قسمت سوم فصل هشتم بازی تاج و تخت گرچه تا اندازهای نسبت به دو قسمت قبلی پیشرفت تصویری کرده بود اما همچنان خود را درگیر کلیشههای فیلمسازی هالیوود میبیند. همانطور که انتظار میرفت نویسنده خود را ناگزیر از حذف شخصیتهای فرعی داستان دیده و بنابراین نبردی برای این کار تدارک میبیند. چنانکه اینگونه در گمان مخاطب میاندازد که قضیه برعکس بوده است. به بیان درستتر سریال قصد گفتن این موضوع را دارد که این جنگجویان هفتاقلیم برای نبرد آخر خود را آماده کرده بودند درصورتیکه این نبرد آخر است که برای حذف تعدادی از این جنگاوران تدارک دیده شده است. در ادامه با نقد و بررسی قسمت سوم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت با گیمنیوز همراه باشید.
نویسندگان سریال قصد داشتند که با در نظرگرفتن جزییات قسمتهای قبلی مانند مکالمهی برن با کودکانِ جنگل یا حرفهای ساموئل تارلی از کتابخانهی سیتادل بتوانند جریان قصه را یکدست کنند. اما مشکل اصلی اینجاست آنگونه اشارات برن یا سم تارلی به هر سرانجامی میتوانست منتهی شود. تنها در فصل هشتم است که خنجری که برن به آریا اعطا میکند آخرین لحظهی نبرد با وایتواکرها را رقم میزند. بنابراین همان آشفتگی سابق برقرار است و سازندگان تنها در دو قسمت قبل تصمیم به تمام کردن نبرد با وایتواکرها به این وضع خندهدار گرفتند. آن قدر آش شور و وضعیت مضحک میشود که حرکت آریا از کنار ارتش مردگان را تنها با تکان خوردن موی کنار گوش فرماندهی ارتش وایتواکرها باید تشخیص دهیم. برای صحنهای چنین حساس و حیاتی استفاده از موقعیت دراماتیکی تا این حد ضعیف تنها از دست یک کارگردان ناشی و تازهکار برمیآید.
جنگ آخرالزمانی این قسمت از سریال یک روگرفت ناقص از قسمت دوم ارباب حلقهها است. اما این دفعه تمام آن قصهپردازی پادشاه روهان تبدیل به وینترفل با شخصیتهای بیمایه شده است که هرکدام با قلم نویسنده تطهیر شدهاند. کیفیت ساخت صحنههای جنگی بازی تاجوتخت از لحاظ کارگردانی بسیار ضعیفتر از ارباب حلقههاست. آنجا ما با دکوپاژی بدیع روبرو هستیم که پیتر جکسون با هنرمندی تام خود فضای ترس و دلهره را به مخاطب القا میکند. اما در بازی تاجوتخت تنها با یک زامبیلند تکراری از سری فیلمهای نیمه کراننبرگی روبهروایم. تنها از آن رو مخاطب احساس دلهره میکند که نگران از دست رفتن شخصیتهای مربوط و محبوبش در میانهی نبرد است. وگرنه صحنهها – جز یکی دو سکانس – حرف تازهای ندارند. تمام شخصیتهای اصلی حفظ شدهاند تا بتوانند قصه را تا نبرد با سرسی ادامه دهند. آن قدر فیلم آشفته است که علت اینکه شخصیتها باید تا آخرین قسمت زنده بمانند بر همه حتی بر نویسنده هم پوشیده است.
از نقطه نظری دیگر بیدقتی در پردازش تصویر و گافهای فیلمنامه باعث شده است که مخاطب با تصویر هم ارتباط برقرار نکند. تاریکی محض صحنهها، نبرد میان دو اژدها را مبهم میکند و قصهپردازی ضعیف باعث میشود مخاطب متوجه نابود شدن اژدهایی که جان اسنو بر آن سوار است نشود. اگر حتی اطلاع از سرنوشت این اژدها به قسمت بعد موکول شده باشد خود نشانی است از نافهمی نویسنده و کارگردان از مفهوم خردهپیرنگهای فیلمنامه. گاف دیگر آنجاست که زمانی که نایتکینگ به نزدیک برن خود را میرساند بدون هیچ توضیح یا تصویری ناگهان فرماندهانش در کنار او ظاهر میشوند. این که آنها در طول این مدت در کدام قسمت قصر یا میدان نبرد مشغول جنگیدن بودند معطل و بیپاسخ میماند. مشکل دیگر شخصیتپردازی فیلمنامه به استحالهی ناگهانی آریا از ترس به شجاعت است. آریا به سختی توانسته است از دست وایت واکرهای کتابخانه جان به در برد. و به شدت ترسیده است. ناگهان با دیدن ملیساندرا شروع به حرف زدن میکند و او را به خاطر وا دادن به مرگ شماتت میکند و مرگ خود را به روز دیگری میاندازد. برای سریالی در این سطح، این تغییر ناگهانی شخصیت یادآور فیلمهای دست سوم بالیوودی است که به مخاطب آرامش قلبی آخرین را هدیه میکند.
درنهایت باید اذعان کرد که HBO راه خود را برای این سریال گم کرده است. مخاطبین بسیار زیاد یک فیلم نشانهای از موفقیت آن نیستند. کسانی که مخاطب جدیتر سریال بازی تاجوتخت بودهاند میدانند که سریال با شیب تندی افول کرده است. بعد از فصل پنجم و قسمت شاهکار نبرد دو حرامزاده سریال از تمام بنیانهای قصهپردازی خود دور شد و رو به تصویر کردن احساسات و هیجانات هالیوودی پسند آورد. دیگر در این سریال شاهد شخصیتهای چندگانه با توانایی بالای تطابق خبری نیست. چرا که نویسندگان نه بر اساس موقعیت که بر اساس کلیشههای روزمرهی هالیوود شخصیتها را به پیش میبرند. شخصیتهایی شبیه لرد بیلیش یا کال دوتراکی در این سریال دیگر جایگاهی ندارند و جای خود را به تعداد بیشماری وایتواکر دادهاند که حتی آن تیپ وایتواکری آنها که ما در نبردهای گذشته – ابتدا ساموئل تارلی و سپس جان اسنو – میشناختیم از دست دادهاند و تبدیل به مشتی زامبی شدهاند.
از نظر یه منتقد حرفهای، متن شما رو کاملا غیرحرفهای، احساسی، بیمنطق و شتابزده دیدم. نه طرفدار متعصب سریالم و نه تصمیم دارم مخالفتی از نوع دنیای مجازی رو اینجا بیارم. فقط توصیه میکنم با دقت بیشتر، مطالعه و دانش بیشتر بنویسید. سلیقه شخصی با نقد، دو دنیای متفاوته.
کجاست نقداتون ما بخونیم یاد بگیریم؟