یکی از ضعفهای آزاردهنده برای ما که مجبور بودیم سریالهای آزاردهندهتر ماه رمضان سیما را نگاه کنیم همواره توی ذوق میزد، عدم کشش متن برای سی روز سریال پنجاهشصت دقیقهای بود. کل متن سریال شاید برای یک هفته نوشته شده بود و بیش از آن تنها میتوانست جیب تهیهکنندهی سریال و عوامل را پر کند و ساعاتی از خستگی بینهایت بعد از افطار را بکُشد. با همین مقیاس سریال اول HBO نیز گویی با همین مشکل روبهرو شده است. عامیترین مخاطبان بازی تاج و تخت هم فهمیدهاند که HBO و بدتر از آن سازندگان سریال هیچ سازوکار جدی و مؤثری برای فراهم کردن موقعیتهای دراماتیک سریال ندارند. در ادامه با نقد و بررسی قسمت دوم فصل هشتم بازی تاجوتخت با گیمنیوز همراه باشید.
این مطلب وقایع قسمت دوم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت را لو میدهد!
وقتی که اعلام شد جی آر آر مارتین همکاری خود را با سازندگان سریال بازی تاج و تخت به حداقل رسانده است، پیشبینی میشد که سازندگان سریال با مشکل محتوایی برخورد خواهند کرد. همانطور که در این دو قسمت از سریال دیده شد قصهی مردان هفتاقلیم را باید در کنار شومینه و خوابگاهها و بسترهایی برای همخوابگی در زیرزمینها بازخوانی کرد. همان استراتژی که سریالهای ماه رمضان ایرانی وقتیکه به بنبست میخورند و ایضا شبهای قدر نیز فرامیرسد شروع به بازپخش سریال از قسمت اول تا آخرین قسمت میکنند و در بهترین حالت برای آن حالتی در نظر میگیرند که عدهای دور یک میز جریانهای گذشته را بهپیش میبرند و در این بین به گذشته نیز با فلش بک های متوالی نقبی زده میشود. اگر این یک نوع کلاهبرداری در سطح یک کشور خاورمیانهای با صنعت سریال سازی بسیار ضعیف بود، این تاکتیک HBO یک کلاهبرداری کلان از مخاطبین بینالمللی در سطح جهانی است.
حتی صحنههای جنسی این سریال هم نمیتواند دیگر مخاطبین جدی سریال را راضی نگه دارد. چون همه از خلأ نبود داستان رنج میبرد. بگذارید دقیقتر نگاه کنیم. با همهی جنایتها و خیانتهایی که هرکدام از این جنگاوران و قدرتمندان در له یا علیه یکدیگر کردهاند اما دشمنی واحد توانست همچون آب توبه توانست تمام این شر و بدیهای آنان را تطهیر کند. سر جیمی بخشیده میشود. تیریون دوباره قدرت میگیرد. وحشیها به داخل وینترفل میآیند. دنریس از سر دوستی با سانسا وارد میشود. تا اینجای کار هم میتوان این درام ضعیف را نادیده گرفت
موضوع آن جایی بیمعنی میشود که هرکدام از آنها همچون مسیحی از گور بازگشته حال ادعای جوانمردی و یکهتازی در میدان نبرد علیه ضد انسان را دارند. حتی با فرض اینکه این امر مبهم یعنی وایتواکرها، هر معنای انسانی را تهی میکند اما باید دید که آیا این استحاله تا چه حد برای مخاطب باورپذیر است. در قسمت دوم فصل هشتم سریال بازی تاجوتخت این مفهوم به شکلی بسیار بیمعنی معرفی میشود. جان انسان که در اثنای جنگ بیمقدار بوده حال ارزش پیدا میکند چراکه دشمنی وجود دارد که در مورد او حتی خوب و بد هم صدق نمیکند. شاید نویسندهی سریال هم این ضعف را دریافته است که دیالوگی بیمورد را بر دهان سر جیمی جای میکند با این مضمون که آنجا قضیه متفاوت بود. ما در جنگ بودیم و هریک برای خانوادهی خود میجنگیدیم.
