«لاک پشتهای وارونه»؛ نقد فیلم «لاک پشتهای نینجا: بیرون از سایهها»
واقعیت این است که بشریت به «لاک پشتهای نینجا» نیاز دارد. این موجودات از چند دههی قبل که متولد شدند، تاکنون توانستهاند لحظات خوش و به یاد ماندنی زیادی برای کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان به ارمغان بیاورند. میلیونها نفر در سراسر جهان از جمله نگارنده، درسهای اخلاقی بسیاری از این چهار «لاک پشت جهش یافته» و مرشد پیرشان «اسپلینتر» یاد گرفتهاند و به آنها اعتقاد و ارادت خاصی دارند. اما کابوس از جایی آغاز شد که ساخت و تولید این مجموعه به دستان «مایکل بی» افتاد. کسی که ناماش، تداعی کنندهی انفجار، خرابی، بیمغزی و سرگیجه است. بااینکه «بی» تنها در نقش تهیه کنندهی فیلم حضور داشت اما ظاهرأ حضورش کافی بود تا فیلم را خراب کند. قسمت اول فیلم در سال 2014، یک اثر بد بود و حالا قسمت دوم فیلم از راه رسیده که در مقایسه با قسمت اول، کمی بهتر از بد است، اما از وادی بد بودن خارج نمیشود و با تکرار اشتباهات رایج و کلاسیک آثار بلاک باستری، با موفقیت در زمره آثار بدِ قابل دیدن، قرار میگیرد.
مشکل اصلی «بیرون از سایهها» به فیلمنامهی آن بازمیگردد. اگر بخواهیم فیلمنامه این اثر را با قسمت اول مقایسه کنیم، تنها یک پیشرفت وجود دارد و آن این است که نقش «آپریل اونیل» (با بازی مگان فاکس) کمرنگ شده و بهای بیشتری به چهار لاک پشت داستان داده شده که اتفاق خوبی محسوب میشود. اما نویسندگان این فیلم، «جاش اپلبام» و «آندره نمک» کار مثبت دیگری انجام ندادهاند و یکی از سادهترین و خطیترین داستانهای ممکن را نوشتهاند که هر کدام از گرههای داستانیاش، در کمتر از چند ثانیه، یا با یک «هک» حل میشود یا دست سرنوشت یک کاری انجام میدهد و آن گره داستانی، به راحتی آب خوردن، گرهگشایی میشود. یعنی نویسندگانی که فیلم بسیار خوب «مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح» را نوشتهاند، تا این حد به بن بست رسیدهاند که نمیتوانند یک داستان خوب روایت کنند؟ یا شعور مخاطب را دست کم گرفتهاند؟ بدترین چیز هم این است که بگویید این فیلم برای نوجوانان و کودکان است، زیرا حتی افرادی که در این ردههای سنی قرار میگیرند، اگر در هنگام تماشای فیلم کمی تفکر کنند، ممکن است نتوانند ارتباط مناسبی با آن برقرار نمایند. مگر اینکه دریچههای مغز خود را ببندید، هیچ فکری نکنید، هیچ سوالی نکنید و تنها لذت ببرید، کاری سخت اما احتمالأ امکان پذیر. در باب چیزهایی که گفتیم، بگذارید یک مثال ملموس هم بزنیم، سفینهی فضایی جنگی «کرنگ» توسط یک پورتال وارد کره زمین میشود، ما یک موجود بیگانهی فضایی داریم که لاک پشتهای ما نه نمونهاش را دیدهاند و نه میشناسند، اما مشکلی نیست! «دوناتلو» در کمتر از چند ثانیه، سفینهی او را هک کرده، تمام اطلاعات لازم از آن را بدست آورده و مشکل را حل میکند. این سبک اتفاقات، بارها و بارها در فیلم تکرار میشود تا هرگز نگرانی بخصوصی برای شخصیتها و مخاطب ایجاد نشود.
