وقتی فیلم لاتاری به پایان رسید و تیتراژ پایانی آن آغاز شد، جمعیت حاضر در سینما، آن را تشویق کردند. تشویق آنها به مثابهی تشویق فیلم و فیلمساز و آنچه در دو ساعت گذشته بر پردهی سینما نقش بسته است. لابد تماشاگران از این وضعیت رضایت دارند. حتما تماشاگران از این وضعیت رضایت دارند. فیلم محمدحسین مهدویان، لاتاری، سراسر لحظاتی است که تماشاگر را راضی میکند، او را وا میدارد به تحسین و تشویق و گاهی هم خنده و گاهی هم گریه. اما فیلم خوبی نیست. چون تمام اینها را با دوز و کلک رقم میزند. محمدحسین مهدویان یک کلاهبردار حرفهای است. در ادامه با نقد فیلم لاتاری همراه گیمنیوز باشید.
وقتی مهدویان با دوربین مبتذل شبه مستند خود (که در واقع مستند نیست، بیشتر یک نوع دوربین مخفی است که منسوخ شده و در سینما هیچ جایگاهی ندارد) دو فیلم قبلی خود را ساخت، با استفاده از موضوع تاریخی خود و نگاه مستند حاکم بر فضای فیلم، این نوع از فیلمبرداری را توجیه میکرد. در واقع، سوژهای که او برای ساخت فیلم انتخاب کرده بود ایجاب میکرد که اینچنین فرمی در دل اثر خود به خود منطقی جلوه کند و محل سوال نشود. با اینکه دوربین در همان فیلمها هم به شدت اشتباه و پر ایراد بود و جایگاهی نداشت. مهدویان در واقع یک اصل مهم سینما را بلد نیست یا عامدانه آن را کتمان میکند: بازنمایی واقعیت.
واقعیتی در فیلمهای مهدویان وجود ندارد. در «لاتاری» اوضاع وخیمتر است. او به غایت جانبدارانه رفتار میکند. روایت فیلم سیر منطقی ندارد، همه چیز به طرزی غیرطبیعی به نفع آن کسی پیش میرود که باید. چیزی برای ارائه وجود ندارد، یک تیپ رفتاری، با ظاهرسازی در تلاش است تا یک قصه را به نفع خود تمام کند. کارگردان و نویسنده هم مثل همیشه پشت دوربین «واقعگرایانه» خود پنهان میشود و در تلاش است همه چیز را به نام «بیطرفی» در فرم و تکنیک پنهان سازد. به همین ترتیب، جانبداری به اصل اساسی روایت فیلمنامهی پر از اشکال فیلم تبدیل میشود و آن را به یک کلاهبرداری حرفهای تبدیل میکند. کلاهی گشاد که سر مخاطب میرود.
دوربین فیلم همه جا حضور دارد. پنهان است و انگار یواشکی وقایع را ثبت میکند. این دوربین که در گذشته «مستندوار» تعبیر میشد و حالا بیشتر به یک حضور غایب شبیه است، حتا در خلوت هم دست از سر شخصیتهای فیلم بر نمیدارد. این چه دوربین مخفیانهای است که میتواند -بدون هیچ تعاملی- وارد اتاق خواب افراد در فیلم هم بشود؟ چه کسی مستندساز را به خصوصیترین لحظات زندگیاش راه میدهد؟ این دوربین زاویهی دید چه کسی است؟ دوربین فیلم حرکات زندهای دارد. به موجود زندهای میماند که نادیده گرفته شده و مثل یک جاسوس همه جا دنباله سوژهها است. مشکلش این است که دوربین درام نیست. (البته دوربین مستند هم نیست، همانجا هم که میگویند مستند است، در واقع به دروغ مستند شده، جعلی است. قلابی است.) درام روبروی این دوربین شکل میگیرد؟ ابدا. همه چیز ادا است. نمایشی از بازنمایی واقعیت است. واقعیتی قلابی که ظاهرسازی شده و به همین خاطر سینما نیست. فریبکاری است.
