روز به روز تعداد انیمهها بیشتر و کیفیت انیمهها بهتر از قبل میشود. انیمههای امروزی آدم را وسوسه میکنند که شروع به دیدن آنها کند ولی با این تعداد زیاد انیمهها کدام را باید دید و از کجا باید شروع کرد؟ به همین خاطر همواره معرفی بهترین انیمهها و به نوعی ارائهی یک لیست گلچین برای سلایق مختلف، ضروری به نظر میرسد. اگر شما عاشق انیمه هستید باید لیست 7 انیمه که هر طرفداری باید دیده باشد را بخوانید.
سایت IGN در مقالهای ۷ انیمه را که هر طرفدار انیمه باید ببیند معرفی کرده است. این انیمهها همگی جزو معروفترینهای ژانر خود و صنعت انیمه هستند. روایت، شخصیت پردازی و لحن آنها همگی منحصر به فرد است ولی برای هر نوع طرفداری چیزی برای عرضه دارند. این لیست هیچ گونه ترتیبی ندارد پس هر طور خواستید انیمهها را نگاه کنید!
Fullmetal Alchemist: Brotherhood (2009)
پسری که دست و پایش را از دست داده و برادرش که تمام بدنش را از دست داده است. Fullmetal Alchemist بنیانی تراژیک دارد و از بسیاری از جهات یک تراژدی هم است ولی همچنین تلاشی شجاعانه است که بتواند نسلهای متفاوت از نژادهای گوناگون از سراسر جهان داستان را دور هم بیاورد. معمولا در داستانهای اینگونه شخصیتها و ماجراهای فرعی سطحی و بیتاثیر هستند، در عوض هیرومو آراکاوا موفق میشود در همه جزییات زندگی بدمد و به آنها عمق بدهد که باعث میشود داستانی در این اندازه حتی بزرگتر، قدرتمندتر و جذابتر بشود.
این سریال نگاهی به تراژدیهایی که است که انسانیت ما را شکل میدهد و قدرتی که همین انسان بودن به ما میدهد تا بر مصایب زندگی فایق آییم ولی در عین حال از تمهای تاریکتر و جاهطلبانه هم غافل نمیماند مانند فجایعی که از جنگ باقی میماند و چیزهایی که برای به دست آوردن قدرت فدا میکنیم. در نتیجه چیزی برای عرضه به تمام مخاطبان از پیر تا جوان دارد. Fullmetal Alchemist روایتی عظیم است که هر طرفدار فانتزی، علمی تخیلی و کلا داستانگویی از آن لذت خواهد برد. به خاطر عظمتش طولانی هم است – ۶۴ قسمت! ولی وقتی آن را ببینید میخواهید دوباره آن را از اول ببینید و لذت ببرید.
Neon Genesis Evangelion (1995)
خاطرهانگیز، تلخ و جذاب. Neon Genesis Evangelion یکی از شاهکارهای کلاسیک انیمه است و باعث شکاف در بین طرفداران انیمه شده است. عدهای آن را کاملا دوست دارند و عدهای فکر میکنند که بیش از حد توانش عمل کرده و داستانش در آخر نامفهوم و غیر قابل فهم است. صرف نظر از اینکه عقیده شما چیست هر دو دسته در مورد یک چیز توافق نظر دارند. اینکه هر کسی خود باید Neon Genesis Evangelion را دیده و تجربه کند مخصوصا آخرین فیلمش End of Evangelion که به همان اندازه یا بیشتر از خود سریالش جنجالی بود.
Neon Genesis Evangelion روایتی از روح و روان و مشکلات آن ارائه میدهد که تا به حال در انیمه دیده نشده و سرخوردگی، تنش، احساس گناه و مشکلات هویتی را در قالبی زمخت ولی جذاب ارائه میدهد. داستان مضمونی علمی تخیلی دارد ولی فارغ از هرگونه دیدگاه رنگارنگی است که انیمههای این تم نشان میدهد. این سریال پر تنش اما به شدت عمیق است – تاثیر آن بر دنیای امروز به عنوان انیمه (و رسانههای دیگر) هنوز الهام بخش است چون کاری را در زمان خود جرات کرد انجام بدهد که تا به حال هیچ فرانچایزی در مورد روبات یا هر چیز دیگری مانندش را انجام نداده بود.
