فصل هفتم Game of Thrones: نکاتی از قسمت دوم که حتما از دست دادهاید!
دومین قسمت از فصل هفتم سریال بازی تاجوتخت به نام «طوفانزاد» نیز منتشر شد و سازندگان سریال با موفقیت نشان دادن که در یک ساعت زمان، چه میزان از داستان را میتوان پیش برد. این قسمت پایانی بسیار حساس و هیجانی داشت و همچنین جزئیات بسیاری در گوشه و کنار سریال به چشم میخورد. اشارات بسیاری هم به فصلهای گذشتهی سریال صورت گرفت که ممکن است حین تماشای سریال به آنها توجه نکرده باشید، اما در این مطلب به آنها خواهیم پرداخت.
سکوت
اگر دقت کرده باشید، هنگام حملهی یوران گریجوی به کشتی یارا، افراد او زبان دشمنانشان را میبریدند. این موضوع یکی دیگر از خشونتهای همیشگی و معمول سریال نیست هدفی پشت آن نهفته است. کشتی اصلی یوران «سکوت» نام دارد و خدمتکاران این کشتی افرادی هستند که در جنگ به اسارت گرفته شدهاند. بهمنظور جلوگیری از شورش آنها زبانشان بریده شده و دیگر دلیل اشارهشده در سریال که هنگام کشتن برادرش بالون بیان میشود این است که او به سکوت احتیاج دارد.
پخت شیرینی
زمانی که آریا از تبحر هات پای در پخت شیرینی تمجید میکند، هات پای پاسخ میدهد که «رازش در اینه که گره رو قبل از درست کردن خمیر قهوهای کنی. خیلیها این کار رو نمیکنن چون خیلی وقت میگیره». آریا جواب میدهد که «من هم این کار رو نکردم» و در جواب به این سؤال که آیا شیرینی درست کرده یا نه میگوید «یکی دوتا». منظور آریا در این قسمت شیرینیهایی است که با استفاده از فرزندان والدر فری درست کرده بود و به خورد او داده بود.
نامهی قبل از مرگ جورا
پیش از این که سم تصمیم بگیرد جورا مورمونت را درمان کند، او در حال آمادهسازی خودش برای خودکشی بود تا پیش از آنکه بیماری او را از پای در بیآورد، خودش را خلاص کند. او نامهی وداعی برای دنریس تارگرین مینویسد که اگر با دقت و از نزدیک نگاه کنید قابلخواندن است. متن نامه به این شرح است:
کالیسی
به دستور شما و به این امید که اساتید بتوانند مرا درمان کنند، به قصر رفتم با تمام (قسمت ناخوانا) هیچ راهی جز مرگ پیش رویم نیست. بیش از آنچه لیاقتش را داشتم زندگی کردم و تنها آرزویم این است که میشد زنده بمانم تا در کنار شما دنیایی را که قرار است بسازید ببینم. از زمانی که دیدمتان عاشقتان بودهام. اگر (قسمت ناخوانا)
جورا
جان اسنو و لیتلفینگر
نه ند استارک و نه فرزندخواندهاش جان اسنو دل خوشی از لرد بیلیش ندارند. صحنهی برخورد جان با لیتلفینگر که گلوی او را به دیوار فشار میدهد یادآور صحنهای است که در فصل اول، ند استارک همین کار را بیرون از یکی از ساختمانهای بارانداز پادشاه انجام داد. ند بعدها به دلایلی به بیلیش اعتماد میکند که نتیجهاش خیانت او و از دست دادن سر او میشود. امیدواریم که جان اسنو اما زندگیاش را در دستان لرد بیلیش قرار ندهد.
نایمریا و آریا
سؤالاتی در مورد این مطرح شده که آیا این گرگی که آریا به دستهاش برخورد میکند واقعاً نایمریا است یا خیر که باید گفت بله، خودش است. دلیل این که آریا پس از رفتن گرگ میگوید «این اون(نایمریا) نیست» به فصل یک برمیگردد که پدرش دربارهی تبدیل شدن او به یک بانو در آینده و ازدواجش با یک لرد صحبت میکند و آریا میگوید که «این من نیستم». او همین حرف را زمانی که میبیند نایمریا دیگر علاقهای به زندگی با انسانها در قلعه ندارد همین حرف را راجع به او هم میزند.
ملکهی خاکستر
زمانی که تاکتیکهای حمله به بارانداز پادشان با اژدهایان دنریس بررسی میشدند، تیریون به سرعت به دنریس گفت که بدترین تصمیم، سوزاندن تمام شهر است. این حرف اشارهای به اخطار دادن واریس به بانو اولینا دربارهی لیتلفینگر دارد.
او گفته بود: «او اگر ببیند میتواند پادشاه خاکسترها باشد، تمام کشور را خواهد سوزاند.».
دنریس و جان
در این قسمت، دنریس برای اولین بار اسم جان اسنو به گوشش میخورد. ملیساندره دربارهی موفقیتهای جان و این که چرا ممکن است او یکی از افراد در پیشگویی باشد سخن میگوید. در پاسخ به وصف اعمال و رشادتهای جان، دنریس پاسخ میدهد «عجب مردی». این دقیقاً همان تعبیری است که در فصل پنجم، سم در وصف دنریس تارگرین به کار برده بود. زمانی که او نامه را برای استاد ایمون خواند، گفت «عجب زنی». مشخصاً تلاش شده تا بین مادر اژدهایان و پادشاه شمال نقاط مشترک داستانی وجود داشته باشد.