پیشگامان یک حرفه یا صنعت نقش بزرگ و انکار نشدنی در رشد و تعالی آن دارند. همچون نقشِ پررنگی که ظهور یک سبک نوشتاری جدید میتواند در ادبیات یک فرهنگِ اجتماعی بزرگ ایفا کند، یا اختراع جدیدی که بتواند زندگی مردم را از پسِ خود تغییر دهد. حتا اگر نقش مبهمتری برای آن دستهای که برای اولین بار به استفاده از این سبک نوشتاری جدید مبادرت ورزیدند یا از اختراعِ جدید برای تغییر سبک زندگی خود بهره جستند در نظر بگیریم، به هر حال، آنها بودند که فهمیدند میشود در آن حیطهی به خصوص تغییر و تحول ایجاد کرد و نه تنها زنده ماند، بلکه بهتر زیست. حکایتی که حالا بعد از قریب به دو ماه قرار است بالاخره در گیمنیوز بازگو کنیم، حکایت یکی از همین آدمها است.
به عنوان یک نویسنده وقتی با عماد رحمانی برخورد کردم، کمتر سوالی به ذهنم رسید و به عنوان یک خبرنگار، این مسئلهی خوبی نبود. از آنجا که موضوعات مهمی را در سر داشتم تا از او بپرسم، و میدانستم که با یکی از پرکارترین و پرسابقهترین آدمهای حاضر در این حیطه طرف هستم، فرمانِ ماجرا را به خودش سپردم و از او خواستم تا آنجا که میتواند در زمینههای مورد نظر توضیح دهد. عماد رحمانی گرمتر و صمیمیتر از آن بود که بخواهد موقعیت را به نفع خود مصادره کند و اگرچه به نظر نمیرسید که فهمیده است من چیزی در سر ندارم، فهمیده بود که باید مفصل حرف بزند.
حاصلِ صحبتهای نزدیک به سه ساعت ما در یک کافهی دنج، شلوغ و صمیمی در شهر تهران، به گمان من گنجینهای ماندنی است از تجربیات یکی از پیشگامان صنعت بازی ایران. کسی که بدون ادعا میگوید که بازیِ بد ساخته است و از آن چیزهای زیادی یاد گرفته. کسی که روحِ جوانی در او همچنان پرشور و حرارت زنده است و به همین خاطر به جوانان میدان داده و فرصتِ تجربه و کسب مهارت را به آنها اعطا کرده است. کسی که به قول خودش عزیزکردهی هیچجا نیست. من در عماد رحمانی یک شخصیتِ متبلور دیدم که با تمام عشق و علاقه به این میدان پا گذاشته است. یک جوانِ خوشچهره، خندان و دوستداشتنی که اگر چه هیچوقت سعی نمیکند این واقعیت که او در این راهِ پر پیچ و خم تجربه کسب کرده و چیزهای زیادی اندوخته است را کتمان کند، هیچ فاصلهای میان خود و دیگران متصور نمیشود و چه بسا این رمز موفقیت و ماندگاری او باشد.
همهی بازیها که برای موفقیت نمیروند، بعضی بازیها میروند برای شکست. در کنار شکستها است که موفقیتها دیده میشوند.
با عماد رحمانی در بسیاری از زمینهها گپ زدیم. یک گفتگوی دوستانه که ریشهاش به دیدارِ کوتاهِ چند دقیقهای در حیاط خلوت TGC 2018 برمیگردد و چند جملهی کوتاهی که بین ما رد و بدل شد. عماد به من چیزهایی در موردِ مرد خاکستری این روزهای گیم ایران گفت و من را بیش از پیش کنجکاو کرد تا ببینم در این وادی چه میگذرد؟ اگرچه به نظر میرسید تمام مدت گفتگوی من و عماد که البته با همراهی یکی از اعضای تیم او یعنی محمدرضا مصطفوی زینت گرفته بود به مسائل روز گیم ایران و مخصوصا TGC محدود شود، حالا که بعد از گذشت بیش از یک ماه به آنچه در آن روز گذشت فکر میکنم میفهمم که بیش از هر چیز، موضوعات مطرح شده، آجر به آجرِ پایههای صنعت گیم ایران هستند.
