Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نقد فیلم آشغال‌های دوست داشتنی – یک تمارض هنرمندانه!

محسن امیریوسفی که شش سال متوالی منتظر اکران فیلم جدید خود ماند بالاخره به خواسته‌ی خود رسید و فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی که در سال 1391 آماده‌ی اکران شده بود این روزها روی پرده‌ی سینماها قرار گرفته است. اکران فیلمِ پرحاشیه‌ی آشغال‌های دوست داشتنی به نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی محسن امیریوسفی بعد از گذشت 6 سال درست بعد از به اتمام رسیدن جشنواره‌ی سی و هفتم فیلم فجر به خودی خود اتفاق مبارکی است. در حالی که روند توقیف فیلم‌ها همچنان در سینمای ایران ادامه دارد باید از چنین اتفاقاتی استقبال کرد تا روزی بالاخره فرا برسد که هیچ فیلمی در این سینما توقیف نیست و همه‌ی کارگردانان و هنرمندان ایران مطمئن هستند که فیلمشان رنگ پرده را خواهد دید. فیلم آشغال‌های دوست داشتنی که در ادامه نقد آن را می‌خوانید یک فیلم خوش‌ساخت و موفق است که با وجود ضعف‌های اندکی که دارد می‌تواند مخاطب را تا پایان با خود همراه کند و حرف‌هایی را بزند که بغض جمعیت زیادی است. در ادامه با گیم‌نیوز همراه باشید.

این نقد بخش‌هایی از داستان فیلم را لوث می‌کند پس اگر هنوز موفق به تماشای فیلم آشغال‌های دوست داشتنی نشده‌اید از خواندن ادامه‌‌ی این متن بپرهیزید.

فیلم با داستان «منیر»، پیرزن تنهایی شروع می‌شود که همسرش را از دست داده، یکی از فرزندانش در جنگ ایران و عراق به شهادت رسیده و فرزند دیگرش برای ادامه‌ی تحصیل به خارج از ایران سفر کرده است و برادرش نیز کشته شده است. منیر در حالی به تماشاگر معرفی می‌شود که ضمن ضبط خاطراتش روی نوار کاست برای جلوگیری از آلزایمر، مشغول گفتگوی تصویری با پسر کوچک‌ترش «رامین» (با بازی حبیب رضایی) است. گفتگویی که عادی دنبال می‌شود و یک رابطه‌ی مادر و پسری را برملا می‌کند، اما در پایان با اعلام خبر بازگشتش به ایران توسط رامین اولین موج‌های تنش را وارد داستان می‌کند. فیلم در جریان اعتراضات مردم به انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 اتفاق می‌افتد. زمانی که عده‌ای از جوانان در خیابان‌ها به اعتراض نسبت به نتیجه‌ی انتخابات مشغول هستند. موضوعی که دلیل اصلی توقیف این فیلم در طول این شش سال بوده است.

بعد از این‌که ما متوجه ذهن در شرف اضمحلال منیر می‌شویم، «سیما» (با بازی هدیه تهرانی) با عده‌ای از همین جوانان به خانه‌ی او وارد می‌شود. منیر که بی خبر از همه‌جا و در عین ترسی که تمام وجودش را فرا گرفته به معترضان پناه می‌دهد، در ادامه با چالشی جدید مواجه خواهد شد. بعد از این‌که مهمانان ناخوانده‌ی او می‌روند منیر یک علامت بزرگ روی در خانه‌اش می‌بیند. یکی از همسایه‌ها برای او توضیح می‌دهد که این علامت را نیروهای ضدشورش کشیده‌اند تا معلوم شود کدام خانه به معترضان پیام داده. منیر گمان می‌کند که قرار است به زودی مامورین به خانه‌ی او ورود کنند و با گشتن خانه به چیزهایی پی ببرند که برای او و سیما و فرزندش که می‌خواهد فردا به ایران بازگردد دردسر ایجاد کنند. منیر خاطره‌ی خوشی از حضور مامورین حکومتی در خانه‌اش ندارد.

