Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

انتقام دیوان سالارانه؛ بررسی فصل دوم سریال «شهرزاد» – قسمت دهم

0

 

قسمت دهم فصل دوم سریال شهرزاد اگر‌چه هیجان کمتری نسبت به قسمت‌های گذشته دارد، اما از لحاظ ابعاد اجتماعی و سیاسی شاخص و ارزشمند است.

از ابتدای فصل دوم سریال شهرزاد یک ویژگی به طور نسبتا دائمی وجود دارد که پس از هر قسمتی که هیجان‌انگیز بوده و همراه با اتفاقات غافلگیر‌کننده و حساس است، قسمتی به نمایش در آید که روندی کند و آرام‌تر داشته و حکم مقدمه و زمینه‌چینی را برای اتفاقات قسمت‌های بعدی داشته باشد. قسمت دهم نیز از این قاعده مستثنی نیست.

در قسمت نهم شاهد یکی از بهترین و جذاب‌ترین قسمت‌های این سریال بودیم که در آن قسمت جنگ شهرزاد بر سر دو جنبه مهم روزگارش یعنی ادامه زندگی مشترک با فرهاد یا تسلیم شدن در برابر ظلم قدر‌تمندان و به دست آوردن فرزندش نمایش داده می‌شود که به‌واسطه همین ویژگی سکانس‌هایی رقم می‌خورد و دیالوگ‌هایی ادا می‌شود که لحظه لحظه آن لذت‌بخش وقابل تامل است. اما در قسمت دهم این صحنه‌ها به حداقل می‌رسند و سازنده به چند لحظه کوتاه و تاثیرگذار اکتفا نموده‌است.

در قسمت نهم تلاش‌های قباد برای بازگرداندن اولین عشق خود با شکست مواجه می‌شود اما قطعا در پی این شکست به فکر انتقام خواهد بود. قباد که پیش از این برای دستیابی به هدفش از روش‌های مسالمت‌آمیز از جمله گفت‌و‌گو و دخالت بزرگان خانواده دیوان‌سالار استفاده کرده و چندین اهرم فشار را به کار گرفته است، اکنون به سو‌ء‌استفاده از قدرت و ثروتش روی می‌آورد.

اولین اقدام انتقام جویانه‌ی او را در قسمت نهم و با فرمان تخلیه کلیه اموال دیوان سالار توسط خانواده‌های سعادت و دماوندی وشاهده کردیم و در این قسمت شاهد عملی شدن این فرمان هستیم.

اما اقدام بعدی او یعنی خرید ملکی که در اجاره انتشارات اندیشه است و تبدیل آن به مکانی کاملا متفاوت، جز رفتار‌های خود‌خواهانه و تا حدودی کود‌کانه قباد است. اگر قباد پیش از این شهرزاد را با روش‌هایی نظیر جلو‌گیری از ملاقات مادر و فرزند، به سمت پذیرش خواسته‌اش سوق می‌داد، حال قصد دارد با ایجاد فشار‌های اقتصادی روی دو خانواده، شهرزاد را به دست آورد.

از ابتدای فصل دوم در رابطه شهرزاد و فرهاد شاهد چالش‌ها و فراز و نشیب فراوان بوده‌ایم. در قسمت‌های اول رابطه‌ای عمیق و عاشقانه که بعضا ساختگی بودن آن به شدت به چشم می‌آمد را مشاهده کردیم اما این رابطه کم کم چهره‌ای متفاوت به خود گرفت و با دخالت‌های قباد رنگ شک و تردید و سردی به خود گرفت.

عدم اطمینان و تردید فرهاد در تداوم زندگی مشترکش با شهرزاد تا جایی افزایش پیدا می کند که به از بین رفتن نماد عشق آن‌ها یعنی گردنبند مرغ آمین منجر می‌شود. پس از آن‌که شهرزاد در بین گزینه‌های قرار داده شده در پیش رویش یعنی جدایی از فرهاد و باز‌گشت به خانواده دیوان‌سالار یا ادامه زندگی فعلی‌اش، فرهاد را انتخاب می‌کند، تمامی آن شک‌ها به فرا‌موشی سپرده می‌شود و علاوه بر دفاع از تصمیم شهرزاد، به قباد دیوان‌سالار علنا اعلان جنگی تمام عیار می‌کند.

در رابطه ی میان شهرزاد و فرهاد دیگر خبری از جملات عاشقانه و هدیه‌های پیاپی و بی‌بهانه نیست بلکه در قسمت دهم در کنار اشاره به مسائل زنان و برابری‌های اجتماعی، فرهاد جملات انگیزشی به زبان می‌آورد و در این راه جمله‌ای معروف از نیچه را نیز نقل می‌کند.

