یادداشتی بر فیلم هابیت: نبرد پنج سپاه؛ Farewell to Middle-Earth
توجه: متن زیر ممکن است حاوی اسپویلر بوده و قسمتی از داستان فیلم را لو دهد.
رشته افسانههای دنیای تاکین، سال هاست منبع الهام دهها نویسنده و صدها اثر فانتزی در گونههای مختلف ادبیات و رسانه بوده است. از رمانهای بزرگی که طی این سالها با گرته برداری از جهان آردای شگفت انگیز خلق شدهاند، تا آثار بزرگ پیتر جکسون که این افسانهی بینظیر را به شکلی زیبا به دوستداران تاکین هدیه کرد. موفقیتهای سری ازباب حلقهها به قدری زیاد بود که جکسون و دوستان (!) پس از ده سال، دوباره درب این گنجینه را باز کرده و هابیت را نیز به پرده نقرهای آوردند. و اکنون ما با آخرین فیلم از سهگانه هابیت روبرو هستیم که حسن ختامی بر روایت جکسون از دنیای تاکین به حساب میآید.
هابیت کتابی حدود 300 صفحه است. بر خلاف ارباب حلقهها که سه جلد حدود 700 صفحهای است! چیزی که باید مخاطبان سری هابیت بدانند این است که این کتاب به کلی با جو کتابهای دیگر تاکین، علیالخصوص ارباب حلقهها متفاوت است. جوی نسبتا شاد و به ندرت تاریکی بر آن حکمفرماست. تعدادی دورف بامزه و یک هابیت، طی ماجراجوییشان به سمت یک گنجینه میروند. در راه کلی میخندند و شعر میخوانند. نه خبری از لرد تاریکی، سائرون، در آن میبینیم و نه روح تاریک (نکرومنسر) و نه حتی حلقهی جادویی بیلبو را حلقه یگانه مینامیم. نه اطلاعی از گذشته تاریک سرزمین میانه در آن وجود دارد و نه حتی حرفی از استرایدر و گاندور و بقیه. اما نکته هابیت پیتر جکسون، این است که جو غالب آن کتاب شاد و زیبا را ندارد. در عوض جکسون سعی کرده تعدادی از چیزهایی که از سهگانه ارباب حلقهها جا مانده را در این اثر بگنجاند. مشکل ما طرفداران هابیت نیز همین است. هابیت جکسون شاد نیست. شعر ندارد و به زور، قرار است تاریک باشد. جکسون میخواهد در این سری، ارباب حلقهها را ریشه یابی کند و به شدت در این امر ناتوان است. همه چیز به طرز مزحکی از هم گسیخته است. هابیت میتوانست در دو فیلم خلاصه شود، ولی طمع استودیوها و سران آنها، این فرصت را از آن گرفته و سهگانهای را تحویل داده است که گاها خستهکننده میشود و بعضا اینقدر سریع پیش میرود که مخاطب فرصت نمیکند با آن ارتباط برقرار کند. هابیت نه هابیت است و نه ارباب حلقهها. جو هابیت ندارد و ما فرضا این مشکل را نادیده میگیریم. اما مشکل اصلی اینجاست که این سری نمیتواند تاریکی و سیاهی که ادعا دارد را نیز به خوبی به ما عرضه کند. جکسون اجازه نمیدهد بیننده با دیدن دژ آنگمار که در ارباب حلقهها آن گونه وحشت به دلش میانداخت، او را تحت تاثیر قرار دهد. نزگلها و لرد تاریکی به سرعت میآیند و به همان سرعت میروند. این قسمتها در ارباب حلقهها جا مانده اند و اکنون نیز در قامت هابیت نمیتوانند تاثیرگذار باشند. خطری که جکسون در سر راه گروه دورف قرار میدهد، برای بیننده اهمیت نمیابد. خطر سائرون معنا پیدا نمیکند. مخاطب نمیتواند از لرد تاریکی بترسد وهدف سائرون از ورود به این درگیری به خوبی شکل نمیگیرد. روابط عاشقانه مسخرهای که در فیلم گنجانده شده نیز نمیتواند تاثیر خوبی بگذارد. از این دست مشکلات در هر سه فیلم هابیت وجود دارد و همه اینها ناشی از ترکیب ناقص هابیت با ارباب حلقههاست.
