اینکه مرزهای انسان بودن و نبودن کجاست شاید سوالی به قدمت تاریخ بشر دارد. سوالی که فرهنگها، ادیان، ملتها و افسانههای مختلف در طول تاریخ هر یک از دید خود و به فراخور شرایط زمانی-مکانی خود، پاسخیهایی گاه کاملا متفاوت به آن دادهاند. تلاش عظیم و شاید خیلی مواقع مذبوحانهی انسان در جواب دادن به این سوال بنیادین، تا همین امروز هم دست از سر بشریت برنداشته و هر سال شاهد تعداد زیادی کتاب، فیلم و حتی بازی رایانهای در این زمینه هستیم. یکی از همین تلاشها را قرار است چند روز دیگر در قامت بازی Detroit: Become Human ساختهی استودیوی معروف «کوانتیک دریم»، به صورت انحصاری بر روی کنسول پلی استیشن 4 تجربه کنیم. عنوانی که همانطور که از نامش پیداست درصدد پاسخ به همین سوال است؛ «چه چیزی ما را به انسان تبدیل کرده است؟»
«دیوید کیج» موسس استودیوی کوانتیک دریم که نویسندگی و کارگردانی بازیهای این استودیو را هم برعهده دارد، طی سالهای اخیر نشان داده که علاقهی زیادی به فهمیدن سوالی دارد که در بالا مطرح شد؛ در هر بازی به شکلی متفاوت. از بازی جاهطلبانه و خاص «فارنهایت» گرفته تا «هوی رین» و «ماورا: دو روح»، همگی به نوعی کنکاش و تلاشی در مسیر شناخت انسان بودهاند و حالا با عنوانی روبرو هستیم که گویی مستقیم اصل مشکل را نشانه رفته؛ «انسان شدن»!
داستان در شهر دیترویت سال 2038 رخ میدهد. جایی که پیشرفتهای تکنولوژی در ساخت رباتهای انساننما به بالاترین حد خود رسیده است. رباتهایی که در مقایسه با انسانها چیزی نه تنها کم ندارند که شاید فرمانروای بعدی زمین طبق نظریه داروین باشند. بازی شما را در نقش سه ربات انساننما قرار میدهد که هر کدام وظایف متفاوتی در خدمت به انسانها دارند اما کمکم چشمشان به حقیقت باز میشود و تلاش میکنند خود را از یوق بردگی نجات دهند. در همین بین سوال اساسی بارها و بارها تکرار میشود؛ «چه چیزی ما را به انسان تبدیل میکند؟» عقل و هوش؟ خواندن و نوشتن؟ یا احساسات و عواطف انسانی؟ قرار است با سفر در دل تجربهی جدیدی که دیوید کیج و استودیوی فرانسوی کوانتیک دریم برایمان تدارک دیدهاند کمی به جواب این سوال نزدیک شویم. اینکه این تلاش چقدر موفقیتآمیز یا مذبوحانه و شکست خورده خواهد بود، چیزی است که باید پس از اتمام Detroit: Become Human به آن پاسخ گفت.
دیترویت هم مثل دیگر بازیهای دیوید کیج بیشتر یک رمان یا سریال تعاملی است تا یک بازی. در واقع مفهومی به نام گیمپلی در دیترویت هم وجود ندارد، همانطور که در هوی رین یا ماورا نیز وجود نداشت. همه چیز صرفا به راه رفتن و تعامل با اشیا و افراد مختلف و نهایتا انتخاب کردن محدود است. این انتخاب کردن اما همان سبدی است که کوانتیک دریم همیشه تخم مرغهایش را داخل آن قرار میدهد. القای احساس آزادی در انتخاب همان هدفی است که دیوید کیج و تیمش همیشه داشتهاند و دیترویت هم از این قاعده مستثنا نیست. اما آیا واقعا این آزادی در بازی وجود دارد؟ جواب ساده نیست اما نمیتوان به آن پاسخ مثبت داد. بازی در هر مرحله شما را بین تعداد زیادی سرنخ و اطلاعات قابل یافتن مختار میکند اما از طرفی با نشان داد درصد موفقیت احتمالیتان در لحظه، مجبورتان میکند هر چه بیشتر به دنبال سرنخها بروید و هرچه بیشتر انتخاب کنید. در واقع توهمی از آزادی دورتان میتند و نتیجهی این توهم صرفا این است که به انتخابهایتان بیشتر توجه کنید نه اینکه در انجام آنها خیلی آزاد و مختار باشید. این مورد در بازیهای قبلی این استودیو نیز به شکلهای مختلف و با غلظتهای متفات وجود داشت و کیج خیلی در صدد تغییر آن برنیامده اما چیزی که دیترویت را با عناوین قبلی متفاوت میکند، پایان هر مرحله است.