دیگر موضوع آنکه ما همچنان با ماهیت وایت واکرها ناآشناییم و نویسنده قصد دارد با گروگانگیری مخاطب آن را تا آخرین قسمت همراه کند. گمانهزنیها در مورد اینکه هرکدام از این وایت واکرها همین جنگجویان فعلی هستند که پس از شکست و فرو غلتیدن در تاریکی بار دیگر سر برآوردهاند هم نمیتواند فصل هشتم سریال را از دام بیمحتوایی برهاند. آنها به درون تاریخ فرورفتهاند و چون به حافظهی تاریخی انسانی دست پیداکرده و آن را نابود کردهاند، تاریخ همواره تکرار میشود و شاید پادشاه شب همان جان اسنو یا دنریس یا هرکدام از این مبارزان حاضر در وینترفل باشند.
اما این بازی زمانی نوعی، آن موقع میتوانست برای سریال مثمر ثمر باشد که اصولاً راهی دراماتیک بهسوی گسترش قصه پیدا میکرد. چپاندن حساسترین نقاط قصه در هشت قسمت آنهم با روشی که این دو قسمت پیشه کردهاند، درنهایت به یک پایان بیدروپیکر و گسسته ختم میشود که بهاحتمال فراوان موقعیت قصه را نه موقعیتهای بصری بلکه به دلیل ضیق وقت دیالوگهایی از زبان این یا آن تشریح خواهد کرد.
در نهایت باید گفت که این بار هم همچون دیگر سریالهای پرمخاطب amc یا HBO، این ابرسریال فانتزی هم به سرنوشت Walking Dead و Breaking Bad دچار خواهد شد و پایانش با پایانی رستگارآمیز از تولد دوبارهی امید و مسیح گره خواهد خورد. سریالی که با توجه به شخصیتهای گسترده و بسیارش لازم نبود همهی آنها را به ناگهان و در جنگ آخرالزمانی سریال حذف کند اما به نظر میرسد این سخن باز به اثبات رسید که هرکجا که سرمایهای گزاف پای بگذارد هنر از بین خواهد رفت.
به نظرم این سریال یک سریال کامله و تمام قسمتاش پر حیجان و پر ماجراست و سرشار از معنی که متاسفانه بعضیا متوجه حرف ها و معانی عمیقش نمیشن چون نگاه عمقی بین ندارن.
مثلا همین قسمت2 از فصل هشت تراژدی زندگی ما ادما رو نشون میده که چطور به خاطر غفلتمون از مرگ ( وایلد واکر ) درگیر مسایل بیهوده و کل کل های بچه گانه ایم.
این قسمت به زیبایی نشون داد که مرگ در هر صورت یه روزی گریبان همه را میگیره و همچنین نشون داد که یاد مرگ چه بیدار کننده هست.
ممنون که متنم رو خواندین و اجازه دادین که ثبت بشه
با احترام به نظرت باید بگم که میتونی دید متفاوت و ملموس تری هم داشت
اگر نفرات وینترفل هم مثل شما به قضیه نگاه میکردن بهتر بود لوازم راحت تر مردن برای خودشون تهیه میکردن و یا اینکه اون شب آخر رو به صورت دسته جمعی میشستن و با یاد مرگ سپری میکردن و مثال های متفاوتی از این تیپ ….
ولی اونها به وایلد واکر ها واقع گرایانه نگاه کردن و اینکه دشمنشون هستن و میخوان زندگیشون رو نابود و از بین ببرن ( مثل همه مشکلات ریز و درشتی که انسان ها در همه جای دنیا ، تاکید میکنم همه جای دنیا ، چه ایران و چه خارج از ایران ) و تصمیم گرفتن که بر علیه ش با هم متحد بشن و باهاش مبارزه کنن
مرگ بالاخره روزی خواه آمد قبول ولی طبق فرمایشتون در مورد اون سکانسی که نشانگر بیدار کنندگی یاد مرگ بود بیشتر توضیح بدید