البته که اصلا دور از ذهن نیست و نباید هم باشد، آنچه یک نفر با سابقهی عماد رحمانی به زبان میآورد، حاصلِ یک لحظه اندیشیدن پس از درک سوال خبرنگار نیست، بلکه نمودِ اساس یک تفکر است. تفکری منحصر به فرد که منجر به تولید بازیهای بسیاری شده و یک بخش مهم از صنعت را تشکیل داده است. ساختههایی که هر کدام هدفی داشتهاند و همهی آنها، خوب یا بد، به واسطهی یک نگاهِ متمایز از دیگران خلق شدهاند. و من که به کلی فراموش کرده بودم که بازی مهم عماد رحمانی را نقد کردهام و نمیدانستم که او ممکن است آن نقد را به یاد داشته باشد، از مواجهه با این واقعیت بیش از هر چیز شگفتزده شدم. عماد در میانهی این گفتگو به خاطر من آورد که میداند بازیهایش را به بوتهی نقد بردهام و به من فهماند که میتواند من را در جایگاه منتقد بپذیرد و همچنان روبروی من بنشیند و با لبخند دلپذیرش خاطرهای را مرور کند.
نه فقط برای من یا گیمنیوز -و امیدوارانه برای عماد رحمانی و شخصیت دغدغهمندش- که برای فعالان این صنعت، مجموعه مصاحبههای ما باید در جایگاه رفیعی در نظر گرفته شود، اگرچه حالا که بالاخره به انتشار آنها فکر میکنیم، ممکن است برخی صحبتها تاریخ گذشته به نظر برسند، هیچ وقت نمیشود از برخی نکات آن رد شد. باید به خاطر بیاوریم که روزی عماد رحمانی بدون دغدغهای مگر اعتلای صنعتِ جوان و نوپای گیم ایران روبروی سعید زعفرانی نشست و آنچه به نظرش درست میرسید را به زبان آورد تا ثبت شود و به گوش دیگران برسد و شاید روزی به خاطر بیاید. با همین نیت، در ادامه فیلمِ گفتگوی ما را در سه بخش مجزا مشاهده میکنید و ضمنا مهمترین بخشهای این گفتگو را به صورت مکتوب خواهید خواند.
تهران بیابان نیست!
عماد رحمانی در میانهی صحبتهای خود در مورد TGC و ارائهی نقطه نظراتش در این باره، به جایی رسید که خاطرهای نقل کرد از «آریا اسرافیلیان» در برخورد با یکی از فعالان خارجی صنعت که به ایران آمده بود.
شما یک خارجی را به ایران دعوت میکنید، این آدم آمدنش ارزشمند است. یک نفر وقتی به ایران میآید میفهمد که ایران بیابان نیست.
وی در ادامه میگوید که ما سالها است در یک توهم زندگی میکنیم:
سالها است فکر میکنیم یک ملت متمدن در اوج استیلای فلان [هستیم] [در صورتی که…] نیستیم آقا. همین روسیه بغل دست ما، برای هر تیم [در جام جهانی] یک فن آرت منتشر کرده بود، با سربند و دشداشه. ما را در دنیا نمیشناسند. ما فکر میکنیم خیلی غولیم.
او این موضوع را به عنوان نکتهی مثبت TGC و حرکت بنیاد در راهاندازی این همایش عنوان میکند. پیشتر هم رحمانی با اشاره به اینکه یکی از دوستانش خاطرهای از نشستن در یکی از سخنرانیهای انگلیسی TGC برایش نقل کرده، عنوان میکند که با وجود اینکه هم میشود از یوتوب و سایر کانالهای آموزشی و راههای فراگیری دانش چه بسا نکات بهتری را فراگرفت تا تیجیسی، اما اینکه بگوییم این راه غلط است نگاه درستی نیست.
