فیلم انقراض (Extinction) از همان ابتدا با تکگویی شخصیت اصلی پیتر با بازی مایکل پنیا و نمایی طولانی از بالا به عبور منظم و بدون آشفتگی افراد در خیابان همه ما را در دنیایی ماتریکسوار غرق میکند، در دنیایی که همه حقایق ساخته ذهنیتی تلقین شده است؛ انقراض با بازی مایکل پنیا (پیتر) و لیزی کاپلان (آلیس) به کارگردانی بن یانگ و نویسندگی اریک هیزرر، برد کین و اسپنسر کوهن مقدمه بسیار دلچسب و فریبندهای دارد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Extinction با گیمنیوز همراه باشید.
پدر خانواده (پیتر) مدتهاست با کابوسهای عجیبی دستبهگریبان است. خوابهایی که پیشبینی آیندهای نامعلوم هستند و هجوم بیگانگان را خبر میدهند، اما همسر و دوستان او متصورند این کابوسها پوشالی و بیاساس هستند، بالاخره روز پدیدار شدن سفینهها و حمله بیگانگان فرامیرسد، وحشت نجات خانواده و روبهرویی با بیگانهها و یافتن پرسشهایشان نوید معمایی دلانگیز را میدهد.
ترس از حمله و تهدید ناشناختهها برای انسانی که تاکنون نتوانسته پاسخی برای تنهایی نوع خود یا وجود دیگر موجودات پیدا کند همیشه روایت دلچسبی است اما این خط داستانی که میشود در آن بینهایت فضاسازیهای متعدد یا بازی با زمان و مکان متفاوت با امروز خلق کرد بهسادگی در انقراض به تصویر کشیده شده است، درحالیکه خانواده پیتر، همسر و دو فرزندش در زمان و مکانی آشنا زندگی میکنند، نوعی تصنعی بودن روابط و آدمها و معماری شهری با نورپردازی و طراحی صحنهای عالی القا میشود و اولین سرنخها برای کشف ایده اصلی که بهخوبی در دل داستان قرار دادهشده است کمکم در معرض دید مخاطب قرار میگیرند.
پیتر پس از کابوسهایش این نظم بیدلیل را زیر سؤال میبرد و بیشتر از بقیه به دنیای اطرافش توجه نشان میدهد، معنایی برای شغلش نمییابد و در برنامه روتین همیشگی مدام کاری را تکرار میکند بیآنکه چیزی بداند. او حتی خود را پدری خوب نمیداند ولی تلاشی هم برای جبران ندارد و در بحرانهای اولیه بعد از هجوم او از پیدا کردن راهحل و نجات خانوادهاش درمیماند و خط روایت با تزریق شخصیتهای اضافی همسایهها درماندگی پیتر را جبران میکند ولی چرا؟!
انسان و ترس از غریبههایی که چه ساخته دست او باشند چه موجودات ساکن سیارههای دیگر همیشه با وحشتی عمیق پا به سینما گذاشتهاند. فنّاوریهای نو، اختراعات و اکتشافات جدید و انسانهای هوشمند بیشتر عامل تهدید بودهاند تا نویدبخش زندگی بهتر… شاید بتوان گفت که فیلم ورود (Arrival) تنها فیلمی است که بهطور جدی درک پدیدههای جدید و موجودات تازه را به نوع تعامل آدمی با آنها واگذار میکند و آن را تابع درک انسانها از نوع روابط میداند.
فیلم انقراض هم زاویه دید بهتری دارد و ترس درک حقیقت تلخ مخلوق انسان بودن را دستمایه پیرنگ داستانی خود کرده اما بیآنکه اضطراب کشف حقیقتی که ماهیت پیتر و همنوعانش را به چالش میکشد و گذشته نامعلوم، از ارتباط بین انسان و رباتهای هوشمند پرده بردارد آن را با جنگ بیرحم ما بین آن دو و بیرون راندن انسانها از زمین روایت میکند و ایده اصلی خودش را زودتر از موعد به تماشاگران باهوش لو میدهد.
پیتر فرصتی مییابد تا خاطرات گذشته خود را به یاد بیاورد و به ماهیت وجودی خود پی ببرد، فراموشی که خودخواسته آن را انتخاب کرده و زندگی که بهنوعی از انسانها تقلید و دزدیده است، اما التهاب جنگ فرصت درک بهتر پیتر و همسرش و گذشتهای که فقط از چندین فلاشبک میبینیم را به ما نمیدهد و در انتها راه فرار و ادامه جدالی مابین انسان و موجودات هوشمند، تنها آیندهی قابل پیشبینی فیلم است که دیده میشود.
نکتهای که نویسندگان این اثر به آن توجه کافی نکردهاند تقلید بیچونوچرای رباتهایی با هوشمندی و توانمندی بیشتر از انسان است، چرا باید شیوه زندگی انسان، نوع روابط و سطوح اجتماعی و مدنیتی را که انسان مبدع آن است خودخواسته بپذیرند و یا تلاشی برای فراموشی آنچه هستند انجام بدهند تا شکلی از انسان پیدا کنند؟ پرسشهایی ازایندست سؤالهایی اساسی است که پاسخ داده نمیشوند، موجودات هوشمندی که درگذشته صاحب احساسات و شخصیت مستقلی شدهاند اما هنوز هم مثل گذشته برده نوع چیدمان در جامعهای هستند که حتی در آن تلاش کافی برای فراهم کردن روشهای بهتر دفاعی در برابر حمله انسانها و سایر خطرات نکردهاند.
فیلم انقراض با حل معمای خوابهای پیتر و فضای پرسشبرانگیز نیمه ابتدایی فیلم و لحظات هیجانی جدال برای نجات لحظات دلچسبی را برای ما ایجاد میکند اما پس از برملا کردن ایده تکخطیاش دیگر ایده شگفتانگیزی برای ادامه ندارد و در لایههای زیرین برای مخاطب، یک فیلم سطحی با پیرنگ تکراری جلوه میکند، اما میتوان از برخی صحنهپردازیهای خلاقانهی آن و همراهی با خانواده پیتر لذت برد.