اگر غلامرضا تختی زنده بود و این فیلم را میدید به شخصیت خودش شک میکرد. این پیامی است که فیلم در همان دقیقهی ابتدایی توسط راوی میرساند. راوی معتقد است که هیچکس تمام جزئیات زندگی تختی را نمیداند و تنها خاطراتی پراکنده از او در دست است. فیلم، بر اساس این روایت شکل گرفته و داستان همان چیزی است که راوی میگوید از تمام زوایای آن خبر ندارد و مطمئن نیست چیزی که تعریف میکند حقیقت داشته باشد. غلامرضا تختی فیلم زندگینامهی غلامرضا نیست. تکههای به هم چسبیدهی بخشی از زندگی اوست که اساسا در مواجهه با مردم شکل میگیرد. آن چهرهای از تختی که در معرض دید همگان بوده به علاوهی چند سکانسِ خارج از سینمای بد و فاجعه که توانایی از چشم انداختن فیلم را دارند. در ادامه با نقد و بررسی فیلم غلامرضا تختی با گیمنیوز همراه باشید.
اگر غلامرضا تختی زنده بود اجازه نمیداد کارگردان و دوربینش وارد اتاق هتل شوند. همانگونه که اجازه نداد مردم به زندگی خصوصی او ورود کنند و تنها از خلق و خویِ بیرونی او در مواجهه با مردم و ورزش قهرمانی آگاه شوند. تختی شخصیتِ پیچیده و مبهمی در تاریخ این سرزمین است که کسی هنوز نفهمیده چرا خودش را کشت. اما فیلم با دستمایه قرار دادن گمانها و شواهدِ پوستهی زندگی او، شخصیت تختی را در بزنگاه مهمی از زندگیاش گیر میاندازد و از او یک قهرمان جدید میسازد. قهرمانِ زندگیِ مردم، فراری از خودش. تختی در فیلم بهرام توکلی چون موجودی فرازمینی تصویر میشود که در عین همهی تواناییاش زیر بار خواستههای مردم کمر خم میکند و به خاک میرود.
اگر غلامرضا تختی زنده بود احتمالا اولین کسی بود که به نوعِ نگاه فیلمساز به او به عنوان قهرمان اعتراض میکرد. تصویرِ سیاسی سیاه و سفیدی که از نیمه به بعد در فیلم از تختی نشان داده میشود، شاید همان چیزی باشد که توکلی وارد فیلم خود کرده تا آن را به مرحلهی اکران برساند و شاید اگر تختی زادهی دورهی دیگری از تاریخ این مرز و بوم بود، هیچکس توانِ پرداختن به ابعاد سیاسی زندگی او در این حد را نداشت و موفق نمیشد تا او را اینقدر جسورانه وارد بازی کند. مناقشه اکنون بر سر تطابق تاریخی داستان و جزئیات فیلم نیست، که بر سر اشارهی نویسندهی فیلم به تکمیل نبودن اطلاعاتی از زندگی تختی است که به هر حال تصویری از او ارائه میدهند. فیلم اساسا متعلق به شخصیت است. از اسم آن پیداست، از سکانس آغازین آن پیداست و روایتی که اساسا این شخصیت را دنبال میکند هم گواه همین موضوع است. فیلمِ شخصیت ساختن نیازمند آگاهی و تسلط بیشتری بر شخصیت است. آگاهی و تسلطی که آنقدر در این فیلم وجود ندارد که باعث شده مبهم و غیرقابل درک شود. از اینجا رانده و از آنجا مانده، فیلم برای ادامه یافتن به سکانسهای ورزشی روی میآورد.
اولین ضربهی اساسی توکلی و فیلمش بر تماشاگر حیرتزده از این همه ابهام و پازل در شخصیت تختی، لایهی تکهپارههای روایت شده از زندگی او از کودکی، نوجوانی و جوانی تا پیش از مرگ مرموز و عجیبش با بازسازی مسابقهی فینال المپیک ملبورن و اولین طلای تختی مصادف است. یک کارگردانی بیعیب و نقص و یک بازآفرینی شاهکار و بسیار دراماتیک که به خوبی میشود از آن حض بصری برد و به کلاسِ جهانی فیلمسازی توکلی ایمان آورد. سکانس، شلوغ، پر تب و تاب و فوقالعاده دراماتیک است. فیلمبرداری چونان نخ تسبیح صحنهها را کنار هم نگه داشته و تدوین یکی یکی مهرهها را کنار هم میگذارد و به سوی تماشاگر پرتاب میکند. قصهی تختی به یک نقطهی مهم رسیده: قهرمان شدن. و او قهرمان میشود تا چهرهی فیلم تغییر پیدا کند. فیلم یک درام ورزشی سنگین و پرطمطراق نیست، اما در این سکانس ثابت میکند که تاب و توان تبدیل شدن به یک درام ورزشی را دارد. فضاسازی فیلم آنقدر عجیب و گیراست که تماشاگر فراموش میکند اصلِ شخصیت، جنسِ تختی و همهی پرداخت راوی از شخصیت او برای وانمود کردن فیلم به روایتِ زندگینامه بودن همه چیز را تحت شعاع قرار داده. این اولین برخورد تماشاگر با راوی قصه در یک فضای جدی هم هست.
