معمولا تصور غالب این است که ایده برای یک فیلم کوتاه از هر چیز اهمیت بیشتری دارد. اینکه ایدهی فیلم بتواند در زمان کوتاه اجرا شود و با مخاطب کار کند، اما مسئلهی مهمتری است که بسیاری از فیلمسازان به آن بیتوجهی میکنند. احتمالا به این خاطر که هر چه فیلمهای کوتاهِ موفق سراغ دارند از ایدههای جذاب، بسیار خلاقانه و فوقالعادهای برخوردار هستند که احتمالا به ذهن هر فیلمسازی نمیرسند و برای شکل گرفتن، نیازمند چیزی بیشتر از یک جهان معمولی خاکستری هستند. این در حالی است که بسیاری از فیلمهای کوتاه ناموفق هم دارای ایدههای فوقالعاده و چه بسا خلاقانهتر و عجیبتری هستند. با این تفاوت که آنها قادر به پرداخت درست این ایده در زمان کم نبودهاند و از ابزار در دسترس خود استفاده درستی نکردهاند. این اولین نکتهای است که باید برای بررسی فیلم کوتاه بچهخور به آن توجه کنیم. فیلمی که در اولین روز از سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. در ادامه با گیمنیوز همراه باشید.
بچهخور ایدهی عجیبی که از یک ذهن افسارگسیخته نشات گرفته باشد را ندارد. فیلمی است دربارهی یک اتفاق احتمالا معمولی در فضایی که خودش آن را ترسیم میکند. بچهخور، برای اجرای ایدهی خوبش به همهی جوانب شکلگیری یک فیلم کوتاه خوب دقت میکند و آن را چنان بازآفرینی میکند که تمام نیازهای سینماشدن آن برطرف گردند. بدین معنا که فیلم ابتدا شخصیت خلق میکند، طبقه مشخص میکند، احساس همذاتپنداری را در مخاطب بیدار میکند و بعد از اینکه فضای اصلی قصه (خانهی قمار شده) را در کنار اینها قرار میدهد، اتفاق اصلی را میآفریند.
رعایت این ترتیب، مهمترین دلیل موفقیت این فیلم کوتاه است. در ابتدا، پسر با شرطبندیِ خود بر سر توانایی حبس کردن نفسش معرفی میشود. سپس با چند خط دیالوگ ساده و یک تصویر رئال و دستکاری نشده، دایرهی آدمهای پیرامون او مشخص میشوند و بعد در یک سکانس درخشان، دلیل همهی اینها به مخاطب منتقل میشود تا احساس همذاتپنداری در او بیدار شود. یک رابطهی صادقانه شکل میگیرد تا بعدا تاثیر خود را نشان دهد. سکانسِ آشپزخانه به فاصلهی چند دقیقه به سکانس حمام وصل میشود و فیلم در یک رفت و برگشت احساسی به همهی اهداف خود دست پیدا میکند.
نکته اینجاست که فیلم در فضاسازی شاهکار میکند. ابتدا فضا شکل میگیرد، با تمام جزئیات سیاه، افسردهکننده و رنجور خود بدون کم و کاست در مقابل دیدگان تماشاگر قرار میگیرد. آنچه اینجا بیش از همه به چشم میخورد، کثافت محضی است که در این فضای خفه، پر دود و سیاه در جریان است. کثافتی که با هر پیک عرق، با هر کام سیگار و با هر دم از انواع دودها در اتاق خانهای که نه فقط محل قرار که حالا موضوع قمار هم هست به حرکت درمیآید و بین آدمهایی که انسانیت در آنها یا مدتها است مرده یا در شرف مرگ است، رد و بدل میشود.
حرص هرگز پایان نمییابد. اینجا است که فیلم به خوبی نشان میدهد که چطور میشود در میان همهی این سیاهی و تاریکی از زوال جلوگیری کرد. در پایان قمار، همه بازندهاند. قمار باز که روی دور باخت است و همه چیز را از دست میدهد. پدر، بیچاره و ناتوان گویی از پیش باخته به این میدان وارد شده و آن که در قمار نهایی خانه و دختر را با هم برنده میشود هم به عشق میبازد. در پایان همه بازندهاند به جز دو عضو جوانتر این معرکه.
فیلم در زمان کوتاهی که در اختیار دارد، شما را به تاریکترین نقاط شهر میبرد و با دستهای آدمها مواجه میکند که احتمالا هر چقدر هم که نسبت به حضورشان در این اجتماع آگاهی داشته باشند به روی خودتان نخواهید آورد. بچهخور، نه از مریخ آمده و نه احتمالا خودش خواسته که به این مرحله از زندگی برسد و به ابزاری برای کشاندن سیاهی به روح و جسم دیگران تبدیل شود. او نمیخواسته اما شاید هیچ راهی برای فرار نداشته است و حتما هیچ وقت عشقی به زندگی او راه نیافته تا در بزنگاه تبدیل شدن به کالای ناقل تباهی، به یاری او بشتابد و همه چیزش را برایش فدا کند.
فیلم کوتاه بچهخور یک تصویر عریان از واقعیتهای کثیف همین جامعهای ارائه میدهد که اغلب عاشقانههایش در فضاهای رنگارنگ و اتوکشیده و سانتیمانتال بزرگسالانهی بالای شهرها و مازراتیسوارها روایت میشوند و حتا فیلمسازها هم بارها چشم خود را بر روی آن میبندند و شاید گاهی فقط با خرید یک شاخه گل به انضمام یک عکس برای اینستاگرامشان وجدان خود را تسکین میدهند.