Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نقد و بررسی مستند تمام چیزهایی که جایشان خالی است – چرا می‌توانیم سرطان را شکست دهیم

تمام چیزهایی که جایشان خالی است مستندی متکی به روایت، متفاوت و گیرا است که لیاقت بیش از این دیده شدن را دارد. این فیلم، برای بازگو کردن واقعیتی مهم و کم‌تر دیده شده، به سراغ یک شخصیت و داستانِ زندگی او از ابتدا تا درگیر شدن با بیماری می‌رود و آن را پس از مرگِ شخصیت روایت می‌کند. شیوه‌ی روایت فیلم به گونه‌ای است که بیش از هر چیز به روند داستان‌گونه‌ی مستند تکیه می‌کند و به همین خاطر، جذابیت ویژه‌ای دارد. در ادامه با بررسی مستند تمام چیزهایی که جایشان خالی است با گیم‌نیوز همراه باشید.

امروزه ساخت مستند با سال‌های گذشته تفاوت زیادی دارد. مستندسازان یادگرفته‌اند که قصه بگویند و از استفاده‌ی تنها از تکنیک و به بیان ساده‌تر بردن سوژه‌های مستند جلوی دوربین جدا شده‌اند. کاری که این فیلم مستند به خوبی انجام می‌دهد، قرار دادن دوربین در جایگاهی است که مدت‌ها است (به طور دقیق‌تر پنج سال) خالی شده و این جای خالی حالا با دوربین در نقش راوی پر شده است. مهم‌ترین کاری که سازنده‌ی این مستند (زینب تبریزی) در شکل دادن به این مستند داستانی می‌کند، وارد شدن به قصه از دیدِ «مهناز» است. زنی موفق، که حالا روایتگر داستان زندگی خود از کودکی تا ازدواج، بچه‌دار شدن و نهایتا مبتلا شدن به سرطان پستان است.

تماشاگر با خصوصی‌ترین فضای زندگی مهناز و همسرش همراه می‌شود و بدون پرده به داستان او وارد می‌شود. تقریبا نیمی از زمان فیلم به شخصیت‌پردازی و داستانِ زندگی مهناز اختصاص یافته و به همین خاطر، در نیمه‌ی دوم فیلم، تماشاگر به طور تمام و کمال با مستند همراه است. داستان مهناز به طرز قابل توجهی شنیدنی می‌شود و این نه فقط به خاطر جایگاه راوی و دلچسب و صمیمی بودن متن، که به خاطر ورود بی‌مهابا به جزئیات زندگی شخصیتی است که می‌دانیم مرده و اکنون فقط خاطره‌های او جان دارند.

در فیلم‌برداری مستند وسواس خاصی نمایان است. فیلم تقریبا با فیلم‌ها و عکس‌های گذشته‌ی زندگی مهناز جریان می‌یابد اما زمانی که به حال شیفت می‌شود، دوربین کاملا مستحکم و استوار داستان را جا می‌اندازد. از این‌که زینب تبریزی به اندازه‌ی کافی به زندگی مهناز نزدیک می‌شود و در صحنه‌هایی که زندگیِ همسر و فرزندش در زمان حال روایت می‌شود همانند کارگردان سینمای داستانی با دوربین، اجزای صحنه و شخصیت‌ها رفتار می‌کند و این یکی دیگر از رموز موفقیت فیلم اوست.

تمام چیزهایی که جایشان خالی است، کم‌تر درگیر کلیشه‌ها می‌شود و از حیث تصویری بکر و در لحظه است. این فیلم روندی منطقی را طی می‌کند و ساختمان شکیلی دارد که به راحتی با این کلیشه‌ها فرو نمی‌ریزد و تا پایان استوار باقی می‌ماند. ورود فیلم به موضوعِ سرطان پستان فوق‌العاده است. همچون شوکی غیرمنتظره به مخاطب عمل می‌کند در حالی که از اسم، تم و روند فیلم مشخص است که قرار است موضوع آن چه چیزی باشد. تماشاگر در میانه‌ی فیلم به موضوع اصلی شک می‌کند و در این شک باقی می‌ماند تا زمانی که از زبان راوی ماجرا را در صراحت تمام می‌شنود. فیلم‌ساز می‌داند که برای موفقیت باید ادامه‌ی مستند خود را نیز به همان سیاق پیش ببرد، اما ناچار است شخصیت‌های دیگر را وارد ماجرا کند تا پیام اصلی خود را برساند. در این لحظات فیلم کمی از ریتم خارج می‌شود، به واسطه‌ی عدم شخصیت‌پردازی در برانگیختن احساسات مخاطب در قبال دیگر افراد مبتلا به سرطان ناکام می‌ماند.

متن فیلم در پایان به همین دلیل اندکی شعاری می‌شود. کلیشه‌ی انجمن مددکاری صرفا هست که باشد و موفق نمی‌شود کاری از پیش ببرد. با این حال،‌ فیلم در اوج غم و اندوهی که از سرنوشت مهناز به مخاطب انتقال می‌دهد، ضعف‌های خود را در شعاری و کلیشه‌ای شدنِ مورد انتظار از یک مستندِ جهت‌دار (در راستای اطلاع رسانی و پیام دادن درباره‌ی سرطان خطرناک پستان) به هر حال پنهان می‌کند و موفق می‌شود با کیفیتی قابل قبول به انتها برسد. فیلم حاوی پیام مهمی است که همه‌ی تماشاگرانش به آن می‌رسند و این بسیار حائز اهمیت است. در حالی که یک داستان فوق‌العاده، تاثیرگذار و پرجزئیات روایت شده و فیلم‌ساز موفق شده فاصله‌ی بین مخاطب و قصه‌اش را به حداقل برساند، این لغزش‌ها چندان تاثیری در ارزش کلی مستند نخواهند داشت.

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.