زن در سینمای ایران سابقهی حضوری طولانی دارد، اما در همهی این سالها کمتر کارگردانی تصویری مستقل از شخصیت زن ارائه داده و معمولا زنها با نقشی که در رابطه با آدمهای دیگر میپذیرند به تصویر کشیده شدهاند. زن، در این سینما یا مادر بوده یا همسر و معشوقهای که به واسطهی دیگران معنا مییافته و در کمتر فیلمی شاهد هویتِ مستقل زن بودهایم. استقلالی که فراتر از نقشها و رنگهایی که زن پذیرا میشود به وجود آمده و در فیلمهای اندکی در سینمای ایران فرصت شکلگیری داشته است. این بار اما در روزهای نارنجی شاهد حلول شخصیت زن مستقل از مادرانگی و همسرانگی هستیم. در ادامه با نقد و بررسی فیلم روزهای نارنجی با گیمنیوز همراه باشید.
روزهای نارنجی فضا و پرداختی آشنا و صمیمی دارد. فیلمنامهی روزهای نارنجی پر از جزئیاتِ آشنایی است که احتمالا تماشاگر آنها را در آثار دیگر کارگردانهای این فضای فیلمسازی دیده و تجربه کرده است. به همین سبب، فیلم در برخورد اول یک فیلم خاص و منحصر به فرد به نظر نمیرسد، تا اینکه شخصیتِ زن قصه شکل میگیرد و کمکم در کنش و واکنش با دنیای اطراف خود و شخصیتهای دیگر کامل میشود. اساسا آنچه فضای آشنا و تکرارشدهی فیلم روزهای نارنجی را به سمت برتری سوق میدهد، وجود شخصیتهایی است که فیلمنامهنویس هوشمندانه آنها را ساخته و پرورش داده و مشغول روایت داستان آنها میشود.
زن در این قصه از چند جهت قابل بررسی است. اولین نکته دربارهی او کنشگرا بودنش است. با یک شخصیتِ منفعل که نمیتواند گلیم خود را بدون استفاده از دیگران از آب بیرون بکشد مواجه نیستیم. برعکس، همهی آنچه برای حل مشکلات لازم است را به تنهایی انجام میدهد و برای بیرون رفتن از مهلکههایی که مدام با آن مواجه میشود نیازمند دیگران نیست و هرگز طلب کمک نمیکند. این برتری شخصیتپردازی فیلم است که نه تنها آن را به سطحی بالاتر از سینمای ایران میبرد که به ایفای نقشهای متمایز و شکلگیری بازیهای قدرتمند هم کمک میکند.
دومین نکته دربارهی زن در این قصه، منتفی بودن امکان تبدیل شدن به یک معشوقه یا مادر است. فیلم با قصهی خود ثابت میکند که او (زن، که من علاقهای به بردن نام شخصیت در این نوشته ندارم و ترجیح میدهم برای حفظِ لحن از همین کلمهی زن استفاده کنم) سالها پیش از این نقطه از روایت عاشق بوده و از آن دوران -با حفظ برخی ویژگیها و از بین بردن برخی دیگر- گذر کرده و حالا دیگر معشوقهی مردی که در طلب او بوده و روزگاری به او رسیده است نیست. فیلم کمکم قصهی نازا بودن زن را نیز مطرح میکند و به تماشاگر میفهماند که این زن قابلیت مادر شدن را هم ندارد و قرار نیست این نقش تکرار شده و کلیشهای را هم بپذیرد. حالا در فیلم با خیال راحت میتوان با صرف نظر از این نقشها به دنبال شخصیت واقعی زنی گشت که اساسا با عشق خود زندگی میکند و برای دیگران مادر است.
شکلگیری این شخصیت تا حد زیادی مدیون متن و حتا بیشتر از آن مدیون بازی استثنایی هدیه تهرانی است که به خوبی توانسته با شناخت زوایای اصلی وجود این آدم، به او زندگی ببخشد. این بازیگر با شناخت خوبی که از تواناییهای خود دارد، در لحظههای مناسب موفق به اجرای کمنقصی از فیلمنامه شده و در راستای هر چه بیشتر نزدیک کردن سینما به تماشاگر خود را بروز داده است. او در این فیلم بیش از اینکه حرف بزند سکوت میکند، بیش از اینکه حرکت کند ساکن میماند و درست در همین لحظات است که میتوان بازی فوقالعادهی هدیه تهرانی را در نقش زن تشخیص داد. آنچه در سکوت بازیگر نمایان میشود در هزاران خط دیالوگ قابل لمس نیست و آنچه در بی حرکتی او یافت میشود در صدها صحنهی پرتنش و متحرک به دست نمیآید. فضای خاص فیلم، شخصیتپردازی ایدهآل و متن مستحکم و قاعدهمند آن با اجرای بینقص این نقش کامل میشود.
