Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

رد خون بر دست‌های قهرمان | یک سریال؛ «خانه‌ی پوشالی»

1

«دو نوع درد در دنیا وجود دارد؛ یا یک نوع درد است که انسان را قوی‌تر می‌کند  و یا دردی بی‌فایده است. که فقط باعثِ رنج می شود.» فرانک آندروود در حالی که گلوی یک سگ را در دستانش گرفته است چنین حرف‌های هوشمندانه‌ای می‌زند.  چشم در چشم شما خیره می شود. با نگاهی نافذ که سرمایی سخت از آن می‌بارد، و سگ را با دستهایش خفه می‌کند. ما عاشق فرانک هستیم. شاید اعتراف سختی باشد اما ما «واقعا» عاشق او هستیم!

سریال «خانه‌ی پوشالی» محصول شبکه‌ی Netflix است. شبکه‌ای اینترنتی که سریال‌هایش فقط در سایت خود شبکه منتشر می‌شوند و در بسیاری از نقاط دنیا هم می‌توان به آن دسترسی داشت. فصل اول سریال از 1 فوریه 2013 آغاز شد و با وجود بازیگرانی مثل کوین اسپیسی و رابین رایت و همچنین کارگردانی دو قسمت اول که به عهده‌ی دیوید فینچر بود، مخاطبان و البته طرفداران بسیار زیادی دست و پا کرد. اما واقعا چه چیزِ یک درام سیاسی می تواند این قدر جذاب باشد که در حالی که همین مطلب را می‌خوانید افراد بسیار زیادی برای دسترسی به فصل سوم این سریال بی‌تابی می‌کنند و منتظرند تا این فصل بطور کامل در نتفلیکس قرار بگیرد تا یک باره ببلعندش؟ آیا این صرف حضور نام‌های بزرگ است؟ یا اصل قضیه چیز دیگری است؟

بگذارید از فینچر شروع کنیم. نام فینچر یاد آور چه چیزهایی است؟  سوی تاریک این دنیا، آدم های عوضیِ دوست داشتنی، گناه، سیاهی دنیای مدرن و … . پس می توان نتیجه گرفت «خانه ی پوشالی» سریالِ دیوید فینچر است. به راستی چند شخصیت در این سریال می‌توان یافت که بتوان به آنها لقب آدم های خوب را داد؟ یافت نمی‌شوند. در دنیای خانه‌های پوشالی می توان آدم‌ها را به ترتیب شنیع بودن اعمالشان دسته بندی کرد. اگر چنین دسته بندی‌ای را قبول داشته باشیم، فرانک آندروود در راس این آدم‌ها قرار می گیرد و در مرتبه‌ی بعد همسرش کلیر.

در فصل اول، فرانک آندروود به گرت واکر در ازای گرفتن پست «وزارت امور خارجه» کمک می‌کند تا در انتخابات پیروز شود. اما واکر وقتی به ریاست جمهوری می‌رسد، زیرِ قولش می‌زند و از دادن پست و مقام به آندروود خودداری می‌کند. مسلما او خود را با بد آدمی در انداخته است چون از حالا به بعد فرانسیس ( فرانک ) و همسرش تلاش‌هایشان را شروع می کنند تا به مستر پرزیدنت بفهمانند که واقعا با بد آدمهایی در افتاده است.  در راه رسیدن به قدرت، فرانک  نقشه‌ی معینی دارد. «می‌توانی هر کسی را که مانعی در سر راه توست را از بین ببری و همچنین از هر کسی برای رسیدن به قدرت استفاده و سو استفاده کنی» قانون آندروود همیشه و همه جا حکم می‌کند. او یک لحظه دستان کسی که چند لحظه پیش زندگی اش را نابود کرد می‌فشارد و لبخند گرمی هم تحویل‌اش می‌دهد.

houseofcards_poster

فصل اول سریال که شروع می‌شود و همینطور که ما مات و مبهوت اعمال فرانک (چه اسم با مسمایی هم هست برای یک سیاست‌مدار) می مانیم و او را می‌بینیم که در راه رسیدن به ریاست جمهوری تمامی آدم‌های سر راهش را از دم تیغ – اینجا مفهوم تیغ واقعا فرق می‌کند – می‌گذارند، همینطور بیشتر از او خوشمان می‌آید.

چقدر چیدمان بصری این مجموعه به در آوردن حس قدرت و فساد کمک می‌کند. فضاسازی‌های نئو-نوآر، خیابان‌های خیس، راهروهای بی‌روح بزرگ و حتی آن فیلترهای رنگی دوربین. هر فریم از این سریال انگار یک نقاشی کلاسیک باشد. با این فضاسازی‌هاست که وقتی فرانک یک تیغ به دست مردی می‌دهد تا خودش را خلاص کند می توان یک اثرگذاری تمام و کمال را حس کرد.

229148

آدم‌های این سریال – و همان‌طور که گفتیم در راسشان فرانک آندروود – یک مشت آدمِ عوضی هستند!  آدم‌هایی که می‌کشند، می‌دزدند، تجاوز می‌کنند و از دم تیغ می‌گذرانند. آن‌ها از خط قرمزهایی عبور می‌کنند که واقعا ما را آزار می‌دهد و در عمق وجود می‌خواهیم که این آدم‌ها بالاخره به دست قهرمان داستان کشته شوند. اما صبر کنید. داریم از قهرمان خوبی‌ها در سریال «خانه پوشالی» حرف می زنیم؟  در این سریال، قهرمان، همان آدم بده‌ی قصه است. گذشتن از خط قرمزهای انسانی، پیشروی داستان است و تنش را بالا می‌برد. و سوال اینجاست که آیا شر به مجازات می رسد؟

فعلا نمی‌توان به این سوال پاسخ داد. تنها چیزی که در این نقطه می‌دانیم این است که ما عاشق فرانک آندروود هستیم و با عذاب وجدان هم عاشقش هستیم چرا که او با متر و معیارهای انسانی حداقل آدم خوبی محسوب نمی‌شود. او جنایت‌هایی مرتکب می‌شود که رقت‌انگیز است اما ما باز هم دوست‌اش داریم. انگار سوی تاریک انسان – خودمان – را در فرانسیس می‌بینیم و – با کمال تاسف عرض می‌کنم – انگار جنایت‌هایش را درک می کنیم!

قهرمان ما، مردی خالی از ایدئولوژی‌ها مرسوم و تابعِ خود، فرانسیس (فرانک) آندروود مردی است که جز هدفش چیزی نمی‌بیند و موجودی است به شدت داستانی که انگار از دل افسانه ها می‌آید. اما در عین حال نمود انسان مدرن نیز هست. او کسی است که بالاخره بازی را خواهد برد، حتی شده به قیمت ردِ خونی بر دست‌هایش باقی خواهد ماند…

house-of-cards-2

1 نظر
  1. امیرحسین والی می‌گوید

    سریالیه که در لحظاتی که اصلا انتظارشو نداری میزنه با خاک یکسانت می کنه 😐
    به شدت منتظر فصل سومش هستم. کوین اسپیسی هم که محبوب دلهاست <3

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.