فیلم کارآگاه پیکاچو بهعنوان اولین اقتباس سینمایی از دنیای پوکمون، بینقص نیست اما نمونه بهتری از آن هم وجود ندارد. با گیمنیوز در ادامه همراه باشید.
اقتباس از یک اثر دیگر ریسک بزرگی است و نتایج این ریسک را بارها در دنیای بازیهای ویدیویی دیدهایم. هنگام ساخت عنوانی از روی یک فیلم، داستانهای سینماتیک آن تا مرز شکست بسط مییابند تا عناصر بازیها در آن گنجانده شود. برعکس این مقوله حتی ترسناکتر است؛ تقریباً در تمامی موارد، اثر مورد اقتباس درست درک نمیشود، یا در مواردی از روی عنوانی اقتباس میشود که چیز چندانی برای عرضه روی پرده نقرهای سینما ندارد. فیلمهای ساختهشده از روی مجموعه بازیهای هیتمن و توم ریدر دو مثال واضح از این مسئله هستند.
اما آنچه که فیلم کارآگاه پیکاچو را متمایز میکند آن است که دقیقاً چیزی را از دنیای پوکمون با خود آورده که بزرگترین نقطه قوت آن است. قطعاً مواردی بوده که سازندگان بههر طریق ممکن باید آن را به نحو احسن انجام میدادهاند؛ از جمله طراحی کاراکتر پیکاچو. واکنشهای بسیار منفی علبه طراحی سونیک پس از انتشار اولین تریلر آن بهخوبی گویای این مسئله است. اما به ارمغان آوردن دنیای پوکمون در زندگی واقعی و حفظ لحنِ درست، نقطهای بوده که شکست یا پیروزی فیلم در آن تعیین میشده است. کارآگاه پیکاچو بهشکل ظریفی از این چالش سربلند بیرون آمده و در این راه از شگردهای جالبی بهره گرفته که در ادامه بدان میپردازیم.
تصمیم سازندگان مبنی بر انتخاب بازیای با همین نام محصول سال ۲۰۱۶ بهعنوان منبع اقتباس، در ابتدا کمی نگرانکننده بود، اما اگر از نقطه نظر سینمایی به آن بنگریم، میبینیم که تصمیم درستی بوده؛ ورود بهدنیای پوکمون از دریچهای محدود، امکان بازی با دستههای مختلف بینندگان اثر را ممکن کرده است. تازهواردها به این دنیا یا متولدین دهه ۹۰ که زمانی طرفدار این مجموعه بودهاند و حالا خود صاحب فرزند شدهاند، بهآرامی با وضعیت حال حاضر این دنیا آشنا میشوند. همزمان طرفداران پروپاقرص پوکمون بشدت مشغول ارجاعات عمیق فیلم و چگونگی جایگیری آن در این دنیا خواهند شد.
سکانس آغازین فیلم بهسان نامهای عاشقانه برای طرفداران بازیهای اصلی پوکمون است. دو دوست پنهانشده میان علفها که در کمین گیرانداختن یک پوکمون هستند و زمانی را بهخاطر میآورند که کودکانی خیالباف با رویای تبدیل شدن به «تمریندهنده پوکمون» بودند. زندگی آدم بزرگها اما حالا تیم، شخصیت اصلی داستان، را کاملاُ درگیر خود کرده است؛ او حالا صرفاً یک کارگزار بیمه است و دیگر خبری از رویای تبدیل شدن به «اش کچوم» نیست. اما پیغام اصلی آغاز فیلم روشن است: دنیای پوکمون که طرفداران عاشقش هستند قطعاً در فیلم کارآگاه پیکاچو برپاست و جایی در آن بیرون، باشگاهها، گروه راکت و مراکز پوکومن مشغول فعالیت هستند، اما فیلم بهسرعت از آنها فاصله گرفته و مسیر خودش را در پیش میگیرد.
فیلم این کار را با انتقال اتفاقات به شهر رایم انجام میدهد؛ مکانی بیهمتا در دنیای پوکمون. نوعی آرمانشهر پوکمونی ساخته پروفسور پوکمون فیلم، که برخی محدودیتهای این دنیا را کنار گذاشته است. نبرد پوکمونها در سطح شهر غیرقانونی است و تنها در رینگهای مبارزه زیرزمینی مخصوص انجام میشود. این موجودات به جای نگهداری در پوکبالها، زندگی ارگانیکتری در کنار انسانها را تجربه میکنند. کانتو، جوهتو و آلولا و امثالشان در دنیای فیلم حضور دارند و حتی به آنها اشاره هم میشود، اما اینجا مکانی متفاوت با قوانینی متفاوت است؛ این قوانین در موارد زیادی کاری میکنند که دنیای پوکمونها نسبت به دنیای واقعی حس بیگانگی کمتری منتقل کند.
