Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نقد فیلم «خشمگین۷»؛ جهنم موتورها و اگزوزها در دست کارگردانی جدید

0

مجموعه‌ی “سریع و خشمگین” که از قسمت سوم تا ششم توسط جاستین لین هدایت شد، اکنون به دستان مولف سینمای وحشتِ چند سال اخیر، جیمز وان سپرده شده که توانسته فروش بسیار چشمگیری داشته باشد و همچنین بازخورد‌های قابل قبولی را از سوی تماشاگران کسب کند.

فکر نکنم که هیچ فیلمی به اندازه‌ی اکشن‌های این روزها بتواند نشان دهد که داستان اهمیت چندانی ندارد! البته شاید به نظر این عمل ماهیت خود ژانر بیاید، جان ویک با داستان خود این را کاملا نشان داد، “خشمگین7” هم به همین شکل، با همان داستان همیشگی اما اینبار با یک تفاوت، “خشمگین7” دل را دریا زده و از داشتن هرگونه منطقی فرار کرده، که این عمل فیلم را تبدیل به احمقانه‌ای جالب می‌کند!

گویی سازنده‌های این فیلم از سازنده‌های اسپایدرمن چیزی یاد گرفتند و آن این است که اگر نقش‌های منفی را افزایش دهید، به همان اندازه فیلم بهتری تحویلتان می‌دهد، فیلم با جیسون استاتهام به عنوان نقش منفی شروع می‌شود که برادر شاو است، کسی که در قسمت قبل نقش منفی بوده، او تصمیم می‌گیرد که بیاید و مبارزه‌ی ناتمام برادر خودرا تمام کند(و مسلم هم است که نمی‌تواند!). فیلم نیم ساعت با جیسون پیش می‌رود تا اینکه سازندگان درمی‌یابند که با تنها او نخواهند توانست که تمشاگر پاپ‌کورن به دست را 140 دقیقه در سالن سینما نگه دارند، درنتیجه سر و کله‌ی یک تروریست با یک تراشه پیدا می‌شود و…

همانطور که گفتم “خشمگین7” فراتر از بی داستانی رفته و به بی منطقی رسیده، جیمز وان قصد دست یابی به رده‌ی جدیدی از عام‌پسندانگی و سرگرم‌کنندگی را دارد که به فیلم جنبه‌ی تخیلی و غیرواقعی‌ای تا حدی خنده‌دار داده، این نه یک نکته‌ی منفی بلکه مثبت به حساب می‌آید و فیلم را نسبت به قسمت قبلی جالب‌تر کرده. اینها تنها تغییراتی نیستند که جیمز وان ایجاد کرده، تاثیر موسیقی در فیلم بسیار زیادتر شده که در مواقعی بسیار ناخوشایند است، کمتر صحنه‌ای رادر فیلم پیدا می‌کنید که ساکت باشد، در هر صحنه ما موسیقی مرتبط با آن را داریم، کمدی، اکشن، هیجان‌انگیز و احساساتی، و این اصلا استفاده‌ی درستی از موسیقی نیست، وای، چه چیزی می‌تواند بدتر از ترکیب این اکشن با صحنه‌های احساسی سطحی باشد! جیمز وان با فیلم‌های قبلی‌اش نشان داد که می‌داند چگونه با دوربین بازی کند، اینکه با استفاده از دوربین می‌شود کنش صحنه را تا چه حد به تماشاگر منتقل کرد، در این فیلم هم به همین شکل است، دوربین مخصوصا در صحنه‌های تعقیب و گریز و پرهیجان فیلم حرکات جالبی از خود نشان می‌دهد. برای مثال در فیلم “احضار” دیده بودیم که دوربین چگونه با سوژه حرکت می‌کرد، در اینجا هم جیمز وان برای اینکه بیشتر تماشاگر را وارد موقعیت فیلم خود بکند تا جایی که توانسته دوربین را مطابق حرکت سوژه‌ها تنظیم کرده.

فیلم حالتی اپیزودیک به خود دارد؛ از اینور به آنور، از این شهر به آن شهر، از این کشور به آن کشور، از این موقعیت به آن موقعیت، برای هرکدام هم باید فیلم با حالتی موزیک ویدیویی آن را به ما معرفی می‌کند، از منطقه‌ی مسابقه‌ی جنگ گرفته تا دبی و مهمانیِ شاهزاده، با اینکه حالت زنده بودن به فیلم می‌دهد اما بیش از حد در فیلم تکرار می‌شود. شما را نمی‌دانم ولی من دیگر حالم بد می‌شود از اینکه فیلمی بیاید اینگونه تبلیغات تجاری را در خود بگنجاند، تبلیغ آبجوی کورونا دیگر تبدیل به تکه کلامی بین کرت راسل و وین دیزل شده است! از این دیالوگ‌های تک‌خطی(one liner) که آرنولد آنها را مد کرد و گاه و بی گاه از سوی وین دیزل با آن صدای بم گرفته‌اش شنیده می‌شود، از این همه بازی‌های مصنوعی و بدرد نخور، از تایرس گیبسون مذخرف و آزاردهند‌ای که تنها کاری که قرار است در این فیلم بکند، بخشیدن جنبه‌ی کمدی به آن است ولی ذره‌ای هم با نمک نیست، و در آخر این صحنه‌های رزمی آمریکایی که در آنها بر عکس آسیایی، به علت قدرت رزم پایین، فیلم مجبور است با حرکت‌های سریع دوربین و کات‌های فراوان نگذارد که ما این صحنه‌ها را کامل ببینیم، مثلا صحنه‌هایی که تونی جا در آنها قرار دارد کاملا از این اشکال مبرا‌ هستند، این یکی از تفاوت‌های این فیلم‌ها با شاهکاری همچون “شورش” است.

پایان فیلم به پل والکر فقید که اواسط فیلمبرداری در یک حادثه‌ی رانندگی کشته شد، تقدیم می‌شود. این پایان بهترین داشته‌ی فیلم است: دوربین بعد از نشان دادن چهره‌ی بازسازی‌شده‌ی پل با آن لبخند دلنشینی که به روی صورتش نقش بسته است، به روی نمای هلی شات می‌آید و ما از بالا ماشین پل را کنار ماشین وین دیزل می‌بینیم، او به آرامی و تک و تنها وارد راه دیگری می‌شود، مسیری زیبا که اطرافش چیزی جز درخت نیست، دوربین همچنان که پل را دنبال می‌کند، آرام هم به سمت آسمان می‌رود، صفحه سفید شده و نوشته می‌شود: “برای پل”

تنها بازی خوب فیلم را جیسون استاتهام ارائه داده، واقعا به نقشش می‌آید، استیلش، میمیک صورتش و نحوه‌ی دیالوگ گفتنش با آن لهجه‌ی انگلیسی‌ از او یک هیولای تمام عیار ساخته. سعی فیلم در ارائه‌ی دیالوگ‌های هوشمندانه قابل تقدیر است، سعی دواین جانسون و جیسون استاتهام برای ارائه‌ی بازیِ قابل قبول، قابل تقدیر است، صحنه‌های ماشین سواری بهبود پیدا کرده و هیجان‌انگیزتر شده‌اند.بهرحال، این فیلم و این فیلم‌ها هر چه قدر هم زیبا و خوش‌ساخت باشند، فقط می‌توانند حداکثر به موفقیتی در همین محدوده‌ی خود یعنی سرگرمی برسند. از دیدگاه من فیلمی موفق‌ است که از راه‌های سرگرم‌کننده استفاده کند تا به اهدافی والاتر از سرگر‌م کردن برسد…

5/10

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.