«بیرون از سایهها» از نظر جلوههای ویژه، کیفیت مناسبی دارد اما به سبک و سیاق «مایکل بی» در بخشهای اکشن، در استفاده از آنها اضافهکاری شده و خصوصأ در بخش پایانی، نه هیجان میآفریند و نه چشمنواز است. اما اوج قدرت این بخش، در سکانس جنگلهای برزیل و سکانس سقوط هواپیما است که میتواند مخاطب را برای دقایقی هیجانزده کند. به بخش پایانی اشاره کردیم، متاسفانه این بخش به معنای واقعی کلمه ضعیف از کار درآمده است. فیلم که تا قبل از رسیدن به فصل پایانی، در مورد «شریدر» و نقشهی شیطانی او برای حکمرانی بر کرهی زمین، برنامه چیده بود، در انتها او را به راحتی کنار میگذارد و «کرنگ» را تبدیل به دشمن اصلی لاک پشتها میکند، شخصیت منفیای که به سبب حضور نداشتناش در فیلم، مخاطب آشنایی چندانی با او ندارد و در نتیجه حس خاصی هم دربارهی او به وجود نمیآید. مبارزهی نهایی لاک پشتها و «کرنگ» هم مشکلات خودش را دارد، بسیار شلوغ، بسیار کوتاه و بسیار بی هیجان است. در سوی دیگر، «آپریل» و «فالکون» را میبینیم که با نابود کردن تنها یک «نینجا» (!) به محلی میرسند که میتوانند پورتال جهنمی را ببندند. اینکه تمامی نینجاهای «قبیلهی فوت» خِنگ هستند و توانایی یک مبارزهی ساده را ندارند، به کنار، اینکه «کارای»، یکی از شخصیتهای برجسته نسخههای کامیک و کارتونی، اینجا یک شوخی است و با یک ضربه با لپ تاپ از سوی «آپریل»، شکست میخورد چیزی است که احتملأ طرفداران مجموعه را هم خشمگین میسازد.
در فیلم تقریبأ چیزی به نام شخصیت پردازی وجود ندارد و با یک مشت شخصیت تک بعدی رو به رو هستیم که بلد هستند لباس بپوشند، صحبت کنند و یک سری کار انجام دهند اما چیزی بیشتر از این ارائه نمیدهند. شاید تنها شخصیتی که خوب از کار درآمده، «مایکل آنجلو» باشد که از نظر زمانی و دیالوگی، فرصت بیشتری در اختیار او گرفته و از این فرصت بهره برده است. بازیگران فیلم تقریبا معمولی هستند، «مگان فاکس» همان فاکس همیشگی است، یک تکه سنگ! کافی است به آن سکانس توجه کنید که از «ربکا وینسنت» درخواست یک تماس تلفنی میکند. او به سختی میتواند دیالوگهای معمولیاش را بگوید و به مخاطب این حس را ندهد که یک «آپریل» مصنوعی و تقلبی است. «استیون امل» معمولی، «تایلر پری» با آن خندههای به اصطلاح شیطانیاش، ساده و «برایان تی»، خشک است. اما در این میان، «ویل آرنت» یک برگ برنده است که هربار در یک سکانس حضور پیدا میکند، مخاطب حس خوبی دارد و از حضورش و طرز بیان دیالوگها و حالات چهرهاش لذت میبرد.
فیلم «لاک پشتهای نینجا: بیرون از سایهها» هرگز در یاد مخاطب باقی نخواهد ماند و اثری یک بار مصرف محسوب میشود که پتانسیلهای زیادی را به هدر داده است. با اینکه شاهد یک داستان معمولی، خطی و پر از حفره، همراه با تکرار عناصر متداول آثار بلاک باستری و دنبالهها هستیم و هرچند که زمان نزدیک به دو ساعت برای این فیلم زیاد است اما اثر هنوز میتواند با خوش آب و رنگ بودناش، مخاطب کودک یا نوجواناش را تا انتها با خودش همراه سازد، اما این مسئله که آیا میتواند برای مخاطب بزرگسال هم قابل تحمل باشد یا خیر، به خود فرد باز میگردد. برای نگارنده، بدون چند نفس عمیق و چند لیوان آب، به پایان رساندن فیلم امکان پذیر نبود. با فروش ضعیف فیلم، شاید تا چند سال آینده، شاهد نسخهی لایو-اکشن دیگری از این مجموعه نباشیم، پس «بیرون از سایهها» حداقل یک مزیت دارد و آن هم این است که «لاک پشتها» را ملاقات میکنیم، حتی با اینکه وارونه هستند و برای فرار از دستان «مایکل بی» تقلا میکنند.
سلام. اگر بخوایم تو سایتتون تبلیغ بزنیم چجوریه؟! یه راه ارتباطی میدید
s.zafarany@yahoo.com
با این ایمیل تماس بگیرین
سلام. چجوری میتونم تو سایت شما تبلیغ کنم یه راه ارطباطی میدید؟!
s.zafarany@yahoo.com
با این ایمیل تماس بگیرین