بالاخره روز دوشنبه اولین قسمت فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت، پس از گذشت بیش از یک سال پخش شد. «دراگوناستون» آنطور که وعده داده شده بود سرعت اتفاقات را افزایش نداد اما باز هم قسمت موفقی محسوب میشود.
بهطور خلاصه در این قسمت دنریس تارگرین (با بازی املیا کلارک) سرانجام به وستروس بازمیگردد و در دراگوناستون، دژ قدیمی خانوادگی خود مستقر میشود. سمول تارلی (با بازی جان بردلی) طی تعلیماتش در قصر متوجه میشود که کوهی از شیشهی اژدها در زیر دراگوناستون وجود دارد. سرس لنیستر (با بازی لنا هدی) خود را برای جنگ با دنی آماده میکند و با یوران گریجوی (با بازی پیلو ازبک) برای این منظور همپیمان میشود که البته این پیمان رابطهاش را با جیمی لنیستر (با بازی نیکولای کوستر-والدو)، به خطر میاندازد. جان اسنو (با بازی کیت هرینگتون) تلاش میکند تا متفاوت با حاکمین قبل از خود بر شمال حکومت کند اما به وسیلهی خواهر کوچکترش، سانسا استارک (با بازی سوفی ترنر) زیر سؤال میرود. آریا استارک (با بازی میسی ویلیامز) نیز با کشتن کل خانوادهی فرِی، مسیر خود برای بدل شدن به یک قاتل حرفهای را ادامه میدهد.
این موارد را همه دیدهام اما قسمتهایی هستند که شاید از آنها به سادگی عبور کرده باشید:
استحکام دیوار
طی اپیزود اول، تعدادی از شخصیتها در صحبتهایشان به دیوار مرز شمالی هفتپادشاهی اشاره کردند که برای بیرون نگه داشتن مردههای بهکارگرفتهشده و وایتواکرها ساخته شده است. ممکن است همانگونه که صحبتهای در رابطه با وایلدفایر به سرانجام فصل ششم ختم شد، این مسئله نیز نشانگر وقوع اتفاق بزرگی در این فصل باشد.
اولین شخصی که به دیوار اشاره میکند سانسا است که طی مکالمهاش با جان میگوید: «هنوز بین ما و پادشاه شب یه دیوار هست». پس از او استاد اعظم جدیدی که جیم برادبنت نقشش را بازی میکند میگوید: «دیوار در برابر همهچیز مقاومت کرده» و در نهایت، هاوند در شعلهها گذر مردهها از دیوار را میبیند.
میتوان با احتمال زیادی فرض را بر این گرفت که در این فصل دیوار فرو خواهد ریخت و به احتمال زیاد، اسباب کشش این فصل برای ادامه در فصل هشتم سریال خواهد بود.
هاوند و آتش
زمانی که هاوند به آتش خیره شد و تصویر عبور وایتواکرها از دیوار را دید، بریک دونداریون از او پرسید: «حالا حرفم را باور میکنی کلیگن؟». آیا این به این معنی است که هاوند به خدای روشنایی ایمان آورده است؟
قسمت مهم و جالب توجه اینجاست که هاوند در کودکی توسط آتش آسیب دیده بوده و تابهحال این ترس از آتش درونش باقی مانده است. به نظر میرسد این داستان کودکی هاوند چیزی بیش از صرفاً جزئیات شخصیتی باشد و در پیشبرد و روند داشتان مؤثر واقع شود. او هنگام نگاه کردن به آتش ترسی نداشت و درواقع آینده را در شعلههای آن دید. شاید آسیب کودکی او مقدر شده بوده باشد.
قبرکن
نکتهی مخفی جالبی در انتظار طرفداران رمانهای نغمهی آتش و یخ، نوشتهی جورج آر آر مارتین در این قسمت وجود داشت. اشارهای به داستان هاوند در کتاب که او را در گذشته به عنوان قبرکن معرفی میکند.
در کتاب «ضیافتی برای کلاغها» قبرکنی مشابه شمایل هاوند توصیف میشود و این احتمال را ایجاد میکند که هاوند پس از نبرد مخاطره آمیزش با برین (یا آنطور که در کتاب آمده است، پالیوِر) زنده باشد. زمانی که هاوند جنازهی دختر و پدر حاضر در خانهای که او، دونداریون و ثوروس در آن پناه گرفتهاند را دفن میکند، به نظر میرسد که اشارهی کوچکی به این مسئله در کتاب میشود.
