بررسی قسمت هشتم فصل ششم «بازی تاج و تخت»
هشدار: متن زیر قسمتهای عمده ای از سریال را لو خواهد داد.
جدیدترین قسمت از فصل ششم سریال بازی تاج و تخت با عنوان «هیچکس» این هفته پخش شد. این قسمت که انتظار داشتیم اتفاقات جالبی در آن بیفتد و یکی دو تا از خطوط داستانی شخصیتهارو به سرانجامی برساند آنطور که باید ظاهر نشد و حتی نتوانست مقدمه چینی هیجانانگیزی برای قسمت بعد که نبرد وینترفل را در خود جای داده و طرفداران از ابتدای این فصل انتظارش را میکشیدند ایجاد کند. با این همه چند اتفاق مهم حداقل در میرین و قدمگاه پادشاه به وقوع پیوست که پرداختن به آنها خالی از لطف نیست. قبل از شروع بررسی قسمت هشتم جا دارد یک عذرخواهی از شما به علت تاخیر در انتشار این مطلب داشته باشیم؛ در هر حال تب نمایشگاه E3 2016 گیمنیوز را نیز در بر گرفته بود.
همانطور که از نام این قسمت نیز برمیآید، قسمت هشتم از فصل ششم بازی تاج و تخت ارتباط تنگاتنگی با وقایع براووس و داستان آریا استارک داشت. آریا که طی دو فصل اخیر آموزشها و اتفاقات گوناگونی را در این شهر و خانه سیاه و سفید پشت سر گذاشت، بالاخره داستان خود را به سرانجام رساند و اکنون در راه بازگشت به خانه است؛ آن هم تقریبا بدون تاثیر خاصی در سریال. اینکه چرا باید صرفا برای نمایش یک قوس شخصیتی نیمه کاره و نه چندان منطقی، دو فصل حوادث براووس را دنبال میکردیم جای سوال دارد؛ سوالی که شاید خود سازندگان نیز از جواب قانع کننده به آن عاجز باشند. پایان بندی ماجراجویی آریا در کنار جیگن هگار سوای از اینکه چه کارکرد فلسفی مثل تغییر شخصیت وی از یک انتقام جوی صرف به یک استارک واقعی داشت اصلا با انتظارات ما همخوانی نداشته و نمیتواند بینندگان سریال را به خوبی ارضا کند. اتفاقات دو قسمت پایانی در براووس به قدری مضحک و مسخره است که داد همه را درمیآورد. چرا آریا که میداند قاتلی مثل ویف به دنبال اوست اینقدر راحت در شهر گردش میکرد و با خیال راحت روی پل به تماشای مناظر میپرداخت؟ چرا وقتی ویف آریا را زخمی کرد دنبالش نرفت تا کارش را یکسره کند؟ آریا چطور نتوانست حدس بزند ماندن در خانهی بانو کرین که تنها دوست او در براووس است برایش خطرناک است؟ اینها سوالاتی است که جواب مناسبی را دربافت نخواهد کرد. در پایان هم ویف به راحتی در تلهی آریا میافتد و کشته میشود. نه خبری از فریل میشود و نه کمک گریجویها به آریا. حالا آریا قرار است به خانه بازگردد. قرار است دوباره استارکها در خانه گرد هم جمع شوند. خانوادهای که در ابتدای فصل اول از هم پاشید بالاخره به نظر میرسد دوباره در حال برپا شدن است البته اگر در قسمت بعدی اتفاق خاص و غیرمنتظرهای رخ ندهد.
