راه و رسم رستگاری؛ «سرخپوست مرده» را چگونه قضاوت کنیم؟
من بارها گفتهام و صد بار دیگر هم تکرار میکنم که اگر یک قانون در دنیای بازیها وجود داشته باشد و مثل نظریه گرد بودن زمین یا تئوری کوانتوم نتوان به صحتش شک کرد، این است که راکستار بازی بد نمیسازد. میدانید چه موقع به این نتیجه رسیدم؟ وقتی که برای اولین بار نمایشی از یک بازی اعجاب انگیز به نام رستگاری سرخ پوست مرده را چند سال پیش تماشا کردم. این بازی به قدری شاهکار و فوقالعاده بود که مطمئنم خیلیها را مثل من از پشت رایانههای شخصیشان بلند و مجبور به خرید یک عدد کنسول ناقابل کرد. حالا پس از چند سال انتظار، رستگاری به لطف سرویس بسیار خوب و تحسین برانگیز Backward Compability کنسول ایکسباکس وان شرکت مایکروسافت پایش به نسل هشتم کنسولها باز شده است و میتوان دوباره همراه با جان مارستون در غروب آفتاب، سوار بر اسب به سمت غرب بتازیم.
بعضی از موضوعات و ایدهها با اینکه پتانسیل بسیار زیادی برای ورودشان به دنیای بازیهای رایانهای وجود دارد اما عملا تعداد انگشت شماری بازی قابل اعتنا وجود دارند که از این ایدهها استفاده کردهاند چه برسد به اینکه عنوانی درخور و شایسته تحویل داده باشند. غرب وحشی و دنیای وسترن از این دست موضوعات بود که علی رغم دوران پرفروغ و درخشانش در سینما، اقبال چندانی در دنیای بازیهای رایانهای نیافت. یکی از دلایل عدم موفقیت مناسب این سبک در بازیها این بود که و به نظر میرسید دوران وسترن برای همیشه به سر رسیده باشد. در همین لحظه بود که شاهکارسازی به نام راک استار وارد شد و نشان داد چطور میتوان از یک ایدهی به ظاهر قدیمی و از مد افتاده، یک بازی قدرتمند و بسیار سرگرم کننده ساخت. به فکر چه کسی میرسید که یک GTA در دنیای وسترن بتواند اینقدر موفق باشد؟
رستگاری سرخ پوست مرده همانطور که از نامش پیداست داستانی است از رستگاری انسان. انسانی که به رغم تمام بدیها و جنایاتش میخواهد جبران کند. نمونههای آشنای این گونه داستانها را میتوان در آثار متعدد سینمای وسترن پیدا کرد. مثلا کافی است نگاهی به فیلم نابخشوده (کلینت ایستوود) داشته باشید. رستگاری سرخ پوست مرده چکیدهای است از میراث سالها سینما و ادبیات وسترن و این را در جای جای آن میتوان مشاهده کرد، شنید، حس کرد و خواند. جان نمونهای از یک عنصر بزهکار جامعه است که نه میل باطنی و ذات کثیف که شیوهی وحشی زندگی اجتماعی او را به این سمت و سو کشانده است. این هم یک فاکتور وسترن تثبیت شدهی دیگر است. پروتاگونیستی که به سان غالب شخصیتهای وسترن ، با وجودی تمام کارهای بدش، لزوما آدم بدی نیست و عشق زن و فرزندش راه گمشدهاش را دوباره به او نشان میدهد. اما قانون نانوشتهای وجود دارد که به ما گوشزد میکند هر کاری در این دنیا بهایی دارد و جان باید بهای رستگاری خود را بپردازد. او از طرف دولت مامور میشود به جبران جنایات زندگی گذشتهاش، شرکایش را تحویل قانون بدهد و از اینجاست که ما با جان در مسیر رستگاری و قهرمان شدن همراه میشویم. در طول بازی اتفاقات زیادی رخ میدهد؛ جان با افراد زیادی آشنا میشود، به خیلیها کمک میکند، از خیلیها کمک دریافت میکند و رستگاری سرخ پوست مرده بیش از آنکه یک وسترن کلاسیک باشد، یک وسترن اسپاگتی به مانند آثار سرجیو لئونه است. قهرمانی ناشناخته و پانچوپوش که از ناکجا آباد سر میرسد و در متن همه اتفاقات قرار میگیرد. تراژدی برایش اتفاق میافتد، به مسیرش شک میکند، زنان دیگری سر راهش قرار میگیرند، برای هدفش مجبور به کارهایی میشود که برای دوری از آنها تلاش میکرده ولی در نهایت ذات روشن انسانیاش را در لحظات حساس نشان داده و در آخر رستگار میشود.
در سرخ پوست مرده نیز به بهترین شکل نمایان است. جان زمانی همه چیزش را به پای دوستانش فدا میکند حتی شرف و اخلاق انسانیاش اما در عوض چه بدست میآورد؟ پشت پا و نارو از طرف آنها. پس از این واقعه جان همه حواسش را معطوف خانواده میکند. خانوادهای که مانند دوستانش امکان ندارد به او خیانت کنند و در راه این خانواده حاضر است همه کار بکند. او مسیری را در پیش میگیرد که در آن باید با مرگ و زندگی گلاویز شود. جان مارستون همهی این خطرات را به جان میخرد تا بتواند لحظهای در کنار پسرش باشد و به او تیراندازی و سوارکاری یاد بدهد.
رستگاری سرخ پوست مرده داستان اسطوره شدن از گمنامی است. اسطوره شدن مردی که زمانی وحشت و بلای جان آدمها بوده اما سربزنگاه تغییر مسیر میدهد و ترجیح میدهد تا جای ممکن آدم دیگری باشد؛ آدم دیگری که جامعهاش نگذاشته به آن تبدیل شود. در آخر اما آدمهای به ظاهر خوب داستان با وجود تمام کارها و تلاشهای مثبت او، اعتقادی به تغییرش ندارند. آنها که غرور و تکبر خوب بودنشان چشمشان را کور کرده نمیتوانند بپذیرند جان مارستون قبلی مرده و با اعتقاد به جملهی «توبهی گرگ مرگ است» با جان برخورد میکنند… .
داستان رستگاری و افسانه شدن این مرد دوست داشتنی را از دست ندهید. حالا که مایکرو و راک استار دوباره امکان دیدار با جان مارستون را برایمان فراهم کردهاند، فرصت خوبی است تا با مرور دوبارهی مسیر او، کمی به این مسئله بیاندیشیم که همیشه توبهی گرگ مرگ نیست.
جان مارستن در عرصه ی بازی سازی و شخصیت ها بهترین شد و این بازی مثل خیلی از بازیها بدی هایی نهان نداشت و بسیار از نکات اخلاقی و سرشار از امید و لذت و عشق و فداکاری بود وی لذتی در دل همگان ایجاد کرد که شب ها به امید فردا که قراره رد دد بازی کنیم می خوابیدیم رد دد داستان تکامل اصلاح ، جنون ، یاری ، پشیمانی و هیجان بود لذت رد دد نصیب جهان شود