این صحنه همچنین به فصل چهارم سریال نیز برمیگردد که در آن پدر و دختری به جای گرسنگی کشیدن در زمستانی طولانی، خود را کشته بودند. در قسمت «زنجیر شکن» فصل چهار، این دختر و پدر با مهربانی به هاوند و آریا جایی برای ماندن تعارف کردند. صبح بعد از شب اقامتشان هاوند به پدر حمله کرد و با این منطق که این دو نخواهند توانست از زمستان جان سالم به در ببرند، نقره جاتش را به زور از او گرفت. هاوند درست میگفت اما ممکن است عمل او نقشی در مرگ آنها داشته بوده باشد.
دقت و احساس هاوند هنگام دفن اجساد در دراگوناستون حاکی از تغییرات او به خاطر تجربهی نزدیک به مرگ وی است.
هدیهی یوران
میشد حدس زد که یوران و سرسی برای یکی کردن ارتشهایشان علیه نیروی دریایی دنی با یکدیگر ازدواج کنند اما باز هم انتظار افتادن این اتفاق به این زودی نمیرفت.
یوران به جای اینکه تصمیم سرسی را قبول کند، قولی داد تا به وسیلهی هدیهای سرسی را مال خود کند و گفت: «مطمئنترین راه برای به دست آوردن دل یک زن، هدیه است. تا زمانی که هدیه تو را نداشته باشم به بارانداز پادشاه بازنخواهم گشت».
(این پاراگراف حتی برای کسانی که سریال را تا قسمت اول فصل هفت دیدهاند، اسپویلر محسوب میشود)
به نظر میرسد که این هدیه، لااقل دو نفری از خاندان مارتل باشند که مسئولیت مسموم کردن و کشتن دختر او، میرسلا، در فصل پنجم را بر عهده داشتند. تصاویری که از صحنهی فیلمبرداری ماه دسامبر گذشته در اسپانیا درز کرده بود، یوران را در حال نشان دادن «الاریا سند» و دخترش «تایین» و همچنین «یارا گریجوی» به عنوان اسیرهایش نشان میدادند. چه راهی برای جلبتوجه ملکه، جز اینکه دو تن از افرادی که دخترش را کشتهاند به او تحویل دهند؟
بازگشت وانوان در خدمت پادشاه شب
به وسیلهی قدرت برن و دید او، قادر هستیم تا بر ارتش پادشاه شب جاسوسی کنیم. بااینکه عمدهی تصویرهایی که برن قادر به دیدن آنهاست مربوط به گذشته هستند، اما او توانایی دیدن آینده را نیز همانگونه که تصویر کوتاهی از وایلدفایر سرسی را پیش از وقوع دید، دارد. زمانی که دوربین سه غولی که پشت سر پادشاه شب در حال حرکتاند را نشان میدهد، میتوان تشخیص داد که غول وسطی تنها یک چشم دارد. اگر خاطرتان باشد رمزی بولتون در نبرد وینترفل او را با یک زیر به چشمش از پای درآورده بود.
خنجر آشنا
در ماه می گذشته، حرفهایی در فرومهای طرفداران بازی تاجوتخت مبنی بر استفادهی آریا از یک خنجر والریایی در عکسهای تبلیغاتی زده میشد. این خنجر دقیقاً شبیه «کتسپاو» است که متعلق به لیتلفینگر است و در تلاش برای به قتل رساندن برن جوان استفاده شده بود. آخرین باری که این خنجر دیده شده در اختیار لیتلفینگر بوده اما اگر بخواهیم این عکسها را باور کنیم، میبایست به زودی به نحوی به دست آریا برسد. محتمل است که به عنوان یک خنجر از جنس فلز والریایی، نقش مهمی در نابودی وایتواکرها داشته باشد و حال که سم در حین ورق زدن کتابی در قصر از صفحهی مربوط به آن گذر میکند، به نظر میرسد که مسئله حتمی باشد.
خیلی متن خوبی بود دستتان درد نکنه