ما تازگی خیلی داریم آدمها را مجبور میکنیم. از این مسیر، از این پلن، از این روش. نه، هزاران روش وجود دارد. همانطور که برای رسیدن به خدا هزاران روش وجود دارد. من این نقد را هیچ وقت قبول نداشتم.
-اما برخی میگویند که این وظیفهی وزارت امور خارجه است و بنیاد دارد برای آنها این کار را انجام میدهد.
نه وظیفهی وزارت خارجه نیست. این وظیفهی تمامی ارگانها است و ما در تمام حوزهها، روابط بینالملل داریم.
او این نقد به تیجیسی را اصلا قبول ندارد و میگوید که همهی ارگانها موظفاند (بر اساس قانون ابلاغ کشوری 1373) که یک دایره روابط بینالملل داشته باشد.
اگر یک نفر در دایره بینالملل شهرداری کاشان فکر میکند که نهایت وظیفهاش گرفتن ویزا برای چهار نفر از اعضای شورای شهر است که بروند یک هفته لندن بخورند و بخوابند (اینجا برای مردم شهرم هم یک نکته گفتم) این دیگر از بیسوادی او است. وگرنه از وظایف او شناساندن کاشان به عنوان یک شهر تاریخی به کل دنیا هم هست.
اما او در این راستا یک نکتهی مهمتر هم دارد!
به فرض غلط، که وظیفهی وزارت خارجه باشد. وزارت خارجه نمیتواند. دست بنیاد درد نکند که این وظیفه را انجام میدهد. مثلا میگویم، وظیفهی پدر و مادر من است که وقتی دارم میافتم در چاه، جلوی آن را بگیرند. حالا اگر شما دیدید که من دارم به چاه میافتم، بگویید وظیفهی پدر و مادرش است، پس ولش کن؟ پس انسانیت، اخلاق، شرف؟
و من کاملا حرفهای او را قبول میکنم.
بنیاد کجای ماجرا است؟
من با توجه به رویداد اخیری که پشت سر گذاشته بودیم و هدف اصلی این رویداد که صادرات بازی بود از عماد رحمانی که 12 عنوان بازی را به قول معروف صادر کرده است و حالا حتا یکی از بدترین بازیهایش هم با یک ناشر انگلیسی در استیم منتشر شده، از او پرسیدم که میبینید بعد از یک سال که از اولین دورهی تیجیسی میگذرد ما فقط در اخبار میشنویم که یک شرکت بالاخره دو تا از بازیهای ایرانی را منتشر کرده است که تازه یکی از این دو بازی یک بار قبلا منتشر شده بود و حالا بازنشر شده، انگار که این همایش چندان موفق نبوده است. شما که تعداد بیشتری از بازیهای خود را در خارج منتشر کردهاید، بگویید که این ماجرا از چه قرار است؟
نقش بنیاد در پابلیش شدن بازیهای شما چه بوده؟ کجای این ماجرای رفتن بازیهای شما به خارج و منتشر شدنِ آنها مثلا در شبکهی استیم بنیاد نقش داشته؟
خارج رفتن برای یک پروژه، یک بخشش کیفیت است و یک بخشش شبکهسازی و ارتباط گرفتن با طرف خارجی. من معتقدم -کما اینکه خود ما این اعتقاد را ثابت کردیم- عنوانی که ممکن است خیلی هم موفق نباشد [در بازارهای خارجی منتشر شود]، همهی بازیها که برای موفقیت نمیروند، بعضی بازیها میروند برای شکست. در کنار شکستها است که موفقیتها دیده میشوند. خود ما 12 بازی منتشر کردهایم که یکی از آنها دارک یرز (Dark Years) بوده که الان نمرات ضعیفی دارد. قطعا کار پر ایراد و ضعیفی بوده و من هیچوقت از آن دفاع نکردهام. من دوست دارم تجربه کردن را. نکته این است که آن را هم در استیم پخش کردیم. با KISS Ltd هم پخش کردیم که یک ناشر انگلیسی است. یک بخش مارکتینگ است. بتوانی صحبت کنی، فن مذاکره بلد باشی. چجوری حرف بزنی. جلسات ایمیلت چگونه باشد، اسکایپ چگونه باشد. هیچ کدام از این بازیها را هم من پا نشدم بروم در خارج قرارداد ببندم. همهاش در ایران امضا شده.