فیلم اما در کارگردانی قادر به ارائهی یک تصویر منحصر به فرد و همتای متن نیست. کارگردانی همیشه چند پلان از متن عقبتر است و این باعث شده تا فیلم آن چهرهی متمایز مورد نیاز را به خود نگیرد. دکوپاژ معمولی و میزانسنهای مورد انتظار فیلم را از آنچه که واقعا هست دور و به سطح سینمای ایران نزدیک میکنند. این موضوع باعث میشود که درام فیلم آنچنان که باید، در لحظه و ممتاز جلوه نکند و اگرچه فیلم مدام در حال برگشتن به ریشههای زندگی شخصیتها و واکاوی تاریخچهی آنها است احساسات آدمها کمتر متبلور میشوند و در پی آن، مخاطب نیز کمتر احساسات خود را درگیر فیلم میکند.
یکی از نکات مهم فیلمنامهی روزهای نارنجی، که فیلم را واقعا به سینما تبدیل و آن را قابل ستایش میکند توجه به پیشینهی زندگی آدمها است. شخصیتهای فیلم اگرچه در حال حاضر با یک مشکل درگیرند و برای عبور از این مرحله تلاش میکنند، در حال جنگ با گذشتهی خود هم هستند. این نکته که انسانها مدام در حال شکست دادن مشکلات و یا فرار از آنها هستند در فیلم به واسطهی خردهداستانهای مربوط به هر کدام تصویر میشود. گذشتهی آنها بر روی حالشان تاثیر میگذارد و با اینکه ممکن است به نظر برسد که هر کدامشان از مشکلی که در گذشته گریبانگیرشان بوده عبور کردهاند، ردپای آن مشکلات هنوز هم در زندگی آنها قابل رویت است. شخصیتهای فیلم همه به نوعی در عین درگیری با حال خود با گذشتهشان هم درگیرند و مهمتر از همه مجید و زن که پیشینهای متمایز از بقیه دارند. شخصیت مجید اساسا پیرامون مشکلات گذشتهاش شکل گرفته و اصلا متعلق به زمان حال نیست. مدام در حال واکاوی اتفاقاتی است که در طی این سالها برای او رخ داده و مدام از گذشته به خود نقب میزند و در تلاش است تا به یک باره همه چیز را به نفع خود و مشکلِ زمان حالش تغییر دهد. او که در پایان با یک تصمیم قدرتمندانه موفق میشود بر اوضاع تسلط یابد، میتواند یک نمونهی مردِ در حال فروپاشی درگیر با گذشته و مشکلات روحی در نظر گرفته شود که بالاخره تصمیم میگیرد به جای فرار، در مقابل آماج حملات درونی و بیرونی ایستادگی کند و پایان قصه را رقم بزند.
فیلمساز تلاش کرده تا با نوعی نمادگرایی شخصی فیلمنامهی خود را کامل کرده و به جنبههای داستان بیافزاید. پیامی که پشت این نمادگرایی وجود دارد اما چیز دیگری است. بیشتر از اینکه نگاه نمادین به موتیفهای تکرارشوندهی فیلم در وابستگی با شخصیتها تکمیل کنندهی پازل وجودی آنها باشد، رنگآمیزی خارج از خطوطی است که تنها به دقت بیش از حد نیاز تماشاگر به موقعیتهای بحرانی قصه منجر میشود. آکواریوم و ماهیها از جمله همین نمادها است. اهمیت ماهی برای مجید، تلاش او برای همراه کردن زنش برای تعمیر آکواریوم، رسیدگی بیش از حد به آنها و یا حتا دیالوگهای بین این دو دربارهی اهمیت ماهی در زندگی مجید و تبدیل شدن آن به یک معضل زناشویی، همه باعث میشوند که توجه مخاطب بیشتر به این جنس از رابطه جلب شود و کمکی به پرداخت داستانی و همچنین شخصیتها نمیکند. پرتقال همینطور. نردبان همینطور. سکانس آخر هم.
روزهای نارنجی یک فیلم پراهمیت از یک فیلمساز تازهکار است که نشان داده با در دست داشتن یک فیلمنامهی قوی و فکر شده میتوان به شخصیتهای جذاب و بدیعی در سینما رسید و حتا با یک کارگردانی بیتجربه و به کارگیری سادهترین فرم و صریحترین تکنیکها نیز به سطحی از سینما رسید که قابل تامل و جذاب است. روزهای نارنجی از جنس فیلمهای حالِ خوب است که با پایانی خوش و فائق آمدن شخصیتها بر مشکلاتشان همراه میشود تا بتواند تا مدتها پس از خارج شدن تماشاگر از سالن سینما در او حس امیدواری را زنده نگه دارد.