بازی شیرین یزدان بخش در نقش منیر صمیمانه، بدون آلایش و کاملا باورپذیر است و او به خوبی توانسته در فضای فیلم غوطه‌ور شود و داستان را به پیش براند. یزدان‌ بخش احتمالا از جمله بازیگران زن سینمای ایران است که همواره نقشِ مادربزرگ یا کلیشه‌های خانوادگی دیگر به او پیشنهاد می‌شود، اما با هوشمندی آن‌ها را انتخاب می‌کند و بعد به خوبی نقش را به یک پرتره‌ی خاص متعلق به خودش تبدیل می‌کند. اتفاقی که در فیلم امیریوسفی نیز رخ داده است. منیر فاصله‌ی کمی با دوربین فیلم دارد و به طور مستقیم با تماشاگر حرف می‌زند، احساسات خود را بیان می‌کند و در طول فیلم، چنان‌چه بازی قابل قبول او خانم یزدان بخش نبود، به احتمال فراوان احساس خوبی به مخاطب دست نمی‌داد و تماشاگر از دیدن کلوزآپ‌های نامتعارف بازیگر در حالی که به هذیان‌گویی خود ادامه می‌دهد خسته می‌شد و شاید تماشا نکردن ادامه‌ی فیلم را ترجیح می‌داد.

در خلال روایت فیلم، با صحنه‌های فلش بکی که به دوران‌های مختلفی از تاریخ ایران می‌پردازند مشخص می‌شود که زندگی منیر با این‌گونه رویدادها گره خورده. فیلم در واقع با یکی از همین فلش‌بک‌ها آغاز می‌شود. زمانی که در ابتدای فیلم خبر شهادت فرزندش دقیقا در همین میزانسن تکرار شونده به او داده می‌شود. در این فلش‌بک‌های تعیین کننده و مهم در پیام اصلی فیلم، منیر در را باز می‌کند (زاویه دید اول شخص) و یک نفر که حامل پیام مهمی است، با او شروع به صحبت می‌کند. صحبتی که مروری است بر تاریخ ایران از سال‌های ابتدایی قرن چهاردهم هجری شمسی که مصادف است با دوران پرکشمکش و پرتلاطم تاریخ سیاسی اجتماعی ایران. مردمی که مدام در حال مبارزه هستند و منیر که همواره به نوعی با این اعتراض‌ها رابطه داشته است. در تازه‌ترین روایت تاریخ، این اعتراضات مربوط به انتخابات ریاست جمهوی سال 88 هستند. فیلمساز ضمن نگاهی نمایشی به تاریخ ایران وضعیت اخیر را با پیوند دادن به گذشته‌ی منیر و خانواده‌اش (به عنوان نمادی از جامعه‌ی بزرگ‌تر) به گذشته تشبیه می‌کند.

این‌که منیر می‌تواند از وضعیتی که فکر می‌کند قرار است به زودی گریبان‌گیر خود و اطرافیانش شود رهایی یابد مسئه‌ی دیگری است که ذهن تماشاگر را به خود مشغول می‌کند. کارگردان و نویسنده‌ی فیلم با هوشمندی قابل تاملی به شخصیت منیر نزدیک می‌ماند تا بتواند حس ترس و وحشت ناشی از تعلیق به وجود آمده برای «فردا» را بدون کم و کاست منقل کند. فروپاشی ذهنی منیر زمانی اتفاق می‌افتد که او مستاصل و درمانده و زمانی که از همه‌ی کمک‌های ممکن قطع امید کرده به پاکسازی منزل خود مشغول می‌شود. از این‌جا قصه‌ی اصلی فیلم آغاز می‌شود و منیر شروع می‌کند به حرف زدن با قاب عکس‌ها. عکس‌هایی که زنده می‌شوند و جواب او را می‌دهند تا او یکی یکی شواهد موجود در خانه را به کیسه زباله‌ای منتقل کند.