Ghost in the Shell (1995)
در ادامه انیمههای کلاسیک مهم نباید از Ghost in the Shell یکی دیگر از شاهکارهای انیمه غافل شد – فیلمی که به واچوفسکیها الهام داد تا سری ماتریکس را بسازند و کلا الهام بخش بسیاری از فیلمهای علمی تخیلی سینما شد. مثل Evangelion این فیلم هم از زمان خود جلوتر بود و ژانر علمی تخیلی را به قلمرو ناشناختهای راند که سیاست و اثرات ناشی از تکنولوژی بر بدن و هویت انسانها را مورد کنکاش قرار میدهد. با این حال Neon Genesis Evangelion جنجالی و گیج کننده است ولی Ghost in the Shell سرراست و قابل فهمتر است.
دیالوگها در Ghost in the Shell همگی مربوط به ارتقای فیزیک و بدن انسان است و به فلسفه انسانیت ما بسیار اهمیت میدهد و اینکه چگونه ورود به عصر اطلاعات که همه چیز دیجیتالی شده بر دید ما این مسئله تاثیر میگذارد. این انیمه بسیار با جزییات طراحی شده و دارای بهترین صحنههای نبرد در زمان خودش است. در حقیقت Ghost in the Shell علیرغم کلاسیک بودنش اثری بیزمان است. آن قدر مهم است که باعث شده چندین دنباله، سریال، فیلم تلویزیونی و فیلم زنده از آن ساخته شود. همچنین این اثر یک فیلم است و سریالی چندین قسمتی نیست، پس اگر به دنبال انیمهای میگردید که کمتر وقت شما را بگیرد میتوانید از Ghost in the Shell شروع کنید.
Toradora! (2008)
برای کسانی هم که بیشتر انیمههای سبکتر و شادتر دوست دارند و به دنبال انیمههای تلخ و سنگین نیستند، انیمه Toradora! را پیشنهاد میدهیم. دنیای انیمه پر از کمدی رمانتیکهای مختلف درباره مدرسه است ولی هیچ کدام از آنها به خوبی این سریال نیستند. داستان سریال کلیشه است و پلات کلی «پسر و دختر اول با هم کنار نمیآیند ولی سر آخر عاشق هم میشوند» است. چیزی که Toradora! را از بقیه آنها مجزا میکند نحوه روایت این داستان است. این انیمه کاملا آگاه است که یک کمدی رمانتیک در مورد نوجوانان است ولی به جای اینکه سعی کند فراتر از آن رود، کاملا در این ژانر قرار گرفته و آن را قبول میکند. در نتیجه شخصیت پردازی واقعی و قابل فهمی از کاراکترهایش ارائه میدهد که باعث میشود با تک تک آنها همدلی کنید.
Toradora! مثل بقیه انیمههای این لیست بلند پرواز نیست ولی جزو انیمههای مهم است چون به خاطر روایتش از داستانی در ژانر رمانتیک کمدی دوران مدرسه موفق شده شاد و جذاب بشود. اگر به دنبال داستانی هستید که شخصیتهای سادهاش شما را بخندانند، بگریانند و محسور خودشان بکنند پس این انیمه برای شماست. Toradora! حتی فراتر از این هم میرود و به همین خاطر است که هنوز جزو بهترینهای ژانر خودش در صنعت انیمه است.
Revolutionary Girl Utena (1997)
«دختری که شاهزاده نشود محکوم است که جادوگر بشود.» اگر شما کارهای «کونوهیکو ایکوهارا» را دیده باشید (Sailor Moon, Mawaru Penguindrum, Yurikuma Arashi) میدانید که قرار است چه چیزی ببینید. کسانی هم که تا به حال از او چیزی ندیدهاند خودشان را آماده کنند: Revolutionary Girl Utena قویترین اثر ایکوهارا است. این انیمه مخلوطی سورئال از داستان پریان، داستان دخترانه و اثری پست مدرن است که همزمان به صورت هوشمندانه اجتماع را هم نقد میکند.
داستان درباره دختری است که بلوغ را تجربه میکند و در عین حال سعی میکند از جهنمی پر از سو استفاده، آزار جنسی و تصورات غلط درباره زنان بگریزد. همچنین پر از مبارزات با شمشیر، کانگرو و گاو است. ایکوهارا به نوعی دیوید لینچ دنیای انیمه است و Revolutionary Girl Utena شاهدی بر این ادعا است. این انیمه چنان به سرعت به جاهای عجیب میرود و بر میگردد که اغلب متوجه نمیشوید چه چیزی دیدید.
