فصل هشتم و آخر سریال بازی تاج و تخت به پایان رسید و موجی از انتقادات بسیار تند را از سوی هواداران، مخاطبان و همچنین منتقدین بر خود برانگیخت. قسمت ششم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت با امتیاز 4.3، کمترین امتیاز را در بین اپیزودهای این سریال کسب کرد. عدهای با تشکیل دادن کمپینی نمادین خواهان ساخت دوبارهی فصل هشتم شدند. بسیاری از مشترکین HBO نیز با تمام شدن این سریال و ناامید شدن از این شبکه اشتراک خود را لغو کردند. در بین منتقدین هم تمامی نقدها نظر به ضعف بینهایت داستان و پایانبندی بسیار ضعیف آن داشته است. عدهای حتی تا آنجا پیش رفتهاند که فصل نهایی این سریال را میخ اول بر تابوت HBO میدانند و زوال این غول سریالساز جهان را از این قسمت فصل هشتم وعده میدهند. اما باید دید علت این حجم از انتقاد از فصل آخر سریال بازی تاج و تخت از طرف حرفهایها و مخاطبان عام سریال چیست. در ادامه با نقد و بررسی قسمت ششم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت با گیمنیوز همراه باشید.
یکی از اصول داستاننویسی مدرن، توجه به رعایت منطق درونی داستان است. احتیاجی نیست که تمام وقایع داستان امکان اتفاق افتادن داشته باشند. فقط کافی است که با پیشزمینههایی که از قبل در داستان ذکر شده، تعارض یا تناقض نداشته باشند. میتوان در داستان، قصهی یک غول سه چشم را ذکر کرد که ازقضا از مزهی شیرینی متنفر است. این غول با اینکه وجود خارجی ندارد اما تا پایان داستان و اگر اتفاق غیرمترقبهی دیگری نیفتد مجاز نیست که شیرینی بخورد. یا مثلاً اژدهایی را فرض کنید که در خونریزی و خشونت همتا ندارد. این اژدها نمیبایست برخلاف روال قبلی -مگر به علت خاصی- دست از خشونت بکشد. در غیر این صورت منطق روایی داستان دچار اعوجاج و سکته میشود. برای بازی تاج و تخت بار-بالأخص فصل هشتم- انتظاراتی که ما از شخصیتهای داستان داریم برآورده نشد. در قسمتهای ابتدایی کسانی که تا دیروز برای سر بریدهی یکدیگر جایزه گذاشته بودند حال برای یکدیگر داستان عاشقانه و خاطرات گذشتهی خود را تعریف میکردند. این با برداشت ما از هویت شخصیتهای سریال و همچنین برداشت ما از روان و رفتار انسان تعارض دارد. برای ما تصور کسی که بعد از کینهی بسیار ناگهان استحاله پیدا کند و تبدیل به دوست بشود در عالم انسانی بسیار دور از ذهن و بعید است. فارغ از اینکه استحاله نقص داستان است، تغییر ناگهانی شخصیتها با منطق روایی خود داستان هم همخوانی ندارد. چراکه نیکی اکنون آنها، دال بر آمرزش و رستگاری آنهاست نه صرفاً قراردادی در جهت پیشبرد داستان.
گفتیم که استحاله نقصی برای داستان است. چراکه گویی زمینههای تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و ساختار قدرت پسِ پشت داستان، برای تغییر با شیب کم شخصیت کافی نبوده و حال باید با دگرگونی چکشی بتوان سوی داستان را مشخص کرد. چه خاندان لنیستر، چه دیگر اهالی شمال، چه کرم خاکستری یا اژدها، همگی با چنین وضعیتی مواجهاند. خانوادهی لنیستر که از هیچ جنایتی رویگردان نبودهاند حال برای نجات یکدیگر تا سرحد مرگ پیش میروند. اهالی شمال که برای انتخاب یک شاه از میان خود، بارها جنگ کردهاند حال در کمتر از پنج دقیقه با دیگر اهالی قلمرو هفتاقلیم مذاکره میکنند. کرم خاکستری که همه او را به شجاعت میشناسند اکنون بر سر کشتن یا نکشتن قاتل ملکهی خود حاضر میشود که توافق کند. و در پایان اژدها که ارتباط بیواسطهای با مادر خود داشته است، هنگام مرگ وی، بهجای درگیری با قاتل او، تخت آهنی را میسوزاند.
نکتهی دیگر حذف شخصیتهای اصلی بهسادگی هرچهتمامتر است. چنانکه دیدیم سرسی، جیمی و دنریس هرکدام از ستونهای سریال محسوب میشدند. اما مرگ آنها نه بهمثابهی قصهی طولانی زندگی گذشتهی آنها، بلکه بهعنوان مرگ شخصیتی فرعی نشان داده شد. برای نقطهی اوج و گرهافکنی و گرهگشایی اانباید موجی آرام در طول قصه تشکیل داد. این انقطاع ناگهانی شخصیت از داستان، مرگ او را بیهوده و بیمعنی میکند. نسبت مرگ دنریس با اتفاقات پیرامون تنها در سی دقیقه از هشت فصل بافی ماندهی سریال، آن را تبدیل به انباشتهای از شخصیتپردازیهای بیهوده کرد که نمیتوان به ذهن خلاق کارگردان یا نویسندهاش اعتمادی داشت.
با اتمام این سریال از HBO حال تمامی نگاهها به سمت سریال دیگر و پرطرفدار HBO یعنی وستورلد است. بسیاری از صاحبنظران صنعت سریال و سینما معتقدند که این اتمام ناگهانی و باعجلهی سریال بازی تاجوتخت سیاستی برای جذب مخاطب برای دیگر سریال پرهزینهی HBO یعنی وستورلد است. باید دید و منتظر ماند که آیا وستورلد هم در پایانبندی به سرنوشت محتوم دیگر سریالهای HBO مبتلا میشود یا خیر.