تاریخ مملکت دوباره مرور می‌شود. این بار با شخصیت‌های حاضر در قصه‌ی جدید منیر با قاب عکس‌هایش. همسر منیر با بازی اکبر عبدی اولین شخصیتی است که به این داستان اضافه می‌شود. تازه متوجه بعد دیگری از خانواده‌ی او می‌شویم. همسرش که در زمان پهلوی کاره‌ای بوده گذشته‌ای دارد که وابسته به تاریخ ایران است. او همزمان با چرخش تاریخی حکومت پس از انقلاب 57 تغییر کرده و اگرچه در باطن برایش اپیفنی قابل درکی رخ نداده حداقل در ظاهر به مرد متفاوتی تبدیل شده است. همه‌ی گذشته‌ی مرد از میان رفته که در آلبوم‌های عکس و یادگاری‌های دوران جوانی باقی مانده‌اند در مواجهه با نگاه تمامیت‌خواه جدید حکومت اسلامی محکوم به فنا هستند. جوانی رامین و گذشته‌ی «منصور» (برادر منیر با بازی شهاب حسینی) هم سرنوشتی مشابه دارند. سرنوشتی آمیخته با افسوس و حسرت. منیر ناچار است تا هر نشانی از گذشته در این خانه وجود دارد را پاک کند. تنها یک نفر از این خانواده (فرزند شهید شده) که بدون کم و کاست خط امام را دنبال کرده از این پاکسازی جان سالم به در می‌برد.

از این به بعد داستان در عرض حرکت می‌کند و ما با هر خط دیالوگ به گوشه‌ای از شخصیت‌های داستان پی می‌بریم. شخصیت‌هایی که هر کدام داستان به خصوص خود را دارند و نقطه‌ی اتصال آن‌ها به یکدیگر «منیر» است. منیر که کاملا وارد بازی قاب عکس‌ها شده و نه تنها در داستان آن‌ها دخالت می‌کند که از آن‌ها تاثیر می‌پذیرد. گفتگوهای چالشی که بین شخصیت‌های فیلم شکل می‌گیرد فیلم‌نامه را از ریتم می‌اندازند و کمکی به پیشبرد داستان و شخصیت‌پردازی‌ها نمی‌کنند، بلکه به شدت از محبوبیت «منصور» که سیمای دوست‌داشتنی و قابل درکی داشته می‌کاهد، چون اساسا دیالوگ‌های شعاری و ارائه‌ی تصویری سطحی از یک مجاهد با گرایش چپ در این سینما نمی‌گنجد. همه‌ی خرده‌داستان‌های مرتبط با منصور (منهای رابطه‌اش با سیما) تنها به کم شدن جذابیت فیلم و خسته‌کننده شدن آن منجر می‌شوند. در حالی که خاتمه‌ی داستان منیر و عکس‌ها با حضور قاب عکس منصور همراه می‌شود. قابی که با وجود این‌که خطرناک‌ترین سرنخ‌ها از گذشته‌ را در خانه مخفی کرده اما خودش از همه خطرناک‌تر است. آن‌ها از عکسِ او هم می‌ترسند. اما این‌که آن‌ها واقعا چه کسانی هستند مشخص نیست. چون فیلم در این جا موضع مشخصی اتخاذ نمی‌کند و آن‌قدر در توهمات منیر غرق شده که اساسا موضع‌گیری برای آن ممکن نیست.

فیلم‌ساز از موقعیت پیش آمده استفاده می‌کند تا با تلاش در راستای تبدیل کردن حکومت به یک خبیث کلاسیک بزرگ از آن در راستای ضدقهرمان‌سازی استفاده کند. اتفاقی که به واسطه‌ی صداهای بیرون و وحشتی که مدام از خارجِ خانه منیر را تهدید می‌کند میسر می‌شود. ترس آیکونیکی که امیریوسفی با این تکنیک در فضای فیلم خود دوانده یک دست‌آورد بزرگ برای سینمای ایران است. از آن‌جا که اطلاعاتِ خارج از خانه توسط افراد دیگر به منیر داده می‌شوند و همزمان با او تماشاگر هم این اطلاعات را در حالی می‌گیرد که هیچ‌کدام از خانه خارج نشده‌اند، این وحشت تا سکانس پایانی فیلم باقی می‌ماند.