این اتفاق باعث میشود که گاها آدم واقعا نتواند با اثر ارتباط برقرار کند ولی اگر صبر کنید و تا آخر انیمه با ایکوهارا همراه باشید آن وقت متوجه میشوید که با یکی از بهترین سریالهای انیمه روبرو هستید (دقیقا مثل یکی دیگر از کارهای او Mawaru Penguindrum). بسیاری از سریالها در دنیای انیمه به صورت رسانههای دیگر هم میتوانند ساخته شوند (مثل فیلم یا مانگا) ولی Revolutionary Girl Utena منحصرا فقط برای انیمیشن و با سبک خاص ایکوهارا ساخته شده و جور دیگری معنا ندارد و به همین دلیل بدیلی هم ندارد. شما مدیون خود هستید اگر این شاهکار ۳۹ قسمتی را نبینید و مسحورش نشوید.
Cowboy Bebop (1998)
Cowboy Bebop مسلما یکی بهترین انیمههای کلاسیک است و کسی شکی هم در این مورد ندارد. معمولا سریالها به یک یا دو ژانر خود را محدود میکنند ولی Cowboy Bebop مخلوطی متعادل از کمدی، درام، رمانس، جاز و وسترن علمی تخیلی است. انیمهها معمولا بر نوجوانانی تمرکز میکنند که سعی دارند به بلوغ برسند ولی Cowboy Bebop از آن دسته سریالهای کمیاب است که شخصیتهای اصلیش عموما افراد بالغ هستند و در فضایی تخیلی عمیق و پرداخته شده که از دوران اجتماعی فعلی ما نشات گرفته زندگی میکنند. در نتیجه انیمهای جذاب از اول تا آخر شکل گرفته که از دیدنش سیر نمیشویم.
در Cowboy Bebop هیچ پایان عظیمی نیست که ما را مبهوت کند ولی این سریال نشان داده که این نوع پایان هم احتیاجی ندارد. تصاویر تکان دهندهای که روابط کوتاه و تاثیرشان بر زندگی ما را نشان میدهند، حال چه این روابط با دوستان، همکاران یا حتی غریبهها باشند. این سریال با دقتی که «شینیچیرو واتانابه» به جزییات دارد و کارگردانی چیره دستانهاش، صداگذاری قوی، انیمیشن زیبا و موسیقی متن جاز یوکو کانو به خوبی خودش را سرپا نگه میدارد. در هر قسمت اشاره میشود «تو باید این وزن را بلند کنی» و سریال هم دقیقا این کار را میکند. ۲۰ سال از ساخت این سریال گذشته و Cowboy Bebop هنوز انیمه مهمی برای تازه واردان و قدیمیها است که نشان میدهد توانسته جاودان شود.
Perfect Blue (2006)
دنیای انیمیشن چند سال قبل با از دست دادن ساتوشی کن ضربه بزرگی خورد. نبود او هر ماه حس میشود چون حسرت بعضی از کارهای او را میخوریم که هیچ وقت تمام نشد. کاری که میتوانیم بکنیم این است که در زمان عقب رفته و به تماشای یکی از بهترین کارهایش Perfect Blue بنشینیم که به کارگردانان بزرگ غربی همچون نولان و دارن آرنوفسکی الهام بخشید.
Perfect Blue تا حدودی مانند Revolutionary Girl Utena سورئال است و از گول زدن تماشاگر از لحاظ بصری و روایی لذت میبرد ولی این کار را به نوعی متفاوت انجام میدهد. فیلم سفری نفسگیر از لحاظ بصری است و مسایل همچون شکل گیری هویت، حافظه و دیدگاهمان نسبت به یکدیگر با توجه به جامعه و عوامل دیگر را کنکاش میکند. مثل بقیه انیمههای این لیست میتوان سالها بعد برگشت و آن را با نگاهی متفاوت دید و هنوز از آن شگفتزده شد ولی چیزی که باعث اهمیت این انیمه شده کارگردانی منحصر به فرد آن است. ساتوشی کن از اینکه با زمان بازی کند و اطلاعات تصویری را تند و سریع پشت هم نشان دهد، لذت میبرد و Perfect Blue نمونهای کامل از این شور و اشتیاق اوست.
امیدواریم از انیمههای این لیست لذت ببرید. اگر پیشنهاد دیگری جز انیمههای این لیست دارید حتما در دیدگاهها بیان کنید. راستی، شما از بین این انیمهها کدام را بیشتر دوست دارید؟