این اقتباسی بسیار هوشمندانه است و دقیقاً به همیچن جهت است که فیلم جواب میدهد. کارآگاه پیکاچو هرگز در حال عقبگرد نیست تا عناصر بازی را قرض بگیرد، بلکه با هرآنچه برای روایت مخصوص خودش نیاز دارد جلو میرود. بهشکل غافلگیرکنندهای، این فیلم در نقاطی این حس را منتقل میکند که میخواهد داستانی تماماً متفاوت را روایت کند، اما درست در همان لحظه نشان میدهد که داستان اصلی هنوز همان است، منتها با شیوه روایت مخصوص فیلم. این مثالی بینقص از راه رفتن بر طناب نازک میان روایت قابل درک برای تازهواردها و پیچیدگیهای مجموعهای دوستداشتنی و قدیمی است. شاید حتی بتوان گفت که فیلم کارآگاه پیکاچو این کار را بهتر از سهگانه دنباله جنگ ستارگان انجام میدهد.
این بینش قوی نسبت به دنیای پوکمون راه را برای درخشیدن چیزهای دیگر باز کرده است. طراحی کاراکترها و جلوههای گرافیکی فوق العاده، وفادار به منبع اقتباس و در عین حال متمایز از تمامی جنبهها هستند. شخصیت جاستیس اسمیت دوستداشتنی و قابلباور است و حضور او بهعنوان فردی چندملیتی در نقش اصلی نکتهای مثبت برای هالیوود بهشمار میرود. عملکرد رایان رینولدز در فیلم در قالب پیکاچوی بامزه، تیکهپران و معتاد کافئین، به همان اندازه که پس از دیدن تریلرها انتظار داشتیم، درخشان است. نقشآفرینی رینولدز دقیقاً همان مقدار طنزی که فیلم احتیاج دارد را به آن تزریق میکند. این لحظات کمدی بسیار خندهدار و سرگرمکننده هستند، اما نه با استفاده از حرکات مضحک یا شیطنتهای بامزه کاراکترها. در عوض فیلم با دیالوگهای ظریف شما را به قهقهه وا میدارد.
ایرادات فیلم را حول داستان میتوان پیدا کرد. پدر تیم ناپدید شده و گمان میرود که مرده باشد، اما پوکمون او که یک پیکاچو است، بهطور ناگهانی توانایی حرف زدن با تیم را پیدا میکند. این دو با یکدیگر همراه میشوند تا پرده از رازی مرموز مربوط به توانایی عجیب پیکاچو و غیب شدن پدر تیم را بردارند. طی این مسیر، وقایع اندکی بیش از حد در آزمایشگاههای مخفی گیر میافتند و فیلم با فلشبکها و چند مورد احمقانه مانند دستگاه هولوگرافیکی که وقایع گذشته را بازپخش میکند، بهطور آشکار و مستقیم آنچه را که در حال رخ دادن است توضیح میدهد. البته که این فیلمی برای خانوادهها و کودکان است، اما همچنان کمی بیش از حد آشکار است.
نکته منفی دیگر فیلم، تعهد کمی افراطی به منبع اقتباس است. چندین دیالوگ و جوک در فیلم وجود دارد که برای درک آنها باید اطلاعاتی از قبل داشته باشید. نحوه اقتباس فیلم عالی است، اما گاهی اوقات بیش از حد به سمت طرفداران قدیمی مجموعه متمایل میشود. بهعلاوه موسیقی هنری جکمن که سابقه درخشانی همچون تولید موسیقی متن آنچارتد ۴، کاپیتان آمریکا و مردان ایکس را در کارنامه دارد، در کارآگاه پیکاچو ناامیدکننده است. خود مجموعه پیکاچو از گنجینهای ارزشمند از موسیقیهای ماندگار برخوردار است که میشد از آنها قرض گرفت، اما بهجز مواردی اندک، موسیقی متن فیلم در سطح معمولی باقی میماند.
همه این موارد در مقایسه با مشکلاتی که سایر فیلمهای ساختهشده براساس بازیهای ویدیویی داریم، بهواقع هیچ محسوب میشوند. فیلم کارآگاه پیکاچو آنجا که باید، عملکرد خوبی دارد و در نهایت فیلمی سرگرمکننده و پر از عشق است. عشقی واضح نسبت به تمام جنبههای مجموعه پوکمون، چه سریال تلویزیونی، چه انیمه، چه مانگا و چه بازیهای آن. از همه چیز بهتر، قابلیت درک فیلم بدون نیاز به تقریباً هیچ دانش قبلی نسبت به این دنیاست. با چراغ سبز گرفتن تولید قسمتهای بعدی، آیندهای هیجانانگیز برای ارتباط بازیها و دنیای فیلم متصور هستیم.