من هم مثل شما از بازگشت سندور کلیگان خوشحال شدم اما هنوز فلسفهی وجود داستان او در این جای سریال را درک نکردهام. بازگشت هاند به هیچ عنوان در شاکلهِ کلی سریال در این فصل جای نمیگیرد و اصولا بار داستانی خاصی به فصل ششم اضافه نمیکند. تصور میکردیم بازگشت او به مبارزه با برادرش ختم شود که اینطور نخواهد شد و نیز برخورد او با انجمن برادری بدون پرچم نیز به حضور بانوی سنگدل منجر نشد چرا که در این قسمت سر بریک دنداریون را صحیح و سالم ملاقات کردیم. حالا سوال اینجاست که صرفا ملحق شدن یک شخصیت محبوب به گروه برادری بدون پرچم چقدر در خلال داستان کارایی دارد؟ فعلا که هیچ. البته شاید برخی آسمان ریسمان به هم ببافند و حضور هاند را در راستای نشان دادن جو این روزهای وستروس بدانند. اینکه وقایع این چند ساله چطور باعث شده شخصی مثل سندور نیز از جنگ خسته بشود. البته من هم شاید تا جایی با این دوستان موافق باشم منتها انتظارم از بازشگت این شخصیت محبوب و تاثیرگذار در فصول گذشته، چیزی بیش از ساخت پسزمینهی داستان بود. یک احتمال دیگر هم شاید این باشد که بازگشت عمو بنجن و هاند نویدی برای بازگشت استنیس باشد که البته چشمم آب نمیخورد.
در میرین چه میگذرد؟ به نظر میرسد سیاست ورزیهای تیریون در این سوی دنیا کاربرد درست خود را ندارند اربابان بالاخره به شهر حمله کردند. منتها سر بزنگاه دنی با اژهایش برگشته تا درمار از روزگارشان دربیاورد. در اینکه تیریون با اعتماد به اربابان اشتباه بزرگی مرتکب شد شکی نیست، با این حال باید این را هم در نظر داشت که او با این کار هر چند به شکل موقت، میرین و جایگاه مادر اژدها را از یک فروپاشی زودرس نجات داد تا خود ملکه سر برسد. از طرفی واریس نیز برای یافتن متحد میرین را ترک کرده و تیریون خودش تنها باید با خشم احتمالی ملکه روبرو شود. حالا سوال اینجاست که دنی و دار و دستهاش چطور از این مخمصه نجات پیدا میکنند؟ آیا مادر اژدها به سان قسمتهای قبلی همهی اربابان و کشتیهایشان را در آتش خواهد سوزاند؟ یا اینکه تیون و ناوگان گریجویها به کمک دنی میآیند؟ من تئوری دوم را محتملتر و دوست داشتنیتر میدانم با این همه از دنریس این فصل هرچه بگویید برمیآید.
سرگذشت بلک فیش نیز در دو قسمت سر آمد و این شخصیت کاریزماتیک که با حضور کوتاهش طرفداران زیادی هم کسب کرده بود، درست همانند سر آرتور دین نیامده بار سفر بست و رفت. به نظر میرسید تنها دلیل پرداختن به داستان قلعهی ریورران، دور کردن سر جیمی از سرسی بود اما نتوانست آن طور که باید تاثیرگذار ظاهر شود. سرجیمی که در چند فصل اخیر از یک شخصیت منفور به یک شوالیهی محبوب طرفداران تبدیل شده بود، در این قسمت دوباره رگههایی از همان کسی که برای سرپوش بر گناهش برن استارک را از پنجره به بیرون پرتاب کرد را نشان داد. هر چند به نظر میرسید تنها راه پس گرفتن بدون خونریزی ریورران همین رفتار سر جیمی بود. در هر صورت من این بخشهای سریال را نیز نسبتا زائد میدانم و به نظرم یا اصلا نباید آن را در سریال به کار میبردند و یا حالا که تصمیم به انتقال آن از کتاب به سریال بود، بهتر بود مانور بیشتری روی آن بدهند.
اما بهترین بخش قسمت هشتم، اتفاقات قدمگاه پادشاه بود. جایی که بر خلاف همه پیشبینیهایمان توطئههای گنجشک اعظم باعث شد شاه تامن قضاوت با مبارزه را در سرتاسر هفت پادشاهی ممنوع اعلام کند و سرسی عملا اخرین تیر ترکشش نیز ناکارآمد شد. در این قسمت اوج ناامیدی، انزوا و تنهایی را میشد در چشمان سرسی هنگامی که با او در دربار پسرش مثل یک زباله رفتار شد، دید. اما صبر کنید… اتفاقاتی در شرف وقوع است. سرسی شنید که شایعات حقیقت داشته اند! کدام شایعات؟ خوب شما را به مکاشفات برن استارک در قسمتهای قبل ارجاع میدهم و جایی که او شاه دیوانه را میبیند. اگر شاه دیوانه نتوانست، شاید ملکه دیوانه بتواند کار او را تکمیل کند. در دو قسمت بعد خواهیم دید که آیا قدمگاه پادشاه در آتش سرسی خواهد سوخت یا خیر.
