«بیبی راننده» به کارگردانی و نویسندگی ادگار رایت، داستان پسری جوان را روایت میکند که در سرقت های مسلحانه وظیفه رانندگی و گریز اتومبیلی از پلیس را بر عهده دارد. «بیبی» (به معنای بچه و یا عزیز است و با اینکه یک اسم محسوب نمیشود، کاراکتر های فیلم با آن مشکلی ندارند چون به قول “بوچ” در فیلم پالپ فیکشن، اسم های آمریکایی معنا ندارند.) (آنسل الگورت) شخصیتی است کم حرف، موسیقی پسند و عاشق رانندگی که در مخمصهی حرفهای بودن گیر کرده و برخلاف میل قلبی خود، مجبور به همکاری با گانگسترها در انواع سرقت مسلحانه است. داستان از این قرار است که «بیبی» در زمان کودکیاش به اتومبیل پر از جنس یک رئیس سارقین دستبرد میزند و مجبور است سالها برای او با سود کمی کار کند تا خسارت وارده را برایش جبران کند. رئیس او (کوین اسپیسی) که او را «داک» صدا میزنند، شخصی است خودشیفته، با نفوذ و ماهر که حتی پس از اتمام پرداخت بدهی «بیبی»، به او پیشنهاد یک طرفه میدهد و او و اطرافیانش را تهدید مرگ میکند؛ این دقیقا در زمانی است که «بیبی» وارد رابطه با دختر مورد علاقه خود به نام دبورا (Lily James) شده است و باید راهی برای فرار از دنیای گانگسترها پیدا کند.
داستان نه راه پس و نه راه پیش برای شخصیت «بیبی» قرار میدهد؛ و در اینجاست که تاثیر انجام یک حرکت احمقانه در کودکی به ما بازگو میشود. کاراکتر «بیبی» مهربان و دل پاک است، کودکی سختی داشته و از این دوران دشوار، بار بیماری طنین (طنین یا وزوز گوش عبارت است از شنیدن صدایی غیرطبیعی در گوش یا درک آن در مغز در غیاب صدای خارجی. صدا معمولاً به صورت زنگ میباشد) را به علت تصادف و آسیب به گوش بر دوش میکشد. جای «بیبی» در دنیای گانگسترها نیست، او جوانی بیست و چند ساله است که به خیابانها تعلق دارد. شغلی مانند پیک پیتزا مناسب اوست و لایق بهترینهاست. اما در وضعیت او، نه قانون و نه وجدان نداشتهی باند سارقین، به او چنین حقی نمیدهند. تنها راه او فرار است، چیزی که در آن استعداد شگرف دارد.
جدای از کوین اسپیسی بزرگ که هرچند با حضور نه چندان زیادش در فیلم یک تنه ارزش تیم بازیگری را چند برابر میکند (در طول فیلمبردای «بیبی راننده»، جیمی فاکس سکانسهایی که کوین اسپیسی در آن حضور داشت را به دقت از پشت صحنه بررسی میکرد، چرا که به گفته او همیشه فرصت بزرگی است تا نقش آفرینی بازیگران بزرگ را از نزدیک ببینی)، انتخاب بازیگرها کاملا به جا و درست است؛ خصوصا بازی آنسل الگورت در نقش کاراکتر «بیبی»، که بی هیچ اغراقی میتواند نقش جوان عشق موزیک را که 24 ساعته بدلیل فرار از بیماریاش به آن پناه میبرد را بازی کند. البته این کاراکتر چندان دیالوگ ندارد تا کم حرفی در شخصیت پردازی را پررنگ کند؛ و این کار کارگردان و فیلمنامه نویس را در شخصیت پردازی دشوارتر کرده. اما به حق ادگار رایت بسیار خوب و هوشمندانه از پس آن بر میآید. شخصیت «بیبی» در فیلم با یک متضاد روبرو میشود که بازیگری جیمی فاکس به خوبی این تضاد را نمایان میکند. بخشی از فیلم را جدال بین نیک صفتی «بیبی» و پلیدی «بَتس» (با نقش آفرینی جیمی فاکس) تشکیل میدهد و بر جذابیت داستان میافزاید.
فیلم در رده ژانری اکشن قرار میگیرد اما ضرب آهنگ سکانسهای اکشن تا اواخر فیلم ریتم تندی به خود نمیگیرد و تا قبل آن بیشتر سعی در پر رنگ کردن درامِ فیلم دارد تا اکشن و هیجان. اما «بیبی راننده» خالی از اکشن هم نیست و کاملا به جا و مناسب تعقیب و گریز هیجان انگیز اتومبیلیاش را به رخ میکشد و یا حمامی از خون میسازد تا فیلم در رده بندی سنی R (افراد زیر 17 سال تنها با نظارت والدین و یا سرپرست میتوانند تماشا کنند) قرار بگیرد. البته پررنگ و لعابتر از همه ژانر موزیک فیلم است. «بیبی راننده» را میتوان یک موزیک ویدیو صد و دوازده دقیقهای تلقی کرد چرا که یک چیز هرگز در فیلم قطع نمیشود، و آن موزیک است. موزیک در فیلم آنقدر ارزش دارد که کاراکتر «بیبی» میان درگیری مسلحانه از جان میگذرد تا آیپاد خود را از زمین بردارد و یا مأموریت سرقت را به تاخیر میاندازد تا موزیک مناسب را پیدا کند. موزیک، فرار ما از بیماریِ زندگی است. آنچنان که «بیبی» تنها با موزیک توان گریز از بیماریاش را دارد، برای بسیاری از ما تنها راه گریز از روزمرگی است. تنها با موزیک است که میتوانیم ریتم یکنواخت زندگی را کمی بالا پایین کنیم.
در پایان فیلم، داستان فرم کودکانهای به خود میگیرد. کاراکتر بی رحمِ «داک» با دیدن عشق بین دو جوان (بیبی و معشوقهاش) متحول میشود و جانش را برای آنها به خطر میاندازد. این به یک ساعت و اندی فیلم رئال و منطقی که دیدهایم ضربهای کمدی میزند و حفرهای در روایت داستان ایجاد میکند. اما کارگردانی آقای رایت متناسب با ژانر فیلم بینقص به نظر میرسد، بخصوص تدوین و صداگذاری جذاب و میزانسنِ کار شدهی فیلم که گاه شبیه به یک موزیک ویدیو عمل میکند.
«بیبی راننده» اثری است سرگرم کننده که در کنار داستان قابل قبول و جذاب، اکشن و تعقیب و گریز را به موقع و به جا به رخ مخاطب میکشد و لذت شنیدن موسیقی راک قرن بیستم را به او هدیه میدهد. از پس قرار دادن داستانی عاشقانه در کنار داستان جنایی بر میآید و همواره چند ژانره بودن خود را به رخ میکشد.
تو یه کلام میتونم بگم فوق العاده اس