پرویز شهبازی با فیلمنامههای برتر خود شناخته میشود. او که در تمام این سالها سیر مشخصی را در فیلمنامهنویسی در سینمای ایران طی کرده، با اینکه امسال فیلم خودش را هم به جشنواره ارائه کرده، در مقام فیلمنامهنویس با یکی از مهمترین کارگردانهای سینمای ایران همکاری کرده است. رسول صدرعاملی که بعد از 9 سال دوباره فیلم ساخته و با فیلمنامهی شهبازی به سینما برگشته است، کار چندان سختی در تبدیل کردن این فیلمنامه به یکی دیگر از فیلمهای معمولی سینمای ایران نداشته و در این کار موفق هم بوده است. حاصل همکاری این دو وزنهی سنگین که با دوربینِ هومن بهمنش، تدوین مصطفی خرقهپوش (تدوینگر دختری با کفشهای کتانی) و موسیقی کریستف رضاعی همراه شده، فیلم چندان دلپذیری نیست، اما لحظههای رشکبرانگیزی خلق میکند که باعث میشود تماشاگر در مواجهه با آن، احساسات خود را درگیر کند. در ادامه با نقد و بررسی فیلم سال دوم دانشکده من با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم با بازخواست یک دانشجو به اسم «مهتاب» در کمیته انضباطی آغاز میشود. تصویری وقیحانه و کاریکاتوریزه از کمیته انضباطی دانشگاه که مسلما از فیلترهای متعددی رد شده تا به ثبت برسد. تصویری که اگر هر کسی یک بار رنگ آن فضا را دیده باشد، میداند چقدر با واقعیت فاصله دارد. فیلم کات میخورد به چند روز قبل و ماجرای یک سفر دانشجویی (که باز هم با واقعیت کیلومترها فاصله دارد و تصویری کاملا سطحی است) را روایت میکند. روایتی که وارد جزئیاتِ تخیلی رابطهی دو همدانشگاهی میشود و آن را از دریچهی محدود دید خود میگذراند. از همان ابتدا، فیلم به جای ساختن فضای رئال و باورپذیر از دانشگاه، روابط دانشجویان با هم و خلق کمیستری، لوکیشن میسازد و آدم. آدمهایی که هیچ ربطی به دانشگاه ندارند و فقط پوستهاند.
به همین خاطر درامی که قرار است بر تمام سکانسهای فیلم سایه بگستراند از همان ابتدا شکل نمیگیرد و فقط در چند پلان از فیلم خود را نشان میدهد. داستان در فرو رفتن «آوا» دوست مهتاب به اغما به نقطهی بحرانی میرسد. جالب است که مهتاب از این اتفاق چندان ناراحت نمیشود و شاید هم خود را چندان ناراحت نشان نمیدهد. به هر حال، فیلم از این نقطهی بحرانی که جای پرداخت بسیار داشته به راحتی عبور میکند و وارد رابطهی مهتاب و «علی» میشود. رابطهای که در سطحیترین شکل مممکن ساخته میشود و به دلیل عدم پرداخت مناسبِ رابطهی آوا و مهتاب و به دنبال آن، رابطهی مهتاب و نامزدش و همچنین کنش و واکنشهای مسئولان دانشگاه، موفق به جلب نظر تماشاگر و تاثیرگذاری نمیشود.
فیلم هرگز از نقطهنظر مهتاب دور نمیشود و با او باقی میماند تا به هر حال تا یک سوم پایانی، شخصیتِ او شکل بگیرد و پرداخت شود. این پرداخت در چند سکانس فیلم خود را نشان میدهد. اگرچه بازی «سها نیاستی» چندان گیرا نیست و او حتا قادر به رساندن مفاهیم سادهای از طریق نگاه و راه رفتنش جلوی دوربین نیست، کارگردان به او کمک میکند تا شخصیت مهتاب را بسازد. مخاطب با درک این شخصیت -اگر رخ دهد- به داستان نزدیکتر میشود. پلانی که مهتاب دستش را روی ویترین مغازهی علی روی انگشتر نگیندار حرکت میدهد، نمونهای از لحظاتِ درخشان فیلم است که به واسطهی این پرداخت و کارگردانی ساده و موفق صدرعاملی به وجود میآید. ایراد اصلی اینجاست که این لحظه خیلی زود تمام میشود و به جایی وصل نمیشود. تماشاگر باید تا جرقهی بعدی و شکل گرفتن سکانس درخشان دیگر منتظر بماند.
در این لحظات فیلم بدون جزئیات، درگیر سطح روابط و انسانها پیش میرود و خستهکننده است. مخاطب مدام احساس میکند که فیلم او را کلافه و خسته کرده و به دنبال رهایی از این داستان است. داستانی که تا نقطهی بعدی کمرمق و بیانگیزه باقی میماند و مخاطب را تقریبا تنها میگذارد. در این حین، مهتاب با قدرت تمام قصه و روایت را از آن خود میکند و از این به بعد فیلم به او و رابطهی عاطفیاش با آوا است که فیلمنامه را پیش میبرد. فیلم درست اولین بار که تماشاگر را متوجه این نکته میکند که مهتاب وویسهای اعترافات خود را برای آوا پخش میکند به اثری قابل تحسین تبدیل میشود. درام فیلم از همین لحظه -و خیلی دیر- به کار میافتد و قطره اشکی که از چشم آوا در حالت کما ترشح میشود، ارتعاشات انسانی فیلم و فیلمساز است که متراکم شده و به جریان درمیآید.
فیلم سینمایی جدید آقای صدرعاملی، متاسفانه پرداختی سطحی دارد و موفق نمیشود به طور کامل مخاطب را با خود همراه کند. با این حال، فیلم به واسطهی لحظاتِ تاثیرگذارش درمیآید و اثری کاملا بیارزش نیست. صدرعاملی در 64 سالگی هم در شناسایی استعدادهای بازیگری و معرفی کردن بازیگرِ جوان به سینمای پیر ایران موفق ظاهر میشود و با اینکه اینچنین نگاه سطحی و متوسطی از پرویز شهبازی در فیلمنامهنویسی بعید است، به هر حال اثر قابلی تاملی است. قابل تامل از این نظر که یک گروه خبرهی فیلمسازی چیز چندان دندانگیری ارائه ندادهاند و از این بابت باید برای این سینما و جشنواره فیلم فجر نگران بود. نگرانی از این جهت که فیلمِ صدرعاملی هم فیلمی ساده با سوژههای تکراری است و مخاطب را حداقل برای یک ساعت ابتدایی عذاب میدهد تا به لحظات کارگر خود برسد.