در حالی که آمار افراد گمشده برای هر جامعه آماری جمع آوری میشود، هیچ گونه آماری برای زنان بومی آمریکا وجود ندارد. هیچکس اطلاعی از تعداد افراد گمشده ندارد. فیلم Wind River با جملات بالا پایان مییابد. و بیننده را با سردرگمیاش تنها میگذارد و سوالی بزرگ در ذهنش ایجاد میکند: «اگر من در این شرایط بودم چه میکردم؟». «تیلور شریدن»، نویسنده و فیلمساز آمریکایی اما در «ویند ریور» پاسخ خودش را در قالب یک اثر سینمایی سرد و استخوان سوز به این سوال میدهد. در ادامه با نقد فیلم Wind River همراه گیمنیوز باشید.
«ویند ریور» داستانی واقعی از پرونده تجاوز به دختری بومی آمریکایی (سرخپوست) را روایت میکند که توسط هیچ پلیسی پیگیری نمیشود. در اینجا، کوری لمبرت (جرمی رنر) که شکارچی جانوران درنده است، این جرم را به روش خود پیگیری میکند. جین بنر (الیزابت اولسن)، دختری کارآموز پلیس فدرال است که حضورش هیچ دردی را دوا نمیکند. او مجبور میشود به روش ردیابی شکارچی کوری بسنده کند و دنباله روی او برای پیدا کردن قاتلین/متجاوزین باشد.
فیلم Wind River اثری است در ستایش بقا، در شرایطی که زنده ماندن شانسی نیست. حتی در آمریکا، سرزمین فرصتهای طلایی و نماد مدرنیزاسیون زندگی بشر هم جنگلهایی وجود دارد که بقا در آنها، به قدرت بستگی دارد. چرا که «گرگها، نه گوزن بدشانس بلکه ضعیفترین گوزن را میکشند». بخشی از این جنگلها، «منطقه اختصاصی سرخپوستان ویند ریور» است که زندگی فرسنگها با آنچه در شهر میگذرد فاصله دارد. «ویند ریور» جایی است که اف. بی. آی. کارآموزی بی تجربه را برای قتل یک دختر جوان میفرستد و مجازات متجاوزین و قاتلین، بر عهده اهالی خود منقطه است.
حتی نمیتوان پرونده مرگ دختری که در راه فرار از متجاوزین، ریههایش یخ زده را قتل اعلام کرد و اگر قتل اعلام نشود، هیچگونه پیگیری توسط پلیس فدرال انجام نخواهد شد. در این چنین جنگلی، هیچ قانونی جز قانون طبیعت وجود ندارد و اصل اول آن میگوید:«بقا وابسته به شانس نیست». در این شرایط باید قانونمند بود و طبق آن، انتقام گوزن ضعیف را از شغال ها گرفت.
اما این انتقام گوزن را بر نمیگرداند و همچنین تفاوتی در خصلت شغالها ایجاد نمیکند. در شهر، جایی که همه چیز حتی مرگ و زندگی به بخت بستگی دارد، شاید به حرف یک متجاوز گوش کنند و در پی ریشه یابی باشند. اما در جایی که قانون شهری از آن روی برمیگرداند، چه کسی اهمیت میدهد که چرا شغال گوزن را کشته؟! در چنین جایی راه حذف جرمهایی مثل تجاوز در قتل عام متجاوزین است. در آنجا شاید متجاوز، آن کسی که برای لقمه نانی شبانهروز در سرمای آدم کش کار میکند، دلیل موجه خود را برای کارش بگوید، اما کسی نیست که اهمیت بدهد یا به دنبال ریشهیابی باشد.
دو سال پیش بود که در همه جای کشور ما، که بی شباهت به جنگل گفته شده نیست، خبر تجاوز و قتل دختر بچهای افغانی الاصل پیچید. من هم مثل همه عصبی بودم و ناراحت و میخواستم بی فاصله عامل آن –که پسری نوجوان بود- به قصاص برسد. چند ماه پیش خبر اعدام او منتشر شد؛ من دو سال بزرگتر شده بودم و این بار، بیش از دفعه پیش از اعدام این پسر نوجوان ناراحت بودم. در این دو سال این فرصت را داشتم تا بدانم هر دوی آنها مظلوم بودند. کتاب این داستان بسته شد، بدون آنکه مسبب اصلی آن قتل شناخته شود. بدون آنکه از او سوالی ساده بپرسند: «چرا؟».
چنین قربانیانی کم نیستند و تنها کاری که از ما بر میآید این است که به تماشای زبح شدن آنها بنشینیم و تکرار مکررات این قصه را دنبال کنیم. تیلور شریدن هم در «ویند ریور» همه را قربانی کرد. من چند پاراگراف چشم خواننده این متن را درد آوردم تا یک حرف بگویم. کارگردانی هنرمندانه و ریزبینانه، فضای سرد و موسیقی فوق العاده، بازیگری و داستان پردازی همه و همه جزئیات هستند. فیلم تفاوتی با فلسفه ندارد؛ آنچنان که یک فیلسوف صفحهها صحبت میکند تا قضیهای یک جملهای را اثبات کند، فیلمساز چند ساعتی از تصاویر به هم پیوسته را به مخاطب میدهد تا تنها یک حرف بزند. شریدن در فیلم Wind River قصاص آن پسر ایرانی را ستایش میکند و چارهای برای ایستادن این چرخه نمییابد.
موسیقی اما عنصری برجسته در «ویند ریور» است. از قطعههای سرد امبینت با ملودیهای پرشور ویلن تا موسیقیای که تفاوتش با صدای باد به سختی مشخص میشود، Nick Cave و Warren Ellis که کارنامه بلند بالایی در موسیقی فیلم دارند، حس بودن در دمای 20 درجه زیر صفر را به خوبی منتقل میکنند.
فیلم Wind River اثری است که از دیدنش پشیمان نخواهید شد. یک جنایی نو-وسترن که فریاد مظلومان بومی آمریکایی میشود و پلیس فدرال آمریکا را به سخره میگیرد. بیننده را با تصویربرداری و موسیقی خارقالعادهاش به سرمای کوهستان میبرد ولی به سوالی بزرگ، جوابی اشتباه و هیجانی میدهد. در حقیقت، من نمیتوانم دیدگاه فیلمساز در «ویند ریور» را ستایش کنم. اما شاید هر کس دیگری بتواند با او و دیدگاهش ارتباط بگیرد. باید پذیرفت که متفق بودن دیدگاه ما با فیلمساز، تاثیری در خوش ساختی و داستان پردازی ندارد و در چنین وضعیتی لذت بردن از یک اثر سینمایی غیر ممکن نیست.