فیلم از جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری خوبی برخوردار است و به جز یکی دو ایراد زاویه دید در بازیگران نسبت به صحنه‌ی نهایی، مشکل دیگری در آن نیست. جلوه‌های ویژه‌ی فیلم به قدری خوب هستند که به نظر تماشاگر تاریخ‌گذشته و متعلق به بیش از 5 سال پیش نرسد و این خود نکته‌ی مثبت مهمی است برای فیلمی که 6 سال خاک خورده و حالا آزاد شده است. تدوین فیلم شاید کمی نسبت به فیلم‌های روز سینما عقب‌مانده و آرام به نظر برسد. با این حال، پیوستگی روایت به خوبی حفظ می‌شود و خبری از قطع‌های بی‌مورد و نگران‌کننده نیست. محسن امیریوسفی برای ساخت این فیلم مهم و تاثیرگذار خود از بهترین‌ها استفاده کرده و هم اصلانی در فیلم‌برداری فیلم سنگ تمام گذاشته و هم مصطفی خرقه‌پوش کار تمیز و متناسبی ارائه داده است. تورج اصلانی در فیلم‌برداری آشغال‌های دوست‌داشتنی به اندازه‌ی خود خوب و بیش از اندازه‌ی متعارفش متفاوت و زنده است و دوربین فیلم یکی از ارکان موفقیت آن محسوب می‌شود که می‌تواند در هر جشنواره یا رقابتی مدعی دریافت جایزه شناخته شود.

با طلوع خورشید و زمانی که منیر کیسه‌ی زباله را از آشغال‌های دوست‌داشتنی پر کرده و می‌خواهد به سطل زباله‌ی سر کوچه بیاندازد، منطق فیلم در معرض فروپاشی قرار می‌گیرد. فضای ذهنی‌ِ منیر دگرگون نمی‌شود و او همچنان به گفتگوی خود با قاب عکس منصور (که حالا می‌خواهد خودکشی کند) ادامه می‌دهد. تنها عضو این خانواده که حتا قاب عکس او هم باید به زباله‌دانی انداخته شود یک سابقا کمونیستِ اعدام شده در دهه‌ی شصت شمسی است. فیلم وانمود می‌کند که بیشترین مشکل حکومت ایران با این آدم‌ها بوده، در حالی که برای این ادعای خود دلایل کافی مطرح نمی‌کند. فیلم‌ساز در عین حال که می‌خواهد با جانبداری به مسئله‌ی 88 ورود نکند، زاویه‌ی دید خود را به نفع معترضان انتخاب کرده است. به همین خاطر در پایان سعی می‌کند با تعدیل نگاه خود نسبت به حکومت، ژست خود را نسبت به واقعیت تغییر دهد. در انتها اما این ژست به تمارضی هنرمندانه تبدیل می‌شود. فیلم‌ساز زمانی که شخصیت اصلی داستان را از خانه خارج می‌کند تقریبا همه‌ی حرف‌های خود را پس می‌گیرد، اما نشان می‌دهد که پشیمانی دیگر جواب نمی‌دهد. منیر با کمی مکث تصمیم خود را تغییر می‌دهد و به دنبال آشغال‌های دوست‌داشتنی می‌دود، غافل از این‌که دیر شده. مثل حالا که شش سال از زمان اکران فیلم گذشته و تقریبا دیر شده است.

فیلم امیریوسفی اساسا فیلم مردم است. توهم وحشتناک مردم از ورود حکومت به خصوصی‌ترین لحظات زندگی و خانه‌ی آن‌ها را فریاد می‌زند و نشان می‌دهد که چگونه در وقایع بحرانی مردم حتا گمان به شنود تلفن خانه‌ی خود می‌برند. فیلم با صدایی واضح از حکومت دژخیمی بی‌پروا می‌سازد که با مصادره‌ی حقوق و سانسور وحشتناک سال‌ها تلاش کرده تا زندگی مردم را آن‌طور که دلش می‌خواهد ترتیب دهد. اما این وضعیت به هر حال با تلاش‌هایی همواره تعدیل گشته و همان‌طور که روزگاری دستگاه پخش ویدئو ممنوع بود و حالا آزاد شده، مردم به خیلی دیگر از آزادی‌های مسلم خود رسیده و خواهند رسید.

1 نظر
  1. امیر جلالی علیایی می‌گوید

    با سلام و خدا قوت. نقد خیلی خوب و منصفانه ای بود بود. من شخصا این فیلم رو خیلی دوست دارم بخاطر سبک بخصوص فیلمساز عزیز.

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.