فیلمسازان زیادی ممکن است این روزها با ایدهی تبدیل واقعیت این روزهای جامعهی ما یعنی «اینستاگرام» و به طور کلی، تحولاتی که این دست از ابزارهای اجتماعی در زندگی روزمرهی انسانها ایجاد کردهاند دست به نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم بزنند. «پوریا آذربایجانی» چنین فیلمی را با کاوش در قصههای مختلف و متفاوت درگیر با این واقعیت ساخته و امسال روانهی جشنواره فیلم فجر سی و ششم کرده است. در ادامه با نقد فیلم جشن دلتنگی با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم «جشن دلتنگی» از آنجا که به طور تمام قد از ماهیت انتقادی خود نسبت به پدیدهی ابزارهای اجتماعی و ارتباطی دفاع میکند، یک اثر بحث برانگیز قلمداد خواهد شد. فیلم پوریا آذربایجانی با تصویری کاملا نمادین از جسمی مستغرق در دریایی آغاز میشود که احتمالا بزرگترین و مهمترین موتیف آن هم هست. لحن فیلم به طور خاص تاکید دارد که ما همه در دریای بیکران تحولات تکنولوژیک دست و پا میزنیم و در حال غرق شدن هستیم. با اولین کات، فیلم به دنبال اولین شخصیت داستانهایش به صفحهی اینستاگرام دیگری میرود و همینجا، مرز واقعیت و تصویر مجازی را مشهود میسازد.
داستان در مورد چند شخصیت متمایز با داستانهایی متفاوت است که برای ادامهی دلخوشیهای خود در زندگی تنگ و تاریک و افسردهای که دارند، به فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام روی میآورند. یکی از این شخصیتها، «جهان» است که به گفتهی خودش سه و نیم میلیون دنبالکننده دارد و برای رفتن از ایران به دنبال دریافت وجوهی برای تبلیغ در صفحهی خود است. او در عین حال بعد از همهی تلاشهایی که برای جمع کردن این میزان از «توجه» انجام داده، در آخرین خبر اعلام کرده که خودکشی کرده است. معضلی که در فیلم به صورتی نامفهوم و نامعلوم رها میشود و ادامه پیدا نمیکند تا یکی از ایرادات مهم داستان را شکل بدهد. جهان، به دنبال مهاجرت به کشور ایتالیا برای پیگیری رابطهی عاشقانهی خود است که سالها پیش رها شده. در عین حال او در اولین صحنههای فیلم در حال بررسی پروفایل شخصیت مهم دیگری است. «سارا» یک والیبالیست است که در صفحهی مجازی خود تصویری را ارائه میدهد که دلش میخواهد! تصویری دور از واقعیت.
فیلمساز با هوشمندی و با استفاده از فرم درست، مشکل اصلی سارا را به صورت قطرهچکانی به مخاطب نشان میدهد. فیلم در همین دقایق دو یا چند بار مخاطب را غافلگیر میکند و باز هم به تشریح مرز واقعیت و تصویر مجازی زندگی آدمها دست میزند. مرزی که خیلی زود به کلیشهی اصلی فیلم تبدیل میشود و با اینکه تا پایان نسبتا جذابیت خود را حفظ میکند، نمیتواند تاثیر گذار واقع شود چون به عمد و به دفعات نشان داده میشود و به همین ترتیب از شدت حساسیتزایی آن کاسته میشود.
دیگر شخصیت ماجرا «افسانه» است و خانوادهی او که مشخصا متوسطترین پرداختهای فیلم را دارند. این بخش از داستان فیلم در کنار پرداختن به ماجرای دستپخت اینستاگرامی «افسانه بانو» و کشمکشهای او با همسرش (که در خلال آن یک خردهداستان روابط پدر و دختر هم تعریف میشود) به عشق از دست رفتهی مرد قصه هم میپردازد. مردی که با وجود بازی قابل قبول و متفاوت از «بهنام تشکر» در نهایت به تصویری تار و رنگ و رو رفته از شخصیت تبدیل میشود و نه تنها نمیتواند عقدههای نوستالژی و درگیری با تکنولوژی او را درست و به جا ترسیم کند، که او را به نمایندگی از مرد سنتی در دنیایی مدرنزده تبدیل میکند که با ژست مهندس، ماشین گران قیمت، تحصیلات و لئونارد کوهن در تناقض است. رفتاری که از او سر میزند متمایز از دیگر شخصیتها متعلق به دههای که در آن زندگی میکند نیست، اما فیلمساز باور دارد که این شخصیت، سفیدترین شخصیت قصهاش است و به همین خاطر در مورد او قضاوت نمیکند، داستانش را بی سرانجام میگذارد و به همین ترتیب از تبدیل شدن او به یک شخصیت کامل و درست سینمایی جلوگیری میکند. ضربه را فیلمساز به فیلم میزند و نه چیزی دیگر.
