پرندگان قهوهای؛ نقد انیمیشن «پرندگان خشمگین»
این روزها هالیوود به درجهای رسیده که از طاقچه، لولهی بخاری، مایع ظرفشویی و توپ پینگپونگ میتواند آثار بلاکباستری و پرخرج تولید کند. در دنیایی که قرار است فیلم «ایموجی» ساخته شود و داستان فیلم «تتریس» آنقدر وسیع است که تبدیل به سهگانه شده، ساخت آثاری از «فروت نینجا»، «پوکیمون» و «پرندگان خشمگین» بدیهی به نظر میرسد. بعد از موفقیت فراگیر در گذشتهی نزدیک و کمرنگ شدن آن در این اواخر، «پرندگان خشمگین» اینبار در قالب انیمیشن پا به دنیای سینما گذاشته و قصد زورآزمایی دارد، اما مشکل اینجاست که توان و بازوان قدرتمند برای این کار را ندارد.
ساخت آثار انیمیشنی، گرانقیمت است و هزینههای گزاف میلیون دلاری میطلبد. به همین دلیل استدیوها تلاش میکنند که باکیفیتترین اثر ممکن را بسازند تا در بازار رقابتی شکست سختی تجربه نکنند. این باعث میشود که ساخت یک انیمیشن بد، از ساخت یک انیمیشن خوب هم سختتر جلوه کند. مشکلی که بسیاری از استدیوها دارند و گاهی در مرحلهی توسعه به آن توجه نمیکنند، بحث فیلمنامه است. هرچه قدر هم یک انیمیشن از نظر بصری چشمگیر باشد و زیبا به نظر برسد، بدون یک فیلمنامهی قدرتمند، کار سختی در پیش خواهد داشت. معضلی که به شکل ملموس در «پرندگان خشمگین» وجود دارد و آن را به یک اثر تلفشده مبدل ساخته است. شاید این تفکر وجود داشته باشد که «پرندگان خشمگین» برای درجه سنی کودکان است اما در دورانی که اکثر انیمیشنها، خوراک بزرگسالان را فراهم میکنند و آنها را گاهی بیشتر از کودکان با خود همراه میسازند، آیا درست است که یک انیمیشن بدنه اصلی به عقب بازگردد و به کلی مخاطبین بزرگسالاش را فراموش کند؟ مگر اینکه دو سه اشاره به فیلمهای مشهور فرهنگ پاپ از جمله «درخشش» کوبریک – آن هم از ناکجاآباد- را تلاش سازندگان در جذب کنجکاوی مخاطب بزرگسال تلقی کنیم.
فیلمنامه نویس، «جان ویتی» که سریال «سیمپسونها» را در کارنامه دارد، نتوانسته هیچ کدام از محتواهای مورد نظر انیمیشن را به خوبی در ساختار روایت آن پیادهسازی کند. محتواهایی همچون اعتماد، پس گرفتن حق، خودشناسی و مهمتر از همه، کنترل خشم. مسئلهی کنترل خشم در فصل ابتدایی به عنوان پیام اصلی «پرندگان خشمگین» معرفی میشود و اوایل با ورود «رِد» به کلاس کنترل خشم، خوب هم پیش میرود، اما در ادامه، این انیمیشن به شکلی عجیب پیام خودش را پس میزند. در واقع وقتی به انتهای این انیمیشن میرسیم، به این نتیجه میرسیم (فرض کنید مخاطب کودک یا نوجوان به چنین تفکری برسد) که نه تنها خشونت و عصبانیت چیز بدی نیست، بلکه کلید اصلی پیروزی و موفقیت هم محسوب میشود. از آن بدتر آنجایی است که تمام پرندگان جزیره، «رِد» خشمگین را به عنوان رهبر خود انتخاب میکنند. به نظر میرسد که عصبانیت مشکل بزرگی برای رهبران محسوب نمیشود. در نتیجه اگر پیام وارونهی این انیمیشن را به دنیای واقعی بیاوریم، میتوانیم با قاطعیت بگوییم آدم ابلهی همچون «دونالد ترامپ» به طور کامل شایستگی هدایت کشور آمریکا را دارد.
«پرندگان خشمگین» خط داستانی منسجمی ندارد و در تلاش است که داستان تک جملهای «دزدی تخم مرغها» را نزدیک به نود دقیقه کش دهد. شوخیهای اثر در اکثر مواقع کارساز نیستند و دیالوگهایی که نویسنده فکر میکرد هوشمندانه هستند، به درجهی احمقانه نزول کردهاند. اوضاع وقتی بدتر میشود که میبینیم هیچکدام از شخصیتها برای کارهایی که انجام میدهند، انگیزهی مشخصی ندارند. چرا «رِد» که سالهاست از جمع پرندگان طرد شده و به انزوا رفته، حالا بزرگترین دغدغهاش مردم جزیره شده؟ آیا مخاطب برای ارتباط برقرار کردن با شخصیتهای اصلی، نباید آنها را بشناسد؟ با چند شخصیت تیپ خوش آب و رنگ اما کاغذی و سطحی، آیا میشود مخاطب را راضی کرد؟ همهی این اشتباهات منجر به این شده که انیمیشن در هیچ صحنهی دراماتیکی موفق عمل نکرده و مخاطب با بیتفاوتی از کنار آنها بگذرد.
در بخش صداپیشگی، «شان پن» را داریم که صحبت نمیکند! حداقل اگر «گروت» در فیلم «محافظین کهکشان» یک جملهی «من گروت هستم» را تکرار میکرد، این انیمیشن از آن هم پیشی گرفته و «شان پن» در نقش «ترنس» فقط صدای خرخر از خودش در میآورد. یعنی مثلا یک آدم معمولی نمیتوانست خرخر کند و حتما به «شان پن» نیاز بود. از سوی دیگر، باقی صداپیشگان با اینکه صحبت میکنند اما وضعیتشان گاهی از همان خرخر کردن «شان پن» هم بدتر است. خصوصأ در نیمه دوم فیلم که صداپیشگی فردی مانند «دنی مکبراید» به طور کامل خنثی شده و گویی اصلأ حوصلهی حرف زدن ندارد. «جاش گد» در این میان بهترین عملکرد را داشته و توانسته با شخصیت «چاک» عجین شود. شخصیت «چاک» احتمالا بهترین شخصیت این انیمیشن است و حضورش بسیاری از سکانسها را قابل تحمل میسازد.
«پرندگان خشمگین» یک انیمیشن معمولی است که هیچ چیز به این ژانر اضافه نمیکند. این فیلم نه میتواند نظر مخاطبین بزرگسال را جلب کند و نه در ارائه پیامهایش به کودکان موفق است. شاید از نظر بصری کمی رنگارنگ باشد اما از نظر کیفیت، توان رقابت با انیمیشنهای درجه یک این روزها را ندارد. محتملأ بزرگترین دستآورد انیمیشن، سکانسی است که در آن، نماد آمریکا یعنی «عقاب» روی دریاچهی خِرد و حکمت ادرار میکند. باید این سکانس را برای یک وطنپرست سالخوردهی آمریکایی پخش و عکسالعمل او را مشاهده کنید، فقط باید مواظب باشید که دچار سکتهی قلبی نشود.