فیلمِ تختی، یک نوعِ دیگر از کارگردانی منحصر به فرد توکلی است. توکلی که هر بار انگار دارد فیلم جدید خود را میسازد و آنقدر تکراری نشده و تکرار نکرده که یک سینمای یکدست ندارد، اما مشخصا در فیلمسازی خبره است. توکلی که در مال خود کردن قصههای مختلف استاد شده این بار هم فیلم خود را ساخته و به خوبی شخصیت غلامرضا تختی را برای خودش تعریف کرده است. تعریفی که احیانا از سرِ ناچاری به چند آفت مبتلا شده. اول اینکه فیلم شخصیتِ تختی را محور اصلی روایت خود قرار میدهد حال آنکه قصه از زبان یک راوی و بر اساس اتفاقات روایت میشود. این یعنی شخصیتی که منِ فیلمساز میشناسم میتواند با شخصیتی که شمای تاریخدان و شمای دوستِ آقای تختی میشناسید متفاوت باشد و همینطور هم هست. اینکه تختی پیچیده و درک نشدنی است به وضوح محصول همین نگاه است نه اینکه واقعا این شخصیت پیچیده و مبهم بوده و در رفتار خود تناقض داشته و برای درک او باید به شناخت عمیقی از او دست یافت. خبری از شناخت نیست در این فیلم اصلا، هر چه هست، روایتِ پراکندهی از زندگی تختی است که چندپاره شده و فقط از یک زاویه به آن نگاه میشود، نگاهی که در راستین بودن آن شک است.
فیلم غلامرضا تختی در بهترین حالت یک بازسازی شخصیت انجام میدهد و در این راه موفق است. موفقیتی که به واسطهی بازیهای خوب و خوشفرم، گریم فوقالعاده و پرداخت مناسب و متناسب از جزئیات و شخصیتهای پیرامون تختی حاصل میشود. فیلم، از ابتدا تا انتها گیرا و موفق است و تلاش میکند تا تماشاگر را با تصاویرِ جذاب و فرمِ شکیل و هنرمندانهاش سرگرم کند. فیلم تختی مملو از صحنههای شلوغ و پرتلاطم است و لحظهای از انتقال یکپارچهی قدرت کارگردانی و داستانپردازی توکلی دست برنمیدارد. بازسازی شخصیتِ تختی به فیلم کمک میکند تا تصویر این قهرمان را به دلخواه خود در اندازه و فرم سینما تعبیر کند و یک داستانِ فوقالعاده بسازد از قهرمانی که درگیر با مردم است و همواره در تلاش است تا دین خود به مردم را ادا کند. تاکید فیلمساز بر مردمی بودن شخصیت تختی تاکیدی درست و به جا است که البته توجیه نمیشود و در سطح باقی میماند. فیلم برای نفوذ به عمق زندگی تختی چیزی کم دارد که نمیدانیم.
اگر غلامرضا تختی زنده بود به پرترهای که سعید ملکان و بهرام توکلی هنرمندانه از او ترسیم میکنند خیره میشد و چیزی جز تحسین به زبان نمیآورد. به هر حال این اثر متعلق به کارگردانش است نه شخصیت تختی و اطرافیانش. قصهای عاشقانه که ابتدا مردم و بعد تختی را درگیر میکند. لحظاتی از زندگی تختی روی پرده نمایش داده میشوند که برای همه جز راویِ قصه تازه و تحسینبرانگیز هستند و او را به یک قهرمان خاکستری تبدیل میکنند. تختی نه با تمام ضعفها و قوتهایش که با بخشی از آنها به سینما وارد میشود. مدام مورد قضاوت و حمله واقع میشود و زیر همهی فشارها تاب میآورد اما در نهایت میشکند. شاخهای که خیلی زود میشکند و به دست کس یا کسانی که نمیدانیم.
اگر غلامرضا تختی زنده بود از تمام بازیگران نقشش برای ارائهی این تصویر واقعگرایانه و باورپذیر تشکر میکرد. تصویری که زندگی میکند، رشد میکند، میجنگد، عاشق میشود، مسابقه میدهد، مسابقه میدهد، مسابقه میدهد، قهرمان میشود، شکست میخورد، میپذیرد، مورد حسادت واقع میشود، بخشندگی میکند، میبخشد، طرد میشود، شکسته میشود، تحقیر میشود، ناامید میشود و بالاخره میمیرد؛ همراه با یک حرکت آرام دوربین، قطعهای منظم، کارگردانی بینظیر و موسیقی همراهی که مدام در افزودن به احساسات فیلم و فیلمساز و شخصیت قدم مثبت برمیدارد. تختی، یک فیلم شاعرانه از آب درمیآید که به حق به علی حاتمی تقدیم میشود، تا از آن به عنوان یک اثر ماندگار از شخصیتی ماندگارتر یاد شود که هر چقدر در نشان دادن تختی فراسوی نیک و بد ناموفق بوده در تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی تاثیرگذار موفق بوده است. تختی نمونهای از سینما در کلاس جهانی است که به دلیل ضعف محتوایی و شخصیت متوسط است.
بهرام توکلی و فیلم تختی او از سطحِ فیلمهای دیگر جشنواره بالاتر هستند و از بالا بقیه آثار را تماشا میکنند. فیلم به وضوح بهترین جلوههای ویژه، گریم، لباس و فضاسازی و طراحی صحنه را دارد و یک اتفاق استثنایی در سینمای ایران از حیث پروداکشن است.