فیلم لاتاری در مورد موضوع مهمی است که به فریبکارانهترین شکل ممکن پرداخت میشود. فیلم، پوپولیستیترین فرم ممکن را به کار میگیرد تا فقط برای برآورده کردن خواستههای خود، آن را روایت کند. موضوع مهم «قاچاق انسان» به بدترین شکل ممکن بازگو میشود. لاتاری موضوع خود را ملتهب میکند. برای اینکه بتواند برداشت خود را انجام دهد، آن را به خفیفترین شکل ممکن ملتهب میسازد. جوسازی میکند. پای ناموس را وسط میکشد و از این طریق رفتار شخصیت بیمنطق و شعور خود را در مقابل چشمان مخاطبی که به همین دلیل دچار بحران احساسی و منطقی شده «درست» جلوه میدهد. چه پروپاگاندایی قویتر از این؟
جوسازیهای فیلم لاتاری در پرداختن به این موضوع، با فرم درست بازی شخصیتهای اصلی پیش میرود. ساعد سهیلی بازی خوبی از خود ارائه میدهد و در نمایاندن شخصیتی که برای او نگاشته شده موفق عمل میکند. موضوع این جا است که او نمیداند این هنرنمایی جدیدش از طریق چه دوربینی و با چه تکنیک ضد سینمایی به مخاطب منتقل میشود. فیلمساز، به مثابهی یک کلاهبردار حرفهای، شامورتی خود را به عنوان واقعیت فیلمسازی به تیم بازیگری خود هم میفروشد. گنجشک را رنگ میکند و جای قناری میفروشد! هادی حجازی فر اما همان تیپ مورد نظر کارگردان را در آورده و به راحتی موفق میشود با مظلومنمایی در دل مخاطب جا باز کند. مخاطبی که با همراه شدن با این شخصیت که سی و پنج سال از همه چیز دور بوده او را باور کرده و پای رفتار مشمئز کنندهی او که قرار است «نماد یک ایرانی باغیرت» باشد، مینشیند. خودسری و خودشیفتگی دو ویژگ بارز این شخصیت هستند که قرار است به جان «جوان» قصه هم رخنه کند. موسی بویی از منطق نبرده، خودسرانه عمل میکند، به اختیار خودش است و منافع ملی برایش مهم نیست. خون جلوی چشمانش را گرفته و شیخزادهی عرب را جلوی چشم همگان خفه میکند و بعد به دوربین مدار بسته طوری نگاه میکند که انگار هیچ کار اشتباهی نکرده، فساد را از ریشه کنده و توانسته همهی مشکلات دنیا را با این اعمال احمقانه حل کند. قرار است نسل جوان از این فرد الگو بگیرد؟ قرار است همیشه پایه باشد؟ قرار است هر چه شد شد بشود؟
لاتاری یک فاجعهی مدرن در فیلمسازی است. یک فیلم که قصهای معمولی را با جوسازی به بحران تبدیل میکند، آن را بزرگ میکند تا بتواند از گوشه و کنار آن، از دل درامی که شکل گرفته، فاجعهای بسازد، از فاجعهای که رخ داده برداشت سیاسی اجتماعی کند و در آخر بگوید «اشتباه گفت، خیلج نه، خلیج فارس!» و همه چیز را به نام ایدئولوژی پوسیدهی خود مصادره کند. فیلمنامهی پر از باگ فیلم مهدویان میتواند یک خطر جدی برای روند فیلمسازی جوان و پر انرژی ایران باشد: منطق را کنار بگذارید، هر کاری دلتان میخواهد بکنید و به نام ناموس و غیرت و وطن همه چیز را به مسخره بگیرید.
چشمان موسی (هادی حجازی فر) به گویندهی خبر شبکهی عربی میافتد. نگاهش را میدزدد. جمعیت حاضر در سینما تشویق میکنند. دو دختر خارجی در دبی از موسی سوالی میپرسند. سر زیر میاندازد و با پرخاش از آنها میخواهد بروند. جمعیت حاضر در سینما تشویق میکنند. لابد تماشاگران از این وضعیت رضایت دارند. حتما فیلمساز از این وضعیت رضایت دارد. او موفق شده دروغ خود را بفروشد. همان کسی که به بهانهی دفاع از ناموس جلوی چشم همه آدم میکشد، در همین مملکت خودش همین ناموس را به ورزشگاه راه نمیدهد.
نقد فیلم لاتاری را خواندید. اگر در مورد این مطلب نظری دارید میتوانید آن را با ما در میان بگذارید. همچنین اگر در روزهای جشنواره فیلم لاتاری را تماشا کردید، حتما نظرات خود را در بخش دیدگاههای همین مطلب به ما و مخاطبین گیمنیوز منتقل کنید.
کلاه رنگ و لعاب داری هم به سر مخاطب میره . متاسفانه آمار فروشش بعدا اینو ثابت می کنه !
می خواستند برای ناموس و غیرت و ایران فیلم بسازند , ولی جناحی و سیاسی و سفارشی فیلم ساختن, یک فیلم رو نه در گفتن اینها موفق میکنه و نه فیلم رو فیلم ماندگاری میکنه. فقط هیاهوی گذرا داره .
لاتاری فیلمی بی مایه , که خیلی زود فراموش میشه. حتا …. حتا به نظرم , برای اونهایی که دوستش دارند !