی و به حق بودن اسنیک وجود دارد. چرا اسنیک هیچوقت اشتباه نمیکند؟ چرا همیشه حق با اسنیک است؟ چرا قدرت میبایست در دست اسنیک باشد؟ برای درک بهتر مطلب اسنیک را با مکس پین و یا کارل جانسن (در GTA) مقایسه کنید. آن موقع به خوبی باورناپذیری چنین شخصیتی را درک خواهیدکرد.
همانطور که در ابتدا خواندید، گروهی (یا بهتر است بگوییم ارتشی مستقل) قصد دارد تا با ناآرامیها و تهدیدهای جهانی مبارزه کند و به تمامی جنگها پایاندهد. این مطلب را در کنار این نکته قرار دهید که کوجیما نیز ملیتی ژاپنی دارد. ژاپنی که تنها کشور قربانی بمباران هستهای است. اینگونه بسیاری از مسائل روشن میشود. این طور نیست؟! ابرقهرمانی که در برابر قدرتهای غربی سینه سپر کردهاست و سیاستهای آنان را جنگطلبانه خوانده و نمیپذیرد. اما آیا این ابرقهرمان یا بهتر است بگوییم کوجیما راه درستی برای مقابله با آنها در پیش گرفته؟ مسلما جواب منفی خواهد بود. پیامهای ضدجنگی که کوجیما سعی در انتقال آنها داشته به طور واضحی با اتفاقاتی که در بازی رخ میدهد در تضاد است. اسنیک نه تنها در پی صلح و اتمام جنگ نیست، بلکه در پی انتقام و به دست گرفتن قدرت است. نگاه جانبدارانهای که اسنیک و همراهانش به قدرت و صلاحیت خود دارند از نقاط ضعف این بازی به حساب میآید. در طول بازی به هیچ عنوان این حس به شما القا نمیشود که گروهی به دنبال برقراری صلح در دنیا هستند. پیامی که شما از بازی درمییابید این است که گروهی به مبارزه با گروهی دیگر میپردازد تا کنترل عناصر قدرتمندی که در دسترس دشمن است را در دست بگیرد به هدف اینکه دشمن را شکست داده و نیروی حاکم باشد زیرا این گروه ادعا میکند که آنها درست میگویند و نه طرف مقابل. یکی از نمونههای بارز این مطلب ربوده شدن دکتر امریچ است. دکتر امریچ که در حال طراحی پروژه Sahelanthropus برای نیروهای سایفر بود به محض ربوده شدن توسط اسنیک شروع به طراحی پروژهای مشابه برای اسنیک میکند! ساخت یک ماشین جنگی دیگر برای تقابل با دشمن.
از نکات دیگری که به شدت توی ذوق میزند تمرکزی است که کوجیما بر جذابیتهای جنسی در بازی داشته. این نکته را نیز از همان ابتدای بازی متوجه میشوید. از موقعی که اسنیک روی تخت بیمارستان است تا جایی که اسنیک به کوایت میرسد. کوجیما خلاقیت زیادی در این زمینه به خرج داده به گونهای که کاراکتری طراحی کرده که از پوست بدنش تنفس میکند، در نتیجه لباسی به تن ندارد. اوج فاجعه را زمانی متوجه میشوید که قصد ارتقا کوایت را داشته باشید. کوجیما حتی از خیر نیروهای شیطانی سایفر هم نگذشته است. در قسمتی از بازی وارد یک دره میشوید. مه همه جا را فرامیگیرد و فضایی رعبآور به وجود میآید. کمی که پیش میروید یک میانپرده پخش میشود. دوربین در مه به سرعت جلو میرود و به سمت سربازانی میرود که در مه حرکت میکنند. تنها حسی که با دیدن این سربازان به شما دست نخواهدداد حس ترس و وحشت خواهدبود! آیا چنین مواردی هم در راستای القای پیامهای ضدجنگ و صلحطلبانهی کوجیماست؟
درست است که متال گیر 5 را از نظر مسائل فنی و فاکتورهای معمول دنیای بازی میتوان یک اثر شاخص دانست اما به عنوان یک اثر هنری به هیچ عنوان کوجیما موفق عمل نکرده و متال گیر تنها به یک بازی سرگرم کنندهای تبدیل خواهد شد که پس از مدتی به دست فراموشی سپرده میشود.
حرفی برای گفتن ندارم
اثر به شدت فوق العاده بود
خیلی ها هم از اون لذت بردند
بازی که فکر نمی کنم باز هم تکرار بشه
تنها چیزی که می تونه اثبات کنه شما در اشتباه هستید متای بازی با چندین هزار نفر کاربری که امتیاز دادند هستش
اصلا از نقد بازی لذت نبردم
برام هم مهم نیست که نظرم تایید بشه یا نه تا نمایش داده بشه
همین که شمایی که نقد کردی بخونی برام کافیه
دوست من، برای ما مهمه که نظر شما تایید بشه و نمایش داده بشه و خونده بشه 🙂
خیلی ممنون از اینکه نظرتون رو گفتین دوست عزیز ولی لازم به ذکر این نکته رو بگم که تنها چیزی که می تونه اثبات کنه من در اشتباهم رای چندین هزار نفری کاربرها نیست. آیا نمرات IMDB که بر اساس نظرات مخاطبین میلیونیش است می تواند تصدیقی بر رعایت المان های سینمایی و هنری در فیلم باشد؟! به این نکته دقت کنید که مقبولیت و محبوبیت بازی رو قضاوت نمیکنیم بلکه داریم به بازی به عنوان یک اثر هنری یا حتی سینمایی نگاه میکنیم.