دو شخصیت دیگر یعنی «لاله» که حامله است و شوهرش (با بازی خوب بابک حمیدیان) که در ماه 20 روز دور از خانه کار میکند، باورپذیرترین ابعاد داستانی فیلم را تشکیل میدهند. قصهی ذاتا عاشقانهی آنها با کشمکشی کاملا باورپذیر و قابل درک آغاز میشود و در نهایت با یک پایان دلچسب به انجام میرسد. مهمترین نکتهی داستان این دو شخصیت در فیلم جشن دلتنگی تحولی است که برای این خانواده رخ میدهد. یک دیالوگ کلیدی برای تمام کردن ماجرای این دو کافی است. زمانی که زن و شوهر قول میدهند از گوشی خود استفاده نکنند.
فیلم با اینکه حرفهای زیادی برای زدن دارد، برای انتقال مفاهیم خود در اکثر اوقات به چیزی بیشتر از کلیشههای معمول دست نمییازد. در تکنیک کلیشه میبینیم. در شکلگیری داستان و موقعیتها کلیشه است و در فضاسازی، دیالوگ و حتا قاب مدام از آنها استفاده میشود. نکته اینجا است که پرداخت و شکلگیری این کلیشهها به خوبی صورت میگیرد. فیلمساز به طور حتم بلد نیست موقعیتی کاملا منحصر به فرد بسازد، اما در سبکی که او کار کرده مگر چند موقعیت منحصر به فرد یافت میشود؟ مطلقا نمیشود کلیشههای این فیلم را ایراد بزرگ آن دانست، چرا که کلیشه را از رئالیسم اجتماعی بگیریم، چه چیزی برای آن باقی میماند؟
ماجراهای فیلم برای انتقال مفهوم شکلگیری و ایدهی کلی فیلمساز شکل گرفتهاند و به هم پیوند خوردهاند. در چند موقعیت مخصوصا فیلمساز در ارتباط دادن داستانهای مجزای فیلمش موفق است و در برخی از مواقع هم نه. با اینحال انسجام فیلم حفظ میشود و وقتی به ریتم خوب و سر پای فیلم فکر کنیم متوجه میشویم که پوریا آذربایجانی فیلم پا به رکابی ساخته که اگرچه از لحاظ فنی و حتا فیلمنامه تحفهی خاصی نیست، یک فیلم خوب است و ارزش دیدن را دارد.
فیلم جشن دلتنگی به طور خاص در یک سکانس ویژه به «بحران هویت» میپردازد و زهر خود را همینجا میریزد. فیلم از به تصویر کشیدن موقعیتهای آزاردهنده و سوژههای بحرانزده ابایی ندارد و از همهی این جسارت خود برای رسیدن به پرداخت درست سکانس سخنرانی جهان در ترافیک بهره میبرد. در همین لحظات، هم مخاطب و هم فیلمساز میداند که این حرفهای اصلی فیلم است که حالا روی سقف ولکسواگن استیشن ایراد میشوند. برداشتی مدرن از تمام تکگوییهایی اعتراضی در سینما. «محسن کیایی» به خوبی میتواند در این لحظات تمام احساسات خود را منتقل کند و بازی خوب خود را تکمیل کند. میزانسن معنادار این صحنه، تصویر جوان معترض به بحران هویتی که جامعه در برابر آن مسئول است را در کنار قامت کشیدهی برج میلادی قرار میدهد که نماد تهران امروز است. تهران اینستاگرامی. تهرانی که از دور زیبا است. جامعهای که به محض روبرو شدن با خود واقعیاش، حالبههمزن است.
بازی محسن کیایی یکی از نکات مثبت فیلم است. نباید فراموش کرد که او یکی از بازیگران همیشه خوب سینمای ایران است و در همهی نقشهایی که ایفا کرده کوشیده تصویر قابل درک و قابل قبولی از شخصیت ارائه دهد. رلی که در این فیلم بازی میکند هم به اجرای خوبی رسیده و به قدر کافی، برای این فیلم در این سطح یک بازی درخشان محسوب میشود. بعید است کیایی برای این فیلم و این نقش نامزد دریافت جایزه شود، اما اگر این اتفاق بیفتد هم شگفتی آنچنانی رخ نداده است.
فیلم احتمالا آنقدر رضایت مخاطب و هیئت داوران جشنواره را جلب نخواهد کرد که بتواند در بخشهای مختلف در میان نامزدها دیده شود. با این حال یکی از فیلمهایی است که تماشای آن در ایام جشنواره، تصمیم کاملا غلطی نیست.
در ایام جشنواره با نقد فیلمهای جشنواره فیلم فجر با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم دلنشینی بود ، قصه های موازی به خوبی هدایت میشدن و به شخصه چون طرفدار سبک روایی کلاسیک هستم ازینکه همه داستانها به سرانجام میرسیدن لذت میبردم . بازی کیایی و بازی رئال سرنشینان فولکس خیلی تاثیر گذار بود. بین این چند فیلم که تا امروز اکران شدن .به مراتب فیلم بهتری بود نسبت به هایلایت ، فیلشاه ، لاتاری .
با درود
ممنون از نقد خوبتون
موضوع فیلم جوریه که دیدنشو جذاب میکنه، انگار که میخوایم کسی حرف دل خودمونو به تصویر بکشه.