در قسمت بعدی که با نام نبرد حرامزادگان هفتهی آینده پخش خواهد شد، مورد انتظارترین اتفاق این فصل یعنی نبرد وینترفل رخ خواهد داد. سرنوشت جان و رمزی چه خواهد شد؟ سرانجام ریکان استارک چه میشود؟ چه بلایی بر سر بازندهی این جنگ خواهد آمد؟ شاید هم هر دو قربانی موذیگریهای پیتر بیلیش باشند… کسی چه میداند! هشت قسمت آرامش قبل از طوفان دیگر کافی است؛ من در دو قسمت پایانی یک بازی تاج و تخت واقعی میخواهم.
عالی نقد و بررسی میکنید آقای محمدی ولی لطف کنید در مورد تک تک شخصیت های سریال مثل نقد طولانی و کامل سرسی موشکافی کنید،
سلام
من از اول فصل 6 دارم توضیحات شما رو درباره ی هر قسمت میخونم توضیحات جالب و خوبی میدید
به نظر من فصل 6 کلا خیلی فصل ضعیف همراه با قسمتهای زائد زیادی هست تمام این اتفاقاتی که توی این 8 قسمت افتاده میشد توی 4 یا نهایتا 5 قسمت خوب جمعش کرد نه اینکه اینهمه بیخود و الکی کشش بدن تا این فصل تموم بشه…
این فصل از سریال منو یاد سریال های ایرانی میندازه که سریال ها به خوبی اوج میگرن و درست در اوج داستان برای اینکه میدونن مخاطب دیگه درگیر داستان شده و نمیتونه بیخیال سریال بشه شروع میکنن به آب بستن به سریال برای اینکه درآمد شون باقی بمونه.و زمانی هم کهه میخوان سریال رو تموم کنن به بدترین شکل تمومش میکنن.
به نظر من تولید کنندگان این سریال هم همین کار رو دارن میکنن مخاطب رو معطل نگه داشتن و خط داستان رو قطره ای کردن تا درامدشون بیشتر و کامل تر بشه و احتمالا از فصل بعد باز بر میگردن به سرعت و زیبایی فصلهای قبل.
البته شاید این یه نشونه هم باشه که سریال رو به اتمام هست و برخلاف اون چیزی که به نظر میاد هنوز جنگ و مبارزه ی دنریس با لنسترها و تایرل ها بر سر قدرت یا جنگ با نایت واکرها هنوز باقی مونده و خیلی از کارهای دیگه شاید اونطور که ما یا حداقل من فکر میکنم نباشه و به راحتی همه چیز حل و فصل بشه اخه اصلا قدرت خاص یا ادم با سیاستی تو وستروس بعد از مرگ تایوین لنیستر باقی نمونده.
خیلی از شخصیتها چندین قسمت یا نیستن یا اگه هستن خیلی کم رنگ و بیفروغ شدن
مثل گریجوی ها…بیلیش…سموئل تارلی…یا برن و زن قرمز پوش… حتی رمزی بولتون و اونهمه شرارت و بدی که داشت و نشون میداد که ادم دلش میخواست نابود بشه چند قسمه نیست و تقریبا از یاد رفته
تنها چیزی که این فصل کاملا بهش رسید این بود که سرسی دیگه اون ادم نفرت انگیز و شرور نیست درست مثل جیمی و بیشتر ادم دلش براشون میسوزه برخلاف فصلهای قبل.
فقط امیدوارم حداقل این دو قسمت اخر مخصوصا مبارزه ی جان اسنو واقعا قشنگ و غافلگیرکننده باشه البته فصل های قبل همیشه دو یا سه قسمت اخر واقعا زیبا بودن