کارگردانهایی که بازیهایی عالی در فیلمهای خود ارائه دادند-قسمت سوم
8: کریستوفر گست
سازندهی “صبر برای مرد قلابی”، “بهترین در نمایش” و “یک ذهن قدرتمند”، کریستوفر گست سالهای زیادی را در رادیو و تلویزیون گذراند قبل از اینکه نقشی در فیلمِ راب رینر، “این یک اسپینال تپ است” را بازی کند، یک مستند تقلبی دربارهی تغییر قیافهی یک باند ساختگی از نظر نام و لقب است که در بین انجمنها و جوامع باندها راکِ همگانی خوشگذرانی و فضولی میکنند.
فیلمهایی که گست بعد از کارِ راب رینر ساخت، کمتر یا بیشتر همان فرمتی را دنبال کردند که در “این یک اسپینال تپ است” برگزیده شده بود، کمتر با فیلمنامه کار میکرد، او ترجیح میداد که یک پس زمینه از کاراکتر را به بازیگران بدهد و تعدادی نشانه از اینکه اتفاقات کجا به وقوع میپیوندد، و میگذاشت که آنها فیالبداهه حرکات را انجام دهند. آن چیزی که خیلی ریسکی ظاهر شده بود، توسط دو عامل مهم کنترل میشد.
اولا،گست معمولا در استایل مستندهای تقلبی فیلمبرداری میکند و دادن بازی واقعگرا خارج از لحن فیلم نیست. دوما، او عموما بازیگرها را بر اساس تجربیاتشان در کمدیهای بدیهه گویی انتخاب میکرد.
7: کنت برانا
اگرچه او در بین مردم بیشتر به عنوان بازیگر شناخته شده است تا یک کارگردان، با بازی در فیلمهایی همچون “هری پاتر و مقبرهی رازها” و “والکیری” یا کارگردانی فیلمهای عامه پسندی همچون “کاراگاه” و “تور”، ولی بزرگترین آثارش در سینما ساخت سری فیلمهای اقتباسی از آثار ویلیام شکسپیر است، اگرچه داستانهای شکسپیری برای سینما ناشناخته نیست اما یک چیز خاصی دربارهی سودائیِ او وجود دارد.
از بین آنها میشود به بازی در “هنری پنجم” که آنرا اقتباس و کارگردانی کرد نام برد، “گرفتاریهای بسیار بر سر هیچ چیز”، “هملت”، “عاشق کارگرهای از دست رفته باش” و “همانطور که تو دوست داری”، که در همهی آنها بازی کرد به غیر از آخری.
از بین همهی این فیلمها، میتوان از جاه طلب ترینشان را بعنوان “هملت” نام برد. زمان فیلم بیشتر از چهار ساعت است، برانا که در نقش اصلی هم بازی میکند، ورژنی مشروح از دیالوگ را به کار میگیرد که بازسازی شدهاند تا به صورت مبهمی قرن 19 را بازسازی و بر روی 70 میلیمتری فیلمبرداری کنند. با اینکه فیلم در باکس آفیس موفق نبود ولی به عنوان یکی از بهترین و وفادار ترین اقتباسها از آثار شکسپیر به جساب میآید.
6: الحاندرو خودوروسکی
فراتر از اینکه او به سادگی فیلمهایش را مینویسد، کارگردانی و در آنها بازی میکند، او سعی کرده تا فیلمش را با زندگی و شخصیت خودش بیامیزد، نوعی از متالوژی شخصیتی را همراه با آرمانهای متافیزیکی خلق کند. مشهودترین مثال “رقص واقعیت” خواهد بود، آخرین ساختهاش، که در آن پسرش برانتس در نقش پدربزرگش بازی میکند. اما این به صورت بالقوه در تمام آثارش موجود است.
در “ال توپو” که شاید معروفترین فیلمش باشد، خودوروسکی در نقش اصلی که یک هفتتیرکشِ در جستجوی روشن سازی در بیابانی بسیار سمبولیک است، بازی کرده که در سکانس آغازین فیلم، نقش پسر ال توپو را پسرش برانتیس بازی میکند، ال توپو از پسرش میخواهد که یکی از عروسک هایش به همراه عکسی از مادرش را خاک کند، که معنا بخشیدن به انتقالس به دورهی جوانی است. خودوروسکی در زندگی واقعیاش هم از حال و هوای نقشهایش بیرون نمیآید. او از برانتیس خواسته بود تا یک عکس و چند اسباب بازی را در حیات پدرش حفر کند، تا برای باری دیگر از کودکیاش لذت ببرد.
5: وودی الن
شاید یکی از کاملا شناخته شدهترین فیلمسازان آمریکا باشد، استایل فیلمسازی وودی الن سعی در ساده بودن و در عین حال بدون نقص بودن را دارد. کارش را با نویسندگی برای تلویزیون و کمدی استند آپ در دهههای 50 و 60 شروع کرد، او در کمدیهای معینی حضور یافت تا اینکه در سال 1969 فیلم “پول را بردار و فرار کن” که در آن بازیگری، تهیه کنندگی و نویسندگی هم میکرد را ساخت، این فیلم پایهای را بنا کرد که سالها است به عنوان جوهرهی سینمای وودی الن شناخته میشود.
الن بارها تائید کرده که محدودهی بازیاش کاملا محدود است و این با وجود محدوهی بعضی از تولیدهایش مخصوصا در سالهای اخیر، او مواظب بوده که دیالوگهایش را به روش صحبت کردن خودش بنویسد.
با این وجود، از “خوابرو” تا “منهتن” و از “آنی هال” تا “روزهای رادیو”، او سعی کرده که یک پرسونای سرگرم کننده و هذیانی با این حال هدفدار را تاسیس کند، جوکی را دربارهی نازیها تولید کند و معانیِ عمیقِ فیلسوفانه و پنهان را در آثار برادران مارکس را کشف کند.