در چند قسمت گذشته کم کم تم مافیایی اثر که پیش از این بخش اعظم سریال را به خود اختصاص داده بود، ا به بخش فرعی سریال تبدیل شده و کمتر از ده دقیقه را به خود اختصاص داده است. رابطه بین شاپور و قباد از قسمت‌های قبل رفته رفته به سمت و سویی صلح آمیز پیش می‌رود و قتل‌های متعدد خانوادگی به پایان خود رسیده‌اند. پس از قرار ملاقات در خارج از شهر و در زمین‌های سر‌سبز، هم‌اکنون نوبت به سالن کنسرتی رسیده است که دوران فروغ را تجربه نکرده است و تفاوتی با مخروبه ندارد. با در‌گذشت بزرگ‌آقا و قتل‌های زنجیره‌ای او، خانواده دیوان‌سالار در شرایط نا‌به‌سامانی به سر می‌برد. قباد در کنار شهرزاد، باید به مسائل دیگری از جمله آینده اقتصادی تجارت‌خانه‌اش توجه کند. شاپور در حالی که تمام مدت خانواده دیوان‌سالار را زیر نظر دارد، از رخداد‌های پیرامون آن آگاهی دارد. این آگاهی باعث می‌شود پیشنهادی به قباد بدهد که بر‌خلاف اصول کاری بزرگ‌آقا است، اما بقای میراث او را تضمین می‌کند. بدون شک قبول معامله مذکور از سوی قباد، سبب افزایش سکانس های شاپور خواهد بود.

قست دهم سریال شهرزاد از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار قوی‌تر از قسمت‌های گذشته ظاهر شده است. فصل اول هم زمان با کودتای 28 مرداد و سرکوب دکتر مصدق واقع شده‌بود اما در این فصل جنبه‌ی سیاسی داستان از طریق شب‌نامه و جلسات سیاسی فرهاد به نمایش در می‌آید. در این قسمت از عملکرد دکتر مصدق دفاع می‌شود و فرهاد به نقد افرادی می‌پردازد که تفکرات‌شان را مخفی و از شیوه نهان‌سازی اندیشه‌ها استفاده می‌کنند. فرهاد نه قدرت و نفوذ قباد را دارد و نه قادر به مبارزه مستقیم با ظلم است، پس برای دست‌یابی به اهدافش از تنها سلاحش یعنی قلم استفاده می‌کند.

نمایش وضعیت مدرسه‌ای که فرهاد در آن تدریس می‌کند بار نقد اجتماعی داستان را بر عهده دارد.دانش‌آموزانی که هم‌کلاسی‌شان را مورد تمسخر قرار می‌دهند و مدام او را قضاوت می‌کنند، نماد بسیاری از مردم اطرافمان هستند که بدون آگاهی از حقیقت، تنها دیگران را نقد، مضحکه و قضاوت می‌کنند. این دانش‌آموزان حتی پس از دانستن حقیقت هم واکنشی نشان نمی‌دهند و با صدای زنگ سریعا از کلاس خارج می‌شوند. تنها فر‌هاد که دغدغه اجتماعی دارد، به صورت نمادین از دانش آموز متفاوتش حمایت می‌کند.

بخش مهمی از اتفاقات قسمت دهم به وسیله‌ی طرح روی جلد این قسمت لو رفته است در صورتی که این امکان وجود داشت که از این اتفاق به عنوان یک عنصر غافلگیر کننده استفاده شود. در‌خواست کمک صابر از بلقیس و خروج هر سه آن‌ها از روستای محل اقامت شیرین و صابر از آن جهت محتمل بود که شیرین تنها به عمه‌اش اعتماد دارد و صابر نیز قادر به اجرا برنامه‌اش نیست و برای قدم بعدی سر در گم است. در مجموع اگر کاور اثر به مانند گذشته به دور از هر‌گونه اسپویل انتخاب می‌شد، مسلما رو‌یا‌رویی بلقیس با صابر و شیرین هیجان‌انگیز‌تر ظاهر می‌شد. در این بین بازی عالی و بی‌نظیر پریناز ایزد‌یار را فراموش نکنیم.

دهمین قسمت از سریال شهرزاد با وجود تمام کاستی‌ها خسته‌کننده و ملال‌آور نیست و از نظر اجتماعی و انتقادی بسیار پربار و مفید واقع شده‌است. با این حال می‌توان امیدوار بود که در قسمت‌های آینده فرصت بیشتری برای مانور شخصیت‌هایی مانند سروان آپرویز در نظر گرفته شود.

 

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.