در پایان هر سکانس از بازی، نمودار درختی پیشرفتتان در آن مرحله به نمایش در میآید و شما میتوانید نتیجهی انتخابهایی که در نهایت به یکی از چندین پایانبندی آن مرحله ختم شده است را تماشا کنید. اینبار سازندگان پرده را کنار میزنند تا گیمر همه چیز را مشاهده کند و تازه پیشنهاد میکند یکبار دیگر برای دیدن پایانها ونتایج دیگر، مرحله را تکرار کنید. پشنهادی که ذاتا با اصل انتخاب در بازی همخوان نیست. دیترویت میخواهد عواقب کارها و حرفهایتان را که حتی ممکن است مرگ یکی از سه شخصیت قابل بازی در اواسط داستان باشد، ببینید اما به شما اجازه میدهد با تکرار مرحله و تغییر انتخابها، داستان را عوض کنید!
این تناقض ذاتی چیزی است که حتی در همان دموی یک ساعتهای که از دیترویت منتشر شده نیز قابل احساس است. هر چند خود دیوید کیج در مصاحبههایش از مخاطبین درخواست کرده ابتدا یکبار به صورت یکسره و یکپارچه با انتخابهای واقعیشان بازی را به اتمام برسانند و در آخر برای دیدن پایانها و اتفاقات مختلف، تلاش کنند.
از نظر بصری با یکی از بهترینها طرف هستیم. البته از دیترویت غیر از این نیز انتظار نداشتیم. سابقهی درخشان کوانتیک دریم در بحث گرافیک و محیطهای کوچک بازی در کنار پیشرفتهای کنسول جدید سونی، انتظاراتمان را از طراحی هنری و فنی این عنوان به شدت بالا برده بود که خوشبختانه هم در تریلرها و هم دموی قابل بازی دیترویت، مهر تاییدی بر کیفیت بصری بازی گذاشتهاند. بافتها و جزییات محیط فوقالعاده عالی هستند و نورپردازی بسیار بسیار خوب، صحنههای چشمنوازی از شهر پیشرفتهی دیترویت را در برابر چشمهایتان نمایان خواهند کرد. با این وجود نقطهی قوت اصلی و بینظیر بازی، طراحی چهره و مدلسازی شخصیتهاست. در این زمینه هر چه تعریف کنیم کم است و شاید با بهترین بازی نسل در طراحی چهره مواجه باشیم. احساسات و حالات روحی متفاوت هر شخصیت به زیبایی قابل تشخیص هستند و انیمیشنهای صورت افراد به بهترین شکل ممکن در موقعیتهای مختلف عمل میکنند.
تریلر هنگام انتشار بازی Detroit: Become Human را میتوانید در ادامه تماشا کنید:
دیترویت شاید انقلابیترین و عجیبترین بازی دیوید کیج نباشد، اما تا کنون کاملترین چیزی است که او در سبک خود موفق به خلق آن شده است. بله دیترویت شاید حتی یک بازی نباشد؛ من شخصا آن را به عنوان یک بازی رایانهای به حساب نمیآورم. به دیترویت باید به دید یک رمان یا یک سریال نگاه کرد. با این دید مشکلات زیادی برایتان حل خواهد شد اما حتی بعد از کنار آمدن با سبک، هنوز هم ایرادات دیگر به قوت خود باقی هستند. تناقضهایی که در بالا به آنها اشاره کردیم به راحتی قابل هضم نیستند؛ تناقضی به نام توهم اجباری اختیار!