عماد رحمانی اما به درستی معتقد است که برای ارائهی یک بازی، بازیسازان باید بدانند که به دنبال چه ناشری بروند و در این راه انتظارات خود را هم تعدیل کنند. به هر حال ما میدانیم که قرار نیست شرکتهای بزرگ از همین شروع کار به بازیهای ایرانی علاقهمند شوند و برای انتشار آنها با هم رقابت کنند. تصوری که به عقیدهی من در میان شرکتکنندگان در اولین دورهی تیجیسی رایج بود و با گذشت زمان تعدیل شد، اما متاسفانه هنوز برخی از منتقدین این رویداد، با اشارهی غلط به این موضوع سعی در فریب افکار عمومی دارند. این بخش از صحبتهای عماد رحمانی بسیار قابل توجه است، چون او به درستی اشاره میکند که ما نباید برای این موضوع آنقدر هیجانزده باشیم، بلکه با رفتار درست و انتخابهای درستتر باید بتوانیم بازیهای خود را بدون دردسر و هزینهی زیاد به مارکتهای خارجی برسانیم.
نکته هدفگذاری است. من اگر برای پخش بازی سالهای سیاه به یوبیسافت ایمیل بزنم، اصلا جواب من را نمیدهد.
اما بهترین کاری که بنیاد در جهت تسهیل این موضوع کرده در این سالها چه بوده؟
یک کتابی بود که لیست ناشرها بود که در گوگل هم هست، اما یک کاری بنیاد کرده بود که خیلی بهتر از گوگل بود. آن هم ایمیلهای اختصاصی بود که خیلی بهتر از ایمیلهای اینفو بود. یکی دیگر هم این بود که دستهبندی داشت.
با واقع بینی میشود ناشر درست را انتخاب کرد و اگر با توجه به سطح بازی خود آن را انتخاب کنید، قطعا نتیجه خواهید گرفت.
ما شکست خوردیم!
عماد رحمانی میگوید که با وجود رضایت نسبی از کیفیت بازی منتشر شده در استیم، آنها هم شکست خوردهاند. ایراد از کجا بوده؟
ما فکر میکردیم که فرمول این است: بازی خوب باشد، ترجمه خوب باشد، ناشر هم ناشر نسبتا خوبی باشد؛ تفاوت نرخ ارز هم وجود دارد، پس من بیست هزار نسخه بفروشم وضعمان خوب میشود و با مصطفوی میرویم دبی! [میخندد] همین هم شد. یعنی بازی نسبتا خوب بود (Mostly Positive) و نکتهاش این است که زیاد نفروخت. چرا؟ چون تبلیغات نیاز است.
عماد رحمانی به همین شیرینی و شیوایی در پایان این مصاحبه دربارهی سیاستگذاریهای بنیاد، جشنواره گیم تهران و تصمیماتی که بنیاد و دیگران در این زمینه گرفتهاند حرف میزند.
من به آقای کریمی قدوسی حق میدهم که اگر 90 درصد برای صنعت گیم کار میکند، 10 درصد هم برای خودش و بنیاد کار میکند، چرا که اگر او بیاید بگوید که سطح بچههای ما هنوز پایین است، دیگر کسی این صنعت را جدی نمیگیرد.
سوالِ درستی است، آیا اگر مدیرعامل بنیاد بیاید بگوید که سطح ما صفر است، کسی دیگر او را جدی میگیرد؟
قسمت بعدی این مصاحبهی جذاب با عماد رحمانی را در روزهای آینده در گیمنیوز خواهید دید و خواند. لطفا نظرات خود در این باره را با ما در میان بگذارید.
بسیار عالی بود.امیدوارم مسئولین نیز تجدید نظر کنند در عملکردشان, با دیدن این مصاحبه