نکته بعدی که طرفداران را عذاب میدهد، اسماگ است. این اژدها نقطه تمرکز داستان اصلی است. اصلا همه چیز با حضور او معنا مپیدا میکند. با این حال با تمام تلاش های فوقالعاده ای که بندیکت کامبرباچ انجام داده، اسماگ برای کسی اهمیت نمیابد. او در نیمه دوم فیلم دوم سر و کلهاش پیدا شده و سپس در نیم ساعت اول فیلم سوم، بی هیچ تاثیر درستی از بین می رود. اسماگ در حد یک کرم خزنده پایین میآید و انگار نه انگار که او موجودی است که دَم آتشینش میتواند حلقههای قدرت و احتمالا حلقه یگانه را نابود سازد.
یک موضوع مهم دیگر نیز وجود دارد. هابیت شخصیت منفی درست و درمانی ندارد. خلاص! آزوگ که پتانسیل خوبی برای یک آنتاگونیست ماندگار را داشت، اصلا نمیتواند بار شرارت فیلم را به دوش بکشد. او نه کاریزمای این کار را دارد و نه تواناییش را. اسماگ هم که … اصلا دربارهاش حرفی نزنیم بهتر است. سائرون نیز به قدری حضور کمی دارد که اجازه خودنمایی نمیابد. ضعف آنتاگونیست به قدری در پایان نبرد پنج سپاه اذیت میکند که تمام تلاش تیم سازنده را به باد میدهد. فیلم آخر هابیت میتوانست حکم بازگشت پادشاه را برای این سری بازی کند ولی مشکلات آن بسیار مهلکاند. نبود یک آنتاگونیست کاریزماتیک، ضربه سختی به آن زده است.
مشکل بعدی، از هم گسیختگی نبردهاست. جنگ پنج سپاه اصلا جذابیتی که از آن انتظار داشتم را ندارد. هر کسی ساز خودش را میزند. همه اینها را به جلوههای ویژه بیش از حد آن اضافه کنید. مشکلی که ارباب حلقهها نیز در ادامه به آن دچار شد. اورکها اصلا طبیعی به نظر نمیرسند در حالی که در دو فیلم اول ارباب حلقهها بسیار واقعی و خوب به نظر میرسیدند. همین باعث شده فیلم در اکثر اوقات به یک انیمیشن شبیه باشد. بازی بازیگران نیز به غیر از مارتین فریمن که بینظیر بازی کرده و تا حدی ریچارد آرمیتیج، خیلی چنگی بدل نمیزند.
همه اینها مشکلات سری هابیت از دید یکی از طرفداران دنیای تاکین بود که دیوانهوار عاشق آردا و سرزمین میانه است. کسی که تمام خاطرات کودکی و جوانیاش خیالپردازی در این جهان خارقالعاده بوده. سهگانه هابیت، بسیار لذت بخش است. اشتباه نکنید. صرف دیدن گذشتهی چیزهایی که در ارباب حلقهها دیده بودیم، خودش کلی ارزش دارد. بازی مارتین فریمن خودش میارزد به صدها فیلم مسخره و دوزاری هالیوود. چند دقیقه تماشای الروند بزرگ که شخصیت مورد علاقه من در جهان سرزمین میانه است، اینقدر ارزش دارد که حدود 8 تا 9 ساعت وقت خود را صرف کنم.
تمام مطالب بالا انتظاراتم به عنوان یک طرفدار تاکین بود. هابیت ارزشهای زیادی نیز دارد. با این حال عشقمان به این دنیا، نمیگذارد از ذرهای عیب و ایراد بگذریم. هابیت: نبرد پنج سپاه را ببینید. فقط یک نکته را اصلا فراموش نکنید. هابیت ارباب حلقهها نیست. شاید خودش ادعای آن را داشته باشد ولی نه میتواند و نه قرار است که ارباب حلقهها باشد. هابیت، هابیت است. هرچند می توانست هابیت بهتری باشد.
مجتبی عبدالهی-زمستان 1393
[…] یادداشتی بر فیلم هابیت: نبرد پنج سپاه؛ Farewell to… […]
آقای عبداللهی سلام. قصد دارم از یادداشت شما در مجله ساعت صفر با نام خودتان استفاده کنم. لطفا اگر اجازه می دهید از طریق ایمیل به من اطلاع دهید تا از یادداشت خوبتان بهره ببریم.