دزدانِ متشخصِ خیابانِ وال؛ نقد فیلم «هیولای پول»
فیلم «هیولای پول» طعنهای است به قدیمیترین بازی تاریخ: فقرا در برابر ثروتمندان، مردم در برابر دزدیها و فسادهای مالی، بدبختانی که هر روز در این بازی بدبختتر میشوند و خوشبختانی که به ریش آنها میخندند. بازیای که حالا آنقدر تکراری شده که مردم هم چندان اهمیتی نمیدهند. اگر اتفاق تازهای افتاد، متعجب نمیشوند. اگر پولی در کشور ناپدید شد، لبخند میزنند و کارهای روزانهی خودشان را انجام میدهند. اگر بر حسب اتفاق، یک فساد مالی بزرگ آشکار شد، ابراز تأسف نمیکنند و حرص نمیخورند. این داستانی است که در همه جای جهان در حال رخ دادن است، به شکلهای مختلف و معمولأ برنده و بازندهاش مشخص است. مردم آمریکا هم به همین منوال، شاید دیگر بیخیال وال استریت و فسادهای مالی شده باشند و در بهترین حالت، در دستشوییهایی خانههایشان اعتراض کنند اما «جودی فاستر» در چهارمین فیلماش، تصمیم گرفته به این مسئله بپردازد و از قضا، برای یک بار هم که شده، حداقل در دنیای تخیلی سینمایی خودش، جای برنده و بازنده را عوض کند.
«هیولای پول» کمی پیچیده آغاز میشود و آدم را یاد ساختههای «تونی گیلروی» میاندازد، فیلمهایی همچون «مایکل کلایتون» – که «جورج کلونی» در آن حضور داشت – و «دورویی» – که «جولیا رابرتز» در آن بازی میکرد – اما خیلی زود وارد اصل مطلب میشود، یعنی چیزی که میخواهد روایت کند: یک گروگانگیری. یک گروگانگیر قربانی و بازنده از جنس مردم در مقابل یک برنده از جنس رسانه که مردم را به سرمایهگذاریهایی دعوت میکند که نتیجهای جز ورشکستی برای آنها نخواهد داشت. فیلم مشخصأ قصد جبههگیری دارد و طرف بازندهی داستان را میگیرد. اگر فیلم داستان نداشت، قطعأ باید آن را یک اثر غیرروائی خطابهای توصیف میکردیم که هدفی جز تبلیغ یک مسئلهی خاص ندارد. معمولأ بهتر است که یک اثر در داستانی که میخواهد روایت کند، جبههگیری خاصی انجام ندهد و همه چیز را به مخاطب بسپارد اما باید صادق بود که در این داستان، شاید نه روی کاغذ اما در عمق، این فیلم بدون جبههگیری هیچ ارزشی نمیتوانست داشته باشد. حقیقت کاملأ آشکار است و چیزی نیست که بخواهیم انکارش کنیم.
«جودی فاستر» در ساختهی جدیدش توانسته از تمامی عناصری که در اختیار داشته، به خوبی استفاده کند. با اینکه بیشتر فیلم در یک فضای بسته استدیویی جریان دارد اما او با فیلمبرداری خوباش، استفاده درست از موسیقی «دامنیک لوئیس» و بازی خوبی که از ستارگاناش گرفته، توانسته یک فضای پراسترس با تعلیق بالا ایجاد کند. شاید تنها جایی که او شکست خورده، در بخش فیلمنامه است که نمیتواند پیامهای مهماش را به خوبی در فیلم پیادهسازی کند. در «هیولای پول» پیامها آنقدر مستقیم به مخاطب عرضه میشوند که فیلم به راحتی ممکن است مخاطباش را از دست بدهد، در سوی دیگر، گاهی پیامهایش آنقدر کمرنگ میشود که به سختی قابل دریافت است. بعلاوه، شخصیتها دچار مشکل هستند. «کایل» کسی است که پولاش را از دست داده و حال میخواهد فساد مالی و فساد رسانهها – در ترویج فساد مالی– را به تمامی مردم نشان بدهد. این شخصیت که میگوید هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد، چند ماه دیگر پدر میشود! این سوال برای مخاطب پیش میآید که آیا او واقعأ میخواهد به مردم و شکستخوردگیهایشان کمک کند یا میخواهد خودش را خلاص کند و تمامی اینها بهانه است؟ چه لزومی داشت که این شخصیت به این شکل طراحی شود تا پیامهای فیلم را دچار مشکل کند؟ یا «لی گیتس» که این همه سال در برنامههای اقتصادیاش، به فکر خودش و شرکتها بوده، چگونه ناگهان میفهمد که خودش بازیچه است و حال باید واقعیت را برملا کند؟! نکند فکر میکند که خودش بیگناه است؟ و این شخصیت که به طور کلی «باهوش» ترسیم شده، چگونه تاکنون نفهمیده بود که پشت پرده چه خبر است؟
شخصیتها بدون شک دچار مشکل هستند اما بازیگران کار خودشان را به درستی انجام دادهاند. «جورج کلونی» مناسبترین شخص برای ایفای نقش «لی گیتس» بوده و کاملأ توانسته او را به تصویر بکشد. «جک اونیل» هم در نقش «کایل» خوب ظاهر شده و تمام تلاشاش را کرده، واقعأ هم بیشتر از این نمیتوانسته به شخصیت چیزی اضافه کند! «جولیا رابرتز» در یک نقش معمولی، همانند همیشه خوب ظاهر شده اما شخصیت چالش برانگیزی ندارد و شاهد همان «رابرتز» همیشگی هستیم.
«هیولای پول» به جز حرفها و پیامهایی که دارد، هنوز یک فیلم ژانر تریلر و گروگانگیری محسوب میشود. طبق معمول این سبک فیلمها، شاهد چند چرخش و سورپرایز داستانی هستیم که در این فیلم خوب از آب درآمدهاند. فیلم «هیولای پول» شاید نسبت به محتوای موردنظرش، کمی ضعیفتر از کار در آمده باشد و شاید در مقایسه با فیلمهایی که در مورد «پول» هستند (برای مثال مارجین کال) سطحی به نظر برسد اما هنوز توانایی بالا کشیدن گلیماش از آب را دارد و تماشایی است. شاید تزریق محتوای مورد نظر برای «جودی فاستر» کمی سنگین بوده، در هر صورت او هنوز یک کارگردان کارکشته نیست اما به خوبی توانسته با ایجاد تعلیق، مخاطباش را تا دقایق پایانی با خودش همراه سازد. «هیولای پول» همانند اسماش یک هیولا نیست، اما حداقل به عنوان یک بچه هیولای تازه به دنیا آمده، میشود یک نیمنگاهی به آن داشت و فارغ